چگونه باید از باتلاق هولناک تنشهای منطقهای بیرون آمد؟
دیپلماسی و سیاست نظامی جمهوری اسلامی در منطقه به بنبست رسیده است. ما از "سایه جنگ" به درون خود جنگ پرتاپ شدهایم. امروز شاید به جای تحلیلهای کوتاهمدت و گمانهزنی درباره چرخه کنش و واکنش میان ایران و اسرائیل و غرق شدن در روزمرهگی بحران باید به این پرسش اساسی پرداخت که چه راهبردی برای بیرون آمدن کشور از این باتلاق هولناک وجود دارد؟
بازخوانی نوشتهها، تحلیلها و برخوردهای سیاسی نشان از وجود دست کم سه نگاه بسیار متفاوت از بحرانهای منطقهای و نقش و جایگاه ایران دارد.
گروه اول کسانی را در بر میگیرد که با انگیزهها و تحلیلهای گاه به کلی متضاد خواهان ادامه و حتا گسترش جنگ میان ایران و اسرائیل است. در میان این طیف هم جناحهای تندروی حکومتی و بخشی از نظامیان دیده میشوند و هم سرسختترین مخالفان جمهوری اسلامی. این شباهت حیرتانگیز بخاطر کارکردی است که جنگ به گونهای پارادوکسال برای هر یک از این گرایشها دارد. طرفداران جنگ در درون حکومت نگاهی سراپا هویتی به این راهبرد، امر "مقاومت" و دخالت در تنشهای نظامی برونمرزی دارد. در مقابل کسانی در میان مخالفان جمهوری اسلامی هم بر این باورند که گویا ادامه و گسترش درگیری مستقیم ایران و اسرائیل میتواند به سقوط جمهوری اسلامی و تغییر حکومت در کشور منجر شود.
گروه دوم شامل نیروهایی میشود که طرفدار پایان درگیریهای کنونی و برقراری آتشبس و بازگشت به دوگانه شکننده "نه جنگ، نه صلح" هستند. دستگاه دیپلماسی دولت پزشکیان آشکارا چنین رویکردی را دنبال میکند. در مقایسه با آنچه که آقای خامنهای در سالهای گذشته مطرح میکرد دولت کنونی به گزینه مذاکره با امریکا و همسایگان دور و نزدیک برای کاهش تنشها دل بسته است بدون آنکه چرخشی معنادار در نوع حضور نظامی و سیاست دخالتهای منطقهای ایران صورت گیرد.
گروه سوم از کسانی تشکیل شده است که خواست تجدید نظر معنادار در سیاست خارجی و دخالت منطقهای جمهوری اسلامی برای برقراری صلح پایدار برای ایران را به میان میکشند.
نکته مشترک در بخش بزرگی از تحلیلها (به جز گروه سوم) گره زدن امنیت ملی ایران به کانونهای اصلی تنش در فلسطین، لبنان، سوریه، عراق و یا یمن است. برای بسیاری دخالت ایران در تنشهای منطقهای از نوعی مشروعیت اخلاقی و سیاسی و ضرورت بازدارندهگی برخوردار است.
برای سنجش این نگاهها و راهبردهای بسیار متفاوت میتوان به سه پرسش اساسی اشاره کرد:
اول گسترش دخالتهای نظامی منطقهای سپاه قدس و شکلدادن به نیروهای نیابتی با کدام انگیزه و پروژه صورت گرفتند و چه رابطه مشخصی با منافع ملی و جایگاه ژئوپولتیکی ایران داشتهاند و دارند؟ دوم چه ارزیابی واقعبینانه و عینی از پیآمدهای ژئوپولیتیکی، سیاسی (داخلی)، اقتصادی و نمادین از دخالتهای منطقهای برای ایران و منافع ملی میتوان ارائه داد ؟ سوم تهدیدها، فرصتها، امتیازات و ضعفهای هریک از راهبردها کدامند؟
برای مثال راهبرد آقای پزشکیان در ماههای آغازین کار خود با گفتمان "میخواهیم با همه صلح کنیم" تلاش کرد برای شکستن بنبست موجود دورنمای جدیدی در برابر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ترسیم کند. مشکل اما این است که دولت پزشکیان نمیتواند هم از صلح صحبت کند و هم از مرز اسرائیل تا کابل و یمن نیروی نظامی و مستشار داشته باشد و رد پای سرداران سپاه قدس در همه کانونهای بحران هویدا باشد. باید از آن دسته کسانی هم یاد کرد که با توهم تغییر حکومت با کمک حمله نظامی کشور بیگانه به سرنوشت این تنش ویرانگر چشم دوختهاند. ما در منطقهای زندگی میکنیم که بارها چنین روشهایی آزمون شدهاند و پی آمدهای شوم و هولناک آنها هم در برابر همگان است.
اگر بپذیریم که دخالتهای منطقهای به جای بازدارندگی ادعایی، جنگ، ورشکستگی اقتصادی، انزوای منطقه ای و بینالمللی و نارضایتی گسترده مردم را در پی داشته است آنگاه باید به سراغ طرحی نو در سیاست خارجی برویم که در آن بازدارندگی، امنیت ملی، جایگاه ژئوپولیتکی ایران مورد تجدید نظر اساسی قرار گیرند و دوباره تعریف شوند.
صورت حساب سنگین دخالتهای منطقهای از جیب مردم ایران پرداخته شده و میشود. امروز نباید اجازه داد همچون گذشته کسانی در پس درهای بسته و در دالانهای تودرتو و تاریک نهادهای قدرت و نظامیان درباره سرنوشت آینده ایران سیاستگذاری کنند. جامعه مدنی و افکار عمومی، روشنفکران، کنشگران، دانشگاهیان باید گفتگوی انتقادی ملی در زمینه سیاستهای منطقه ای را به حکومت ایران تحمیل کنند. همهپرسی آزاد و با نظارت جامعه مدنی بر سر آینده سیاست خارجی کوتاهترین راه برای دخالت دادن مردم در تصمیمی است که به زندگی و آینده ایران و ایرانیان مربوط میشود.
سعید پیوندی - کانال شخصی سعید پیوندی
https://t.center/paivandisaeed