ارتباط بی ربط
یکی از مواردی که در مراکز درمانی و بیمارستانها زیاد به چشم میخورد، گذشته از بی نظمی و بَل بَشو که سکهی رایج است؛ برخوردهای غلط، آزار دهنده و گاهی حتی بیشعورانه است.
همین چند روز پیش در یکی از بیمارستانهای به اصطلاح صاحب نام و خصوصی تهران بودم. گوشهای نشسته بودم و جماعت حاضر در آن مکان را نظاره میکردم. جَو غالب نگرانی و اضطراب و عجله و استیصال و از این قبیل بود.
یکی داشت میدوید. دیگری با تلفن حرف میزد و یکی دیگر با چشمهای اشکبار زیر لب چیزهایی زمزمه میکرد.
موازی با این آدمها که طبعاً مُراجع و همراه و کَسان بیماران بودند، حواسم به باجه اطلاعات و پرستارها، نگهبانها و پذیرش و غیره هم بود.
و باز هم همان اشتباهات احمقانهی اغلب همیشگی. عدم ارتباط چشمی. قیافههای عبوس و طلبکار و نگاه از بالا به مردمی که دردمند و مضطرب آمده بودند تا بلکه کمک و درمانی پیدا کنند.
در این میان خانوادهای را دیدم که عزیزشان در اتاق عمل بود و منتظر نتیجه بودند و گویا انتظار بسیار طولانی شده بود. یکی از آن میان گاه به گاه میرفت جلو اطلاعات و بعد شمارهای میگرفت و به او میگفتند که بیمار هنوز در اتاق عمل است. میخواست برود در بخش مربوطه که نگهبانها اجازه نمیدادند در حالیکه به او گفته شده بود میتواند برود و خودش در آن بخش بپرسد. خلاصه بارها و بارها پرسیدند و بیش از شش ساعت در هول و وَلا و نگرانی دست و پا زدند و بعد معلوم شد که بیمار دو ساعت است که از اتاق عمل به بخشی دیگر منتقل شده است.
و بعد که یکیشان از فرط ناراحتی به آن مسئول اطلاعات گفت که بابت این اِهمال در اطلاع رسانی حداقل یک عذرخواهی ضرری ندارد؛ آن جنابان فرمودند ما اشتباهی نکردهایم که عذرخواهی کنیم.
مخلص داستان اینکه، به نظرم یکی از مشکلات اساسی جامعهی ما جدا از تمام مسائل؛ ضعف در ارتباطات است. ما شفاف نیستیم. ما بی دقت، بی ابتکار، بی ادب و در بسیاری مواقع نافهم و نادان و در عین حال خودخاص پنداریم. انگار که فلان جای آسمان دهان گشوده و ما از آن به بیرون پرتاب شدهایم.
از عقل و شعور خود استفاده نمیکنیم. مسئولیت بر عهده نمیگیریم. حق به جانب و زورگو هستیم. بی انصاف و بی ملاحظهایم.
بله؛ البته که همهی ما آدمیم و پر از گیر و گور، اما خصوصاً آنکه سر و کارش با درمان و دردمند است دیگر بهتر است کمربندش را محکم ببندد و کمی از شعور و هوش عاطفی مایه بگذارد. آن که در آن سوی آن گیشهی لعنتیِ شیشهای ایستاده و با تو حرف میزند پیشاپیش در فشار و مِحنت است و کمترین وظیفهی انسانی و کاریُ جنابعالی این است که خوب گوش بدهی و خوب هم راهنمایی کنی و کمی هم مهربان باشی. جای دوری نمیرود استاد.
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند.
گمان نکنم آن جناب هم این بیت را از سر ملنگی و محض ملعبهی کلامی سروده باشد. امثال این تعلیمات به یادگار ماندهاند تا بلکه ما کمی تعمق کنیم و کمی بهتر از خودمان بشویم.
فقط کمی بهتر.
کمی بهتر.