🔆 تاملی درباره (روشنفکر
دینی)
@paniranist❇️در بدایت امر چنین به نظر میرسد که مفهوم "
#روشنفکری_دینی" اشاره به نوع خاصی از فعالیت
دینی دارد که در عین پروای "دین"، پروای عصر جدید و زمانه جدید (تجدد) را نیز دارد!
اما پیش از آنکه این تعریف و عنوان را بکاویم باید بدانیم که این برساخته عدهای غافل اما باحث بود، مثلا مرحوم
#مطهری نقد
#مارکس میکرد بی آنکه اصلا بتواند بفهمد مارکس چه گفته و یا حتا بتواند به منبعی مناسب دسترسی داشته باشد. مارکیسست مبتذل در ایران داستان می بافت؛ مطهری هم بر مبنای همان داستان پاسخ میسرایید. نه چپ می فهمید
#ماتریالیسم چه هست و نه مطهری می توانست بفهمد که این مباحث ناظر به چه موضوعی ست. یا شریعتی ساعتها از اصلاح
دینی سخن میگفت بدون آنکه بداند اصلا این اصلاح
دینی در غرب چه بوده و ناظر به کدام بحث است؛ بعدها
#سروش هم همین کار را کرد...
❇️بحث
#اومانیسم با ترجمه تحت الفظی مکتب اصالت انسان مطرح شد و سپس معنای آنرا از درون دانستههای ناقص خود و تجربه شرقی توسعه دادند در صورتی که این مفهوم در غرب و دانش عقلی آنها ناظر به وضعیت الهیات پیچیده مسیحیت-عیسویت- و نسبت بغرنج ملکوت و ناسوت است و نیز نقشی که پیکر کلیسا در این الهیات رهایی بخش دارد. این اصالت از جنس، اصالتی نیست که مثلا اصالت ماهیت و وجود در سنت ما گفته شده است؛، گر چه بامزه است که آقایان در فهم معنای اصالت در تعبیر اصالتِ وجود و ماهیت هم درمانده شدند حالا چگونه میتوانیم بدانیم که منظور از اومانیسم که لابد اصالت انسان است، چه هست؟ انسان چطور اصیل است و چیز دیگر که خداست چگونه میتواند غیر اصیل باشد؟
برای اینکه بتوانیم تصوری اولیه بدست بیاوریم باید به این نکته توجه کنیم که بستر اغلب این مباحث در درون جوامعی بوده که الهیات مسیحی بر آنجا حاکم بوده است. یکی از پیچیدگیها و معضلات موجود در آن بستر فهم طبیعت و یا بدست آوردن استقلال دوباره طبیعت از الهیات بود. مساله اینکه طبیعت کجاست و چگونه چیزی است و چگونه میتواند احکام و قواعد داشته باشد؛ معضلی در ارتباط با الهیات و هستی شناسی مسیحی بود و چون ما این معضلات را نداشته ایم طبیعتا نمیتوانیم بدون شناخت آن فرهنگ گام در وادی آن گذاریم. لذا آقایان با نگاهی ایدئولوژیک خود را به مفهوم غربی دیگری به نام روشنفکر
دینی چسباندند که مفردات تاریخمندی داشته و اتفاقا فیلسوفان بزرگی درباب آن سخن گفتهاند.
❇️میدانیم این
#کانت بود که در رسالهای پرسید: "روشنگری چیست؟" و خود اجمالا پاسخ داد: «خروج آدمی از نابالغی» و درباب نابالغی افزود: «ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویشتن بدون هدایت دیگری» از همین موقف، مفاهیمی مانند "اومانیسم"، "آزادی"، "حقوق بشر"، "تساهل و تسامح"، و کثیری دیگر از مفاهیم برخاستند تا مقدماتی برای بلوغ آدمی فراهم سازند. این بلوغ بطور مشخص ناظر به جهانی بود که در آن "دیگری" او را هدایت نکند، بل آدمی به مدد عقل و فهم خود، خود و زندگی و حیات خود را سامان بخشد. پیداست که این "دیگری" سایه سنگینی بر حیات انسان غربی داشت که میخواست از شرّ آن خلاص شود.
❇️البته در این مطلب نمیخواهم به تفصیل وارد بحث شده، و صرفاً در قالب چند گزاره این بحث را پیش میبرم:
۱-مفهوم روشنگری در دنیای غرب، برای رهایی از این "دیگری مطلق بزرگ" شکل گرفت.
۲-دیگری مطلق بزرگ، نخست در هیات "دین" و "کلیسا" بود و بعدها در قالب «قانون» و در ادامه به صور دیگری نیز ظاهر شد.
۳-بشر غربی از دوران رنسانس تا کنون بطور مستمر در نزاع با این "دیگری مطلق بزرگ" به سر میبرد و مفهوم عقل انتقادی به مثابه سلاحی برای این نزاع تاریخی ساخته شده است.
۴-فرایند این نزاع تاریخی در جهان غربی، زیست جهانی را برای خود و همچنین برای جهان غیرغربی فراهم ساخته است.
۵-زیست جهان غربی در ذیل این نزاع تاریخی، سکولاریته را رقم زد و در جهان غیر غربی "سکولاریزاسیون" را ایجاد کرد.
۶-سکولاریته، به حیات انسان غربی در ذیل این نزاع تاریخیِ عقلِ خود بنیاد با "دیگری مطلق بزرگ" دلالت دارد.
۷-سکولاریزاسیون، حیات انسان غیر غربی در ذیل شبیه سازی آن نزاع درون جغرافیای فرهنگی و تاریخی خود است.
۸-سکولاریزاسیون به هیچ وجه نه در مبادی و نه در غایات، با سکولاریته تشابه ندارد و نتایج یکسانی را نیز فراهم نمیسازد.
🔸پایان بخش نخست
ادامه
👇