پیرنگ | Peyrang

#پیرنگ_داستان_یک_شعاع_نور
Канал
Логотип телеграм канала پیرنگ | Peyrang
@peyrang_dastanПродвигать
2,37 тыс.
подписчиков
123
фото
37
видео
1,07 тыс.
ссылок
گروه ادبی پیرنگ بدون هر نوع وابستگی، به مقوله‌ی ادبیات با محوریت ادبیات داستانی می‌پردازد. https://t.center/peyrang_dastan آدرس سايت: http://peyrang.org/ Email: [email protected]
#با_هم_نویسی شماره‌ی پنج
#پیرنگ_داستان_یک_شعاع_نور

صدیقه مکوندی

نه زیاد، فقط به اندازه یک نقطه. سوراخ شیشه پنجره را می‌گویم که در اثر بازی بچه‌ها شکسته شده بود. آن‌قدر کوچک بود که کسی به آن توجه نمی‌کرد. من، اما می‌دانستم هر روز ظهر که بشود، در اتاق تاریک، یک نقطه نور کنجکاو و مرموز، مخفیانه از سوراخ به آن کوچکی عبور می‌کند و لکه بی‌رنگش، بر فرش کنار پنجره، روی زمین، می‌افتد. این لکه شفاف رمزآلود، یک تکه از آسمان، یک تکه از خورشید، یک تکه از همه چیزهای ماورائی بود. خورشید که با شیرینی بی‌امانش به سمت پنجره می‌تابید، یک شاخه باریک، نه، یک پلکان از نور به سمت فرش تعارف می‌کرد. در پلکان نور که از سوراخ شیشه شکسته عبور می‌کرد و به فرش می‌رسید، اشباح، روح‌ها، فرشتگان، ذرات، همگی سرمست از جاذبه‌ای مشکوک و فریبنده، به سمت مقصد پرواز می‌کردند. یک تنبلی پنبه‌مانند، برخی از آن‌ها را وادار می‌کرد بر زمین، بر گرمای دلچسب لکه نورانی، روی فرش بنشینند و نفسی تازه کنند. در سکون هم، آن‌ها رویای آشفتگی داشتند و خورشید، گاهی آن خوشبختی را که با تابش نور به سوی آن‌ها، ایجاد می‌کرد، آن قدرت عجیب برای بیدار کردن ذرات از خواب طولانی‌مدت را فراموش می‌کرد. آن ذرات، برای ذهن خیال‌پرداز خردسال من، ذراتی از خدا بودند که هر روز ظهر، وقتی لبخندی بر لبان افق نقش می‌بست، خدا سخاوتمندانه شاخه‌ای از نور را جدا می‌کرد، گردی از ذرات خودش را بر آن می‌پاشید، و آن شاخه نور را کریمانه، به سمت شکستگی شیشه پنجره تعارف می‌کرد. عصاره شفاف دنیا، از سوراخ شیشه عبور می‌کرد و بر روی فرش می‌ریخت. دستم را پیش می‌آوردم، نور از جایش بلند میشد و در دستم می‌نشست. گویی انسان جهان را در دستانش می‌گرفت. در نور خورشید، در زمستانی غیرقابل دسترس،‌ جایی که سبکی بر سنگینی غالب می‌شد و ذرات را به رقص وامی‌داشت، انگار برف می‌بارید. برف در نور، زیبا بود.


@peyrang_dastan
www.peyrang.org
#با_هم_نویسی شماره‌ی پنج
#پیرنگ_داستان_یک_شعاع_نور

بهاره ستاری

دیروز با دوستی حرف می‌زدم. برایم از روزهای خانه‌نشینی و قرنطینه گفت. از ماه‌های بدون انتها و از سالی که در دلهره گذشت. گفت، گوشه تراسش را یک‌ دیوار موقت کوتاه کشیده و به قول خودش کرده آتلیه. میز و ابزار نجاری گذاشته. عصرها بعد از کار، روپوش می‌پوشد و دستکش دستش می‌کند. چوب تراش می‌دهد. موقع آشپزی به ادامه کنده‌کاری فکر می‌کند و در خواب، رویای مجسمه چوبی‌ جدیدش را می‌بیند. برایم عکس فرستاد. عکس را با دو انگشت بزرگ کردم. کاردک‌های چوب‌تراشی، قد و نیم‌قد روی میز پخش بودند. براده‌های چوب را روی میز کارش می‌دیدم و یک تکه چوب. باز هم عکس را بزرگ‌تر کردم. حالا دستی را می‌دیدم که با دقت کاردک‌ را در چوب فرو می‌کند. یک تکه جدا می‌‌شود. با چکش به کاردک ضربه می‌زند و حفره را عمیق‌تر می‌‌کند. کم‌کم حفره، شکل چشم به خودش می‌گیرد. حفره بعدی می‌شود دهان. حالا ترکیب چشم و‌ دهان، صورتکی می‌شود که دارد شکل می‌گیرد. معلوم نیست می‌خندد یا گریه می‌کند. بلاتکلیفی بدترین حالت ممکن است. حالتی که تکلیفش را نمی‌داند. هفته پیش جسیکا را در خیابان دیدم. او متوجه من نشد. می‌توانستم ندید بگیرمش و مثل غریبه‌ها از کنارش رد بشوم. دلم نیامد. از موهای فرفری و صورت خندانش خوشم می‌آید. به هم که رسیدیم، دست‌هایمان را باز کردیم که همدیگر را بغل کنیم. در یک آن خشکمان زد. مثل صورتک چوبی دچار بلاتکلیفی شدیم. یک قدم به عقب برگشتیم و به هرچه ویروس است، بد و بیراه گفتیم.
باز هم عکس را بزرگ‌تر کردم. دیوار موقت آتلیه نصفه بالا رفته بود. حالا خطوط نور را روی میز کار می‌دیدم. صورتک چوبی تکلیفش معلوم شده ‌بود. اشعه نور، خنده پاشیده بود روی صورتش و روی تمام این روزهای تاریکِ بی‌پایانِ بلاتکلیف.


@peyrang_dastan
www.peyrang.org
‍ .
#با_هم_نویسی شماره‌ی پنج
#پیرنگ_داستان_یک_شعاع_نور

همراهان عزیز؛
در ادامه‌ی برنامه‌های پیوسته‌ی «باهم‌نویسی» گروه ادبی پیرنگ در اینستاگرام، «یک شعاع نور در تاریکی»، موضوع این هفته‌ی باهم‌نویسی ماست. با هم می‌نویسیم و می‌خوانیم و متن‌هایمان با هشتگ مخصوص آن به‌ هم وصل می‌شود.
توضیحات بیش‌تر برای شرکت در این برنامه در پست مربوط به آن در اینستاگرام آمده است.
اگر در اینستاگرام فعالیت دارید، می‌توانید صفحه‌ی گروه ادبی پیرنگ را دنبال و دوستانتان را هم دعوت کنید.
منتظر خواندن شما و دوستانتان در اینستاگرام هستیم و بهترین متن‌ها را در کانال تلگرام نیز منتشر می‌کنیم.

صفحه‌ی پیرنگ در اینستاگرام:

https://instagram.com/peyrang_dastan/


@peyrang_dastan
www.peyrang.org