کانال خبری پان‌ايرانيست

#تورسن_زاده
Канал
Логотип телеграм канала کانال خبری پان‌ايرانيست
@paniranistПродвигать
2,53 тыс.
подписчиков
7,67 тыс.
фото
6,62 тыс.
видео
2,77 тыс.
ссылок
شبکه‌های اجتماعی حزب پان‌ایرانیست: تارنما www.Paniranist.party فیس‌بوک Fb.com/paniranist.info اینستاگرام instagram.com/paniranist.party توییتر https://twitter.com/paniranist_info یوتیوب https://www.youtube.com/c/paniranistinfo/
❇️ به مناسبت سالروز درگذشت استاد سعید نفیسی، ادیب و مورخ برجسته‌ی معاصر

🔻استاد #سعید_نفیسی همچون بیشتر فرهیختگان معاصر ایران، دلبستگی خاصی به #ایران_شرقی داشت، چه این که بیشتر بزرگان فرهنگ ایرانی اهل شهرهای #خراسان_بزرگ هستند، و نمی‌توان ایران دوست بود و از سرزمین های ایران خاوری غافل بود.

🔻در آن سال‌ها که دیوار آهنین شوروی امکان ارتباط ایرانیان با هم‌زبانان و هم‌تباران #تاجیک خود را سلب کرده بود؛ تنها اقلیتی از دو طرف تحت شرایط خیلی امنیتی امکان ارتباط داشتند؛ اما از همین امکانات برای رساندن پیغام یگانگی پارسی زبانان و ایرانی تباران بهره می‌گرفتند، از جمله استاد سعید نفیسی که سال ۱۹۶۷ در یک گردهمایی در مسکو، شعری به دوستان تاجیک را به #تورسن_زاده(دبیر اتفاق نویسندگان تاجیکستان) تقدیم کرد؛ تورسن زاده هم شعر را به خط سیریلیک برگرداند، و موجب موجی از شور و دوستی هر چه بیشتر در تاجیکستان شد.

🔻در آن سال‌ها مقامات امنیتی شوروی نسبت به هر نوع سخن از یگانگی ایرانی‌تباران و هر نوع بحث ملی حساس بودند؛ و کوچک‌ترین شک و شبهه‌ای در این زمینه می‌توانست فرد مظنون را راهی اردوگاه‌های کار اجباری سیبری کند! استاد سعید نفیسی در این شعر بسیار زیرکانه و رندانه، در قالب شعری عاشقانه، این پیام یگانگی فرهنگی را منتقل کرده است، بدون آن که مستقیماً حرفی در این زمینه زده باشد!

به دوستان تاجیک
* شعری از استاد سعید نفیسی

این که در دست تو هست، ای نازنین
هست حرفی از بیانی آتشین
تا نپنداری که کاغذ پاره ای است
داستان عاشق بیچاره ای است
دل به تو بستم، ندیده روی تو
در خیال خود، قد دلجوی تو
ناشنیده از لب تو یک سخن
کرده ام آرام جان خویشتن
تو ز من بیگانه ای، من با تو خویش
با دلی افسرده، با فکری پریش
با تو هرگز من نگشتم آشنا
هر کجا هستی نیم از تو جدا
هر کجا هستی منم با تو قرین
گرچه با من تو نگشتی همنشین
تو نمی بینی و من بینم تو را
همنشین خویش بگزینم تو را
گاهی از شرح غمم بگریستی
من نمی دانم، کجایی؟ کیستی؟
گاه خندیدی ز بیداری من
در کجا افتد به دستت این سخن
هر که خواهی باش، با من باش دوست
آرزوها را برآوردن نکوست
آرزومند شکرخند توام
هر که باشی آرزومند توام
من دلی دارم که یاری باشدش
هر چه بد در این جهان پیش آیدش
یک نگاه مهربان خواهد ز تو
چاره و تدبیر آن خواهد ز تو
ای که هر جا محرم راز منی
هر کجا هستم تو دمساز منی
گر دلی داری فراموشم نکن
آتشی هستم تو خاموشم نکن
این شرر از بهر تو افروختم
وز برای تو سراپا سوختم
یک زمان بنشین و با آن گرم شو
هر چه خواهی باش، با من نرم شو
شب که تو آسوده ای در خواب ناز
با تو می گویم من این پوشیده راز
جز من و اختر کسی بیدار نیست
گرچه دانم  حاجت گفتار نیست
شاید از بانگ من و آواز من
بشنوی چون چاره سازان راز من
چشم بگشایی و سویم بنگری
زنگ غم، از خاطر من بِستری
ای که دوری از من و من از تو دور
پیش من بنشین و در بزم حضور
پیش تر آ و به من نزدیک شو
آشنا با نکته ی باریک شو
من توام، هم تو منی، ای نازنین
نیست اینجا کس قرین همنشین
کس نگنجد در میان تو و من
جز من و تو در جهان تو و من
من چو مجنون و تو لیلای منی
من توام هم تو مرا جان و تنی
من کی ام لیلی و لیلا کیست من
ما یکی روحیم اندر دو بدن
تا تو هستی زنده، من هم زنده ام
تا براری دم بدان دم زنده ام
مرگ هم ما را نگرداند جدا
نیستی هم کی بود فرمانروا
تا کنون هم من توام، هم تو منی
بعد از این هم تو مرا جان و تنی
در غم و شادی شریک یکدگر
تا جهان ماند، ز ما ماند اثر

