.
#گاهنامه_شماره_دو_پیرنگ بورخس، خدای کتابخانهی بابل
عطیه رادمنش احسنی
داستان «کتابخانهی بابل» یکی از داستانهای کوتاه
خورخه لوئیس
بورخس، نویسندهی آرژانتینی است.
بورخس این داستان را در سال ۱۹۴۱، در مجموعهی «باغ گذرگاههای هزارپیچ» به چاپ رساند. داستان کتابخانهی بابل به همراه دیگر داستانهای آن مجموعه، بعدتر و در سال ۱۹۴۴، در مجموعهای با نام «داستانها» منتشر شد. کتابی که معروفترین اثر
بورخس و همچنان از مطرحترین کتابهای ادبیات جهانی است. این داستان در ایران با ترجمههای مختلف و در مجموعه داستانهای متفاوت به انتخاب مترجم منتشر شده است. احمد میرعلایی اولین مترجمی است که با ترجمههای داستانهای
بورخس، این نویسندهی بزرگ را به جامعهی ادبی ایران شناساند.
داستان اینگونه آغاز میشود: «جهان (که دیگران آن را کتابخانه مینامند) از تعدادی نامشخص، یا شاید نامتناهی، تالار ششضلعی تشکیل شده است، با چاههای وسیع تهویه در وسط، که با نردههایی کوتاه احاطه شدهاند.» متن چیزی نیست جز سطر به سطر ساختن کتابخانهای (جهانی) پیش روی چشمهای خواننده. با جزئیات و وسواس بسیار به مانند یک خالقِ بیهمتا. داستان به زبان اول شخص روایت میشود. اول شخصی که مدام بین نویسندهی واقعی یعنی
بورخس و راویِ داستان در رفتوبرگشت است. راوی، کتابدارِ کتابخانهی بابل است. همان کتابخانهای که سرگذشتاش، علت شکلگیری این داستان است. در بخشی از داستان، راوی برای معرفی خودش میگوید که مثل تمام افراد کتابخانه، در جوانی سفر کرده و حالا بیناییاش را کمکم از دست داده است. در اصل این معرفی، اشارهای است به زندگیِ شخصیِ
بورخس نویسنده، که هم کتابدار بود و هم نابینا. (
بورخس در دورهای رئیس کتابخانهی ملی آرژانتین بود و ناتوان در بینایی، او به تدریج از کودکی بینایی خود را از دست داد و در حوالی سال ۱۹۵۵ میلادی کاملاَ نابینا شد.)
بورخس با آوردن نشانههایی از خودش، به معنای
بورخس واقعی و همزمان آفریدن کتابخانهای خیالی، خواننده را در جدالی برای فهم واقعیت و رهایی از وهم سرگشته میکند. واقعیتی که پرسش اصلی
بورخس است. کدام واقعیت؟
این داستان و یا «متن» به مانند آثار دیگر
بورخس در مرز میان رساله و داستان است.
بورخس در داستاننویسی تحت تأثیر نویسندگانی چون فرناندز در ادبیات اسپانیایی زبان و جورج برنارد شاو و فرانتس کافکا بود، که آثار آنها را به زبان انگلیسی خوانده بود.
بورخس بسیار متأثر از فلسفهی دائوئیسم چینی نیز بود و ریشهی تفکری بسیاری از داستانهایاش از این مکتب فکری الهام گرفته است.
داستانهای
بورخس و اشارههای فلسفی او به ماهیت انسان و چهگونگی آفرینش هستی، نوعی از داستان کوتاه است که میتوان آنها را «رساله-داستان» نامید. داستانهایی که شامل پرسشهای زیادی است. پرسشهایی عریان و سرراست که جزئی از روند داستان است و طرح اصلی آن. یکی از راههای بررسی و شناخت داستانهای
بورخس نیز، میتواند طرح پرسشهای دیگری باشد از رویدادها و شخصیتهای داستان.
بورخس با اتکا به مباحث معرفت شناسی، قهرمانِ دنیای مدرنی است که سعی بر فهم جهان و داستان آفرینش دارد. کتابخانهی بابل که در حکم جهان است، زائیدهی حروف است. حذف دلالتهای زبانی برای بیان واقعیت و تقلیل معانی در کلمههایی شامل حروف، قالب داستانی جدیدی است که
بورخس پایهگذار آن بود. شیوهای که تا امروز نیز زیرمبنای بسیاری از رمانها و داستانها بوده و بعدتر در ادبیات تحت عنوان ادبیات رئالیزم جادویی نامگذاری و شناخته شد. هرچند که
بورخس چندان از این نام برای داستانهای خودش راضی نبود. و شاید بهتر باشد
بورخس را یک اتفاق جدا و منحصربهفرد در ادبیات امریکای لاتین و جهان دانست.
ادامهی این یادداشت را میتوانید در گاهنامهی شمارهی دو پیرنگ، ویژهی آمریکای لاتین بخوانید.
خرید از طریق لینک زیر:
https://www.peyrang.org/shop/#آمریکای_لاتین#خورخه_لوییس_بورخس#احمد_میرعلایی#عطیه_رادمنش_احسنی@peyrang_dastanwww.peyrang.orghttp://instagram.com/peyrang_dastan/