🌺قسمت بیستم
🌺سلام عشق آسمانی
مجید منو به بیمارستان رسوند دکتر چن تا پماد برای کبودی صورت و چشمم داد .بعد دو هفته که صورتم کاملا خوب شد همراه مجید به دکتر متخصص زنان رفتیم .مجید خیلی نگران وضعیت بچه بود بعد سونو گرافی دکتراطمینان داد که مشکلی نیست.
هر دو خدا رو شکر کردیم و خاستیم بریم بازار که قدری خرید کنیم اما سرفه های مجید شروع شد .سریع اکسیژن رو بهش دادم .کمی بهتر شد
مجید همش تقصیر منه نباید تو این دود و دم میومدی .
نه عزیزم چیزیم نیست .من خوبم نگران نباش
سریع به خونه بر گشتیم من مشغول آشپزی شدم و مجید هم به اتاق کارش رفت و تابلو کشید .
خیلی وقت بود از هنگامه بی خبر بودم ،وقتی تماس گرفتم ،خیلی شاکی بود .فکر میکرد اهواز هستم .
هیچ معلومه کجاییدختر ؟؟
اینجام تو خونه باغ
کی اومدی ؟
جریانش طولانیه الان میام
سریع میز آماده کردم و میوه ها رو چیدم
مجید پرسید :یاسی جون کسی قراره بیاد ؟
اره هنگامه
این بار چه نقشه ای دارین ؟
واقعا که مجید
هنگامه اومد و همه چی رو براش تعریف کردم .خیلی ناراحت شد که چرا زودتر بعش نگفتم .اون شب هنگامه از کار صحبت کرد .
یاسی این همه درس خوندی اخرش چی؟
بیا بریم دفتر وکالت داییم خیلی معروفه .با دایی صحبت میکنم شما زودتر بری خونه
خیلی خوشحال شدم .بعد رفتن هنگامه رفتم پیش مجید
مجید
جون مجید
میخام راجع به چیزی باهات صحبت کنم
میشنوم یاسی
راستش دایی هنگامه دکتر وکالت داره میخام با هنگامه اونجا کار کنم کمی تجربه به دست بیارم
یاسی با من شوخی میکنی ؟
نه اصلا
ببینم تو حالت خوبه ؟بری کار کنی ؟مگه من مردم ؟اونم با این وضع؟
من و بچه که خوبیم مجید
اصلا حرفشو نزن یاسی
خیلی ناراحت شدم رفتم تو اتاق
مجید اومد و یه کلید بهم داد کلید گاو صندوق بود گفت بازش کن .
وقتی بازش کردم پر طلا و جواهر بود
اینا همه یادگار پدرم هستن یاسی
اسناد مغازه ها خونه تهران خونه اهواز مغازه اصفهان
پدرم قاضی بود خدا بیامرز آینده نگر بود میخاست منم قاضی بشم ولی من از بچگی عاشق نقاشی بودم
میخام بگم یاسی ما نیاز مالی نداریم که بری سر کار ؟
➖➖➖👑➖➖➖❤️ @pedarr_madarr 👑➖➖➖❤️➖➖➖