قصیده ای به مناسبت اوضاع
#آذربایجان و خیانت
#پیشه_وری سروده: اصغر بهمنی قاجار در دهه ۱۳۲۰ خورشیدی
ای چراغ و چشم ملت، ملک آذربایجان
ای به مردی، مردمانت شهره اندر هر زمان
ای خضاب نوجوانان تو، خون بدسِگال
ای نثار پهلوانان تو مدح بیکران
ای کنام شیرمردان دلیر آذری
ای ز تو بدخواه دل، پر آرزو آزرده جان
پیشوا در هر نبرد و پیش رو در هر خطر
ای به ایران دوستی سر بر بزرگان و سران
ای ز "ستار" تو پُر، هرسطری از تاریخ ما
داستان فتح تو، سرلوحه هر داستان
ای نخستین مهد آیین بهی و راستی
دور از دامان پاکت باد، دست بدگمان
گرتو "سر" باشی و ایران "تن"، تن آسانی بود
گر زبون گردد تنی از تیغ و تیر دشمنان
این خروشان خاک تو همواره پرخون بوده است
کِی هراسد هرگز از خون، خاطر شیر ژیان
پرچم میهن که دست افشان به هربام توشد
می دهد سرخی آن، خون دلیرانت نشان
نغمه تفکیک تو ناید، مگر از نای خصم
نیست این ننگین صدا از سینه آزادگان
پرچم ایران بود افراشته برخاک تو
تا جهان پیداست برکوری چشم دشمنان
ای فدای خاک پاکت فارس، فردوس برین
ای نثار فر و جاهت اصفهان نیم جهان
ای تو "عذرا"ی وطن را، "وامق" دل سوخته
ای بهم آمیخته ز اول، شما را جسم و جان
ای خراسانی خریدار جلالت تا ابد
زابلی و گیلکی را فر و جاهت آرمان
ای دلیران لرستانی به پایت استوار
تا چه فرمان میدهی از بهر دفـع بدگمان
هیچ فرقی نیست بـیرالوند(۱) را با آذری
روز هیجا همدلند این هر دو یار مهربان
رمز آشوب تو را هر فرقه تفسیری کند
تا چه باشد عاقبت تفسیرآذربایجان
تو پل پیروزی جنگ جهانی را سری
ناکس است آنکس که بر پیروزیت آرد زیان
کشور ما فتنهها و جنگها دارد بیاد
فتنه چنگیز و رزم روم و جنگ تازیان
قرنها با روم رویارو به میدان نبرد
سالها در رزم با ترکان و با تورانیان
ای بسا سرها براه سرفرازی داده است
کی عجب گر سرفرازستی به تاریخ جهان
پشت و روی روزگار، این پیر ایران دیده است
کی هراسد دیگر از تمهید وتزویر خسان
نیست استقلال ما بازیچه دست کسی
ریخته در راه وصلش خون میلیونها جوان
آب چشم بس جوان و پیرخورده است این درخت
تا کشن گردیده و پرشاخ و پربار و کلان
بازبُد(۲) بر روی یاران خوان اخلاص
هر چه ما را بود بنهادیم پیش میزبان
قحطی و ذلت از آن گردن نهادیم ای رفیق
تا نگویی هست استقلال ایران رایگان
انجمنها ساختند(۳) و نامه ها پرداختند
گاه در ایران وگــه درکشور دیــگر ، سران
ثبت شد،تصدیق کردند،(۴) اینکه ایران کهن
با کمک زد دشمن خونخوار را آتش بهجان
اقتدار و سلطه، استقلال ما تضمین شده است
با صراحت در پس اعلامیههای جاودان
تا کدامین مُلک زیرپا نهد امضای خویش
مُلک ما امروز مِیدانی است بهر امتحان
هرکه بر ایران خیانت میکند گویم بلند
میدهد ایرانیاش برباد، آخر خانمان
ای که خون ملت بیچاره را خوردی(۵)، مکن
خونبهایش را دگر حرّاجِ کوی این وآن
شیر این مادر به کام تو بُوَد خون ای پسر
تا نبیند چشم مادر، چهرِ پورِ بــدگُمان
آتش این فتنه ها را آب عدل اَستی دوا
ورنه سوزد خائنان را خانمان وخاندان
ناله ملت چو بر گوش سران سنگین شود
ناله ها ترسم شود آخرهیاهوی و فغان
الحذر زآن عرقهای پرزخون آتشین
الفرارازچشم های سرخ چون آتش فشان
بانگهای کوه کن، آوازهای سهمگین
خصم خیرهسر دوان، برسرزنان، همچون زنان
مشتها چون پتک پولادین، بههرسو حملهور
تا نماید پرزخون، بدخواه را دست ودهان
صُنع حق، بس بهمنی ظاهر شود در کارزار
زار گردد کار ظالم، زور گیرد ناتوان
۱- منظور یکی ازایلات دلیر لرستان است.
۲- مقصود متفقین در جنگ جهانی دوم است.
۳- مراد روس وانگلیس وآمریکا است که آذوقه و امکانات ما در اختیارشان بود.
۴- مقصود سران متفقین درجنگ جهانی دوم ، روزولت ازآمریکا، چرچیل از انگلیس و استالین از روس است.
۵- منظور
پیشه وری و یاران اوست.
👈 مهندس اصغر بهمنی قاجار طی سالهای اشغال آذربایجان به دست فرقه دموکرات، دوران دانشجویی را طی میکرد و احساسات پاک میهنی خویش را در این شعر بیان کرده است.
قصیده زیر به مناسبت اوضاع آذربایجان در سال ۱۳۲۴ بین دروازه دولت تا دانشگاه (به گفته سراینده) نوشته شده و چند سال بعد در نشریه "ندای آژیر" حزب پانایرانیست منتشر شد.
این اشعار قدیمی در میانه دهه ۸۰ به کوشش زنده یاد مهندس رضا کرمانی در چند جلد با عنوان 《سرودههای میهنی》 گردآوری و منتشر شد.
@paniranist