#سعید_نفیسی
#ایران_بزرگ_فرهنگی
#ایرانشهر
#تاجیکستان
#زبان_فارسی

@paniranist
❇️ به مناسبت زادروز استاد سعید نفیسی، ادیب و مورخ برجسته‌ی معاصر(با چند روز تاخیر)

استاد #سعید_نفیسی همچون بیشتر فرهیختگان معاصر ایران، دلبستگی خاصی به #ایران_شرقی داشت، چه این که بیشتر بزرگان فرهنگ ایرانی اهل شهرهای #خراسان_بزرگ هستند، و نمی توان ایران دوست بود و از سرزمین های ایران خاوری غافل بود.
در آن سال ها که دیوار آهنین شوروی امکان ارتباط ایرانیان با هم زبانان و هم تباران #تاجیک خود را سلب کرده بود؛ تنها اقلیتی از دو طرف تحت شرایط خیلی امنیتی امکان ارتباط داشتند؛ اما از همین امکانات برای رساندن پیغام یگانگی پارسی زبانان و ایرانی تباران بهره می گرفتند، از جمله استاد سعید نفیسی که سال ۱۹۶۷ در یک گردهمایی در مسکو، شعر به دوستان تاجیک را به #تورسن_زاده(دبیر اتفاق نویسندگان تاجیکستان) تقدیم کرد؛ تورسن زاده هم شعر را به خط سیریلیک برگرداند، و موجب موجی از شور و دوستی هر چه بیشتر در تاجیکستان شد.
در آن سال ها مقامات امنیتی شوروی نسبت به هر نوع سخن از یگانگی ایرانی تباران و هر نوع بحث ملی حساس بودند؛ و کوچک ترین شک و شبهه ای در این زمینه می توانست فرد مظنون را راهی اردوگاه های کار اجباری سیبری کند! استاد سعید نفیسی در این شعر بسیار زیرکانه و رندانه، در قالب شعری عاشقانه، این پیام یگانگی فرهنگی را منتقل کرده است، بدون آن که مستقیماً حرفی در این زمینه زده باشد!

به دوستان تاجیک
* شعری از استاد سعید نفیسی

این که در دست تو هست، ای نازنین
هست حرفی از بیانی آتشین
تا نپنداری که کاغذ پاره ای است
داستان عاشق بیچاره ای است
دل به تو بستم، ندیده روی تو
در خیال خود، قد دلجوی تو
ناشنیده از لب تو یک سخن
کرده ام آرام جان خویشتن
تو ز من بیگانه ای، من با تو خویش
با دلی افسرده، با فکری پریش
با تو هرگز من نگشتم آشنا
هر کجا هستی نیم از تو جدا
هر کجا هستی منم با تو قرین
گرچه با من تو نگشتی همنشین
تو نمی بینی و من بینم تو را
همنشین خویش بگزینم تو را
گاهی از شرح غمم بگریستی
من نمی دانم، کجایی؟ کیستی؟
گاه خندیدی ز بیداری من
در کجا افتد به دستت این سخن
هر که خواهی باش، با من باش دوست
آرزوها را برآوردن نکوست
آرزومند شکرخند توام
هر که باشی آرزومند توام
من دلی دارم که یاری باشدش
هر چه بد در این جهان پیش آیدش
یک نگاه مهربان خواهد ز تو
چاره و تدبیر آن خواهد ز تو
ای که هر جا محرم راز منی
هر کجا هستم تو دمساز منی
گر دلی داری فراموشم نکن
آتشی هستم تو خاموشم نکن
این شرر از بهر تو افروختم
وز برای تو سراپا سوختم
یک زمان بنشین و با آن گرم شو
هر چه خواهی باش، با من نرم شو
شب که تو آسوده ای در خواب ناز
با تو می گویم من این پوشیده راز
جز من و اختر کسی بیدار نیست
گرچه دانم حاجت گفتار نیست
شاید از بانگ من و آواز من
بشنوی چون چاره سازان راز من
چشم بگشایی و سویم بنگری
زنگ غم، از خاطر من بِستری
ای که دوری از من و من از تو دور
پیش من بنشین و در بزم حضور
پیش تر آ و به من نزدیک شو
آشنا با نکته ی باریک شو
من توام، هم تو منی، ای نازنین
نیست اینجا کس قرین همنشین
کس نگنجد در میان تو و من
جز من و تو در جهان تو و من
من چو مجنون و تو لیلای منی
من توام هم تو مرا جان و تنی
من کی ام لیلی و لیلا کیست من
ما یکی روحیم اندر دو بدن
تا تو هستی زنده، من هم زنده ام
تا براری دم بدان دم زنده ام
مرگ هم ما را نگرداند جدا
نیستی هم کی بود فرمانروا
تا کنون هم من توام، هم تو منی
بعد از این هم تو مرا جان و تنی
در غم و شادی شریک یکدگر
تا جهان ماند، ز ما ماند اثر

#سعید_نفیسی
#ایران_بزرگ_فرهنگی
#ایرانشهر
#تاجیکستان
#زبان_فارسی

@paniranist