پیرنگ | Peyrang

#کمونیسم_رفت_ما_ماندیم_و_حتی_خندیدیم
Канал
Логотип телеграм канала پیرنگ | Peyrang
@peyrang_dastanПродвигать
2,37 тыс.
подписчиков
123
фото
37
видео
1,07 тыс.
ссылок
گروه ادبی پیرنگ بدون هر نوع وابستگی، به مقوله‌ی ادبیات با محوریت ادبیات داستانی می‌پردازد. https://t.center/peyrang_dastan آدرس سايت: http://peyrang.org/ Email: [email protected]
Forwarded from Atieh Radmanesh
‍ .

#معرفی_کتاب

من ترجیح می‌دهم سرم به کار نوشتن باشد

#عطیه_رادمنش_احسنی

«در ژانویه‌ی ۱۹۹۰، طی سفرم به مجارستان، چکسلواکی، لهستان، آلمان شرقی و بلغارستان، احساسی که داشتم آمیزه‌ای بود از سردرگمی به اضافه‌ی امید. می‌دانستم که این سفر هم مثل تمام سفرهای پیشینم به این کشورها، برای من حکم دیداری از گذشته‌ی خودم را خواهد داشت ـ همان کمبودها، بوهای خاص آشنا، و لباس‌های مندرس. بالاخره، سال‌های سال، همه‌مان هرچه کشیده بودیم از دست یک ایدئولوژی کشیده بودیم. علی‌رغم این واقعیت، باید به چشم خودم می‌دیدم که در آنجا چه می‌گذرد.»

اسلاونکا دراکولیچ، نویسنده و روزنامه‌نگار مطرح کرواسی و از اعضای فعال اولین شبکه‌ی گروه‌های زنان اروپای شرقی، کتاب «کمونسیم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم» را در سال ۱۹۹۳ و چند سالی بعد از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی به چاپ رساند و در ایران نیز در سال ۱۳۹۲ با ترجمه‌ی رؤیا رضوانی توسط نشر گمان منتشر شد.

«اسلاونکا دراکولیچِ» چهل‌ودو ساله، درست پس از اولین انتخابات آزاد بعد از جنگ دوم جهانی سفری به کشورش، کرواسی و سایر کشورهای همسایه در اروپای شرقی داشت – کشورهایی که هر کدام بیش از چهار دهه تحت سلطه‌ی حکومت‌های کمونیستی بودند. مرز سیاسی اروپا از سال۱۹۶۱ از میان برلین و درست از وسط خیابان اصلی شهر با دیواری عظیم شروع ‌شد. مرزی که عملا اعلام جنگ دیگری بود تا سال ۱۹۸۹ و فروپاشی دیوار ـ جنگ سرد. دیوار، تنها برلین، آلمان و اروپا را به دو نیمه تقسیم نکرده بود، بلکه آدم‌ها را هم به دو نیمه کرد. آدم‌های «آن طرف دیوار» ـ صفتی که تا به امروز نیز در گفت‌وگوهای روزانه‌ی برخی از مردم اروپا شنیده می‌شود. یعنی آن‌هایی که زیر نفوذ حکومت کمونیستی بودند. آن طرفی‌ها؛ یعنی زندانی‌ها، آن‌هایی که زندگی فردی نداشتند. نمی‌توانستند رؤیا بباف‌اند و یا خیال‌بافی کنند. آن‌ها مهره‌های یک بازی همگانی بودند. یک خلق عظیم که فردیت در آن نقش چندانی نداشت. با ظاهرهایی کمابیش یک‌شکل. ظاهری که دولت کمونیستی طراح آن بود.

این کتاب مجموعه‌ای از چند ناداستان است. مستندنگاره‌هایی که دراکولیچ راوی اصلی آن‌هاست ـ از ملاقات‌اش با زنان شهرهای مختلف اروپای شرقی. شخصیت راوی در طول این کتاب و در ناداستان‌های مختلف تکرار می‌شود. تکراری که در اصل شخصیت‌پردازی تکمیلی و خودنگاره‌ی نویسنده نیز هست ـ به عنوان یک زنِ اروپای شرقی. او در هر کدام از این مستندها و فراخور با موضوع، به همراه شخصیت‌های اصلی، سفری ذهنی به کودکی و نوجوانی خود نیز دارد. و با همراه‌شدن خودش به عنوان یک شاهد زنده و زیسته در آن دوران، و اضافه کردن روایتی ‌همسو با زنان مورد نظرش، تاثیری حقیقی‌تر و عمیق‌تر بر روی خواننده می‌گذارد. او با آوردن خاطراتی از مادر، مادربزرگ‌اش و سایر زن‌های خانواده و رفتار آن‌ها در امور داخلی و زندگی روزمره ـ مهمانی‌ها، غذاهای متداول، سفرها... ـ وچیدن این تصاویر کنار هم، خواننده را به سفری در خانه‌های مردم کشورش و در کنار روزمرگی آدم‌های معمولی می‌برد. تصویری جدا از سخنرانیِ سیاست‌مدارها و یا اعتراضات دانشگاهی و روشنفکری ـ یک تصویر واقعی از دغدغه‌های زندگی و آمیخته با غم و شادی، درست مثل زندگی. هدف او رسیدن به واقعیت است ـ با جزئیات زیاد و شاید پیش‌پاافتاده از شرایط زندگی در دوران حکومت کمونیستی. او اصرار دارد که موقعیت ذهنی و شرایط زندگی که «کمونیسم» علت اصلی آن بوده است، در پشتِ تصاویر انقلاب و اشک‌های شادی توده‌ی مردم در خیابان‌ها و جشن خرابی دیوار، در خانه‌ها جا مانده است. تصاویری معمولی و کوچک ولی حقیقی، که در تلویزیون‌های سراسر دنیا نشان داده نشده است. واقعیت این است که این موقعیت ـ تفکر کمونیستی ـ هنوز پس از گذشت چند سال و سرنگونی حکومت‌، در زندگی آدم‌ها مانده است. او مدام از خودش و در حقیقت از خواننده سؤال می‌کند: که آیا می‌توان تنها با تغییرات ظاهری ـ عوض‌شدن حکومت و فرم سیاسی کشور، اسامی خیابان‌ها، پرچم و مجسمه‌‌ی میادین ـ اعلام کرد: کمونیسم رفت؟

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در سایت پیرنگ از طریق لینک زیر بخوانید:

https://www.peyrang.org/1446/


#کمونیسم_رفت_ما_ماندیم_و_حتی_خندیدیم
#اسلاونکا_دراکولیچ
#رؤیا_رضوانی
#نشر_گمان

@peyrang_dastan
‍ .

#معرفی_کتاب

من ترجیح می‌دهم سرم به کار نوشتن باشد

#عطیه_رادمنش_احسنی

«در ژانویه‌ی ۱۹۹۰، طی سفرم به مجارستان، چکسلواکی، لهستان، آلمان شرقی و بلغارستان، احساسی که داشتم آمیزه‌ای بود از سردرگمی به اضافه‌ی امید. می‌دانستم که این سفر هم مثل تمام سفرهای پیشینم به این کشورها، برای من حکم دیداری از گذشته‌ی خودم را خواهد داشت ـ همان کمبودها، بوهای خاص آشنا، و لباس‌های مندرس. بالاخره، سال‌های سال، همه‌مان هرچه کشیده بودیم از دست یک ایدئولوژی کشیده بودیم. علی‌رغم این واقعیت، باید به چشم خودم می‌دیدم که در آنجا چه می‌گذرد.»

اسلاونکا دراکولیچ، نویسنده و روزنامه‌نگار مطرح کرواسی و از اعضای فعال اولین شبکه‌ی گروه‌های زنان اروپای شرقی، کتاب «کمونسیم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم» را در سال ۱۹۹۳ و چند سالی بعد از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی به چاپ رساند و در ایران نیز در سال ۱۳۹۲ با ترجمه‌ی رؤیا رضوانی توسط نشر گمان منتشر شد.

«اسلاونکا دراکولیچِ» چهل‌ودو ساله، درست پس از اولین انتخابات آزاد بعد از جنگ دوم جهانی سفری به کشورش، کرواسی و سایر کشورهای همسایه در اروپای شرقی داشت – کشورهایی که هر کدام بیش از چهار دهه تحت سلطه‌ی حکومت‌های کمونیستی بودند. مرز سیاسی اروپا از سال۱۹۶۱ از میان برلین و درست از وسط خیابان اصلی شهر با دیواری عظیم شروع ‌شد. مرزی که عملا اعلام جنگ دیگری بود تا سال ۱۹۸۹ و فروپاشی دیوار ـ جنگ سرد. دیوار، تنها برلین، آلمان و اروپا را به دو نیمه تقسیم نکرده بود، بلکه آدم‌ها را هم به دو نیمه کرد. آدم‌های «آن طرف دیوار» ـ صفتی که تا به امروز نیز در گفت‌وگوهای روزانه‌ی برخی از مردم اروپا شنیده می‌شود. یعنی آن‌هایی که زیر نفوذ حکومت کمونیستی بودند. آن طرفی‌ها؛ یعنی زندانی‌ها، آن‌هایی که زندگی فردی نداشتند. نمی‌توانستند رؤیا بباف‌اند و یا خیال‌بافی کنند. آن‌ها مهره‌های یک بازی همگانی بودند. یک خلق عظیم که فردیت در آن نقش چندانی نداشت. با ظاهرهایی کمابیش یک‌شکل. ظاهری که دولت کمونیستی طراح آن بود.

این کتاب مجموعه‌ای از چند ناداستان است. مستندنگاره‌هایی که دراکولیچ راوی اصلی آن‌هاست ـ از ملاقات‌اش با زنان شهرهای مختلف اروپای شرقی. شخصیت راوی در طول این کتاب و در ناداستان‌های مختلف تکرار می‌شود. تکراری که در اصل شخصیت‌پردازی تکمیلی و خودنگاره‌ی نویسنده نیز هست ـ به عنوان یک زنِ اروپای شرقی. او در هر کدام از این مستندها و فراخور با موضوع، به همراه شخصیت‌های اصلی، سفری ذهنی به کودکی و نوجوانی خود نیز دارد. و با همراه‌شدن خودش به عنوان یک شاهد زنده و زیسته در آن دوران، و اضافه کردن روایتی ‌همسو با زنان مورد نظرش، تاثیری حقیقی‌تر و عمیق‌تر بر روی خواننده می‌گذارد. او با آوردن خاطراتی از مادر، مادربزرگ‌اش و سایر زن‌های خانواده و رفتار آن‌ها در امور داخلی و زندگی روزمره ـ مهمانی‌ها، غذاهای متداول، سفرها... ـ وچیدن این تصاویر کنار هم، خواننده را به سفری در خانه‌های مردم کشورش و در کنار روزمرگی آدم‌های معمولی می‌برد. تصویری جدا از سخنرانیِ سیاست‌مدارها و یا اعتراضات دانشگاهی و روشنفکری ـ یک تصویر واقعی از دغدغه‌های زندگی و آمیخته با غم و شادی، درست مثل زندگی. هدف او رسیدن به واقعیت است ـ با جزئیات زیاد و شاید پیش‌پاافتاده از شرایط زندگی در دوران حکومت کمونیستی. او اصرار دارد که موقعیت ذهنی و شرایط زندگی که «کمونیسم» علت اصلی آن بوده است، در پشتِ تصاویر انقلاب و اشک‌های شادی توده‌ی مردم در خیابان‌ها و جشن خرابی دیوار، در خانه‌ها جا مانده است. تصاویری معمولی و کوچک ولی حقیقی، که در تلویزیون‌های سراسر دنیا نشان داده نشده است. واقعیت این است که این موقعیت ـ تفکر کمونیستی ـ هنوز پس از گذشت چند سال و سرنگونی حکومت‌، در زندگی آدم‌ها مانده است. او مدام از خودش و در حقیقت از خواننده سؤال می‌کند: که آیا می‌توان تنها با تغییرات ظاهری ـ عوض‌شدن حکومت و فرم سیاسی کشور، اسامی خیابان‌ها، پرچم و مجسمه‌‌ی میادین ـ اعلام کرد: کمونیسم رفت؟

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در سایت پیرنگ از طریق لینک زیر بخوانید:
http://peyrang.org/articles/90/


#کمونیسم_رفت_ما_ماندیم_و_حتی_خندیدیم
#اسلاونکا_دراکولیچ
#رؤیا_رضوانی
#نشر_گمان

@peyrang_dastan