کانال سعید پیوندی Paivandi

Channel
Logo of the Telegram channel کانال سعید پیوندی Paivandi
@paivandisaeedPromote
382
subscribers
6
photos
1
video
82
links
کانال شخصی سعید پیوندی از پاریس
مشکل اصلی دانشگاه نبودن استقلال و آزادی آکادمیک است
آقای پزشکیان در جلسه معارفه وزیر جدید علوم خواستار رسیدگی به پرونده استادان و دانشجویانی شد که در سال‌های گذشته با انگیزه‌های سیاسی و ایدئولوژیک اخراج شده‌اند. برخورد نخست رئیس جمهور در رابطه با دانشگاه مثبت و امیدوارکننده است، هر چند باید در انتظار خروجی مشخص این فرایند ماند. فراموش نکنیم که در دوران آقای روحانی رسیدگی به بزرگترین پرونده فساد دانشگاهی و دخالت نهادهای غیر آکادمیک در نیمه راه بدستور آقای خامنه‌ای متوقف شد. این پرونده شامل پذیرش صدها بورسیه‌ با تقلب و رانت حکومتی در دوره دکترا می‌شد.
اگر بخواهیم این گونه برخوردهای ضد آکادمیک که به اشکال گوناگون بازتولید می‌شوند (ندادن ترفیع، فرصت مطالعه، جاسوسی در کلاس درس...) را ریشه‌یابی کنیم باید گفت که مسئله اصلی ما در ایران دخالت نهادهای حکومتی در دانشگاه است.
دانشگاه مدرن (الگوی هامبولت برلین) از اوایل قرن نوزدهم میلادی با دو اصل آزادی آکادمیک و استقلال شکل گرفت. آزادی آکادمیک از همان زمان به عنوان ضرورت اساسی کار علمی خلاق و کاربرد اندیشه انتقادی و نقد در دانشگاهی به میان کشیده شد که می‌بایست کار آموزش را با پژوهش در هم‌آمیزد و این نهاد را در کانون پروژه توسعه جامعه صنعتی و مدرن قرار دهد.
آموزش و پژوهش پیوسته بروی علم "تمام نشده و تمام نشدنی"به عنوان وظیفه اصلی دانشگاه از نگاه هامبولت فقط درسایه آزادی آکادمیک، نقد، گفتگوی علمی به عنوان بخشی از حقوق طبیعی و بنیادی همگان در دانشگاه ممکن بود. برای بنیانگذار دانشگاهی که بعدها به الگوی جهانی تبدیل شد دولت می‌بایست بدون چشم‌داشت و دخالت در امور دانشگاه هزینه این نهاد کلیدی را تامین می‌کرد. به سخن دیگر دانشگاه مدرن به تنها نهاد اجتماعی مهمی تبدیل شد که نقد، اندیشه انتقادی و گفتگوی آزاد علمی می‌بایست در آن به یک پرنسیپ (اصل) عمومی بدل می‌گشت.
همه از نقش مهمی که دانشگاه به عنوان موتور نوآوری و توسعه جامعه مدرن ایفا کرد باخبرند. آزادی آکادمیک برای استادان و دانشجویان به عنوان اصل بنیادی در قوانین اساسی برخی کشورها تضمین شده است.
در ایران از هنگام تاسیس دارالفنون (1230/1851) و دیگر موسسات آموزش عالی مانند مدرسه علوم سیاسی (1278/1899) حرف چندانی درباره استقلال علم و یا آزادی آکادمیک در میان نبود. با تاسیس دانشگاه تهران (1313) بحث بر سر نوع رابطه آن با دولت هم به میان کشیده شد. در سال 1321 علی اکبر سیاسی مسئوولیت وزارت فرهنگ را در دولت قوام پذیرفت و توانست نظر موافق شاه را برای استقلال دانشگاه جلب کند. این استقلال شامل انتخاب رئیس دانشگاه با رای شورای دانشگاه و رئیس هر دانشکده با رای مخفی استادان می‌شد . سیاسی تلاش کرد تا در کنار استقلال اداری و آکادمیک، استقلال مالی دانشگاه را هم بدست آورد. مجلس شورای ملی در سال 1323 با ماده پیشنهادی مصدق با استقلال مالی دانشگاه موافقت کرد ولی اجرای عملی آن تا سال 1331 در زمان نخست وزیری خود مصدق با مشکلاتی روبرو بود . با وجود همه فراز و نشیب‌ها، دوران 1320 تا 1332 تا حدودی زمانه استقلال دانشگاه بود.
انقلاب فرهنگی سال 1359 نقطه پایان زودرس و تلخی بود بر رویای تجدید حیات استقلال دانشگاه. حدود 6 هزار استاد و هزاران دانشجو از دانشگاه اخراج شدند و یا به دانشگاه برنگشتند. بسیاری از نهادهای مکتبی و امنیتی در دانشگاه مانند نماینده رهبری، معاونت فرهنگی، نهاد وحدت حوزه و دانشگاه، بسیج، حراست وزارت علوم و دانشگاه‌ها که پس از انقلاب فرهنگی به دانشگاه تحمیل شدند استقلال دانشگاه و آزادی آکادمیک را ناممکن ساخته‌اند. دانشگاه از آن زمان عرصه تاخت و تاز نهادهای حکومتی، امنیتی و مکتبی است و بیش از 4 دهه است که این داستان غم‌انگیز با فراز و نشیب ادامه دارد.
برای تکرار نشدن تجربه‌های تلخ گذشته فقط بازگشودن پرونده استادان و دانشجویان اخراجی و دیگر محرومیت‌ها کافی نیست. باید به سراغ ساز و کارهایی که به چنین دخالت‌های امنیتی و ایدئولوژیک در دانشگاه میدان می‌دهند هم رفت. برای داشتن یک دانشگاه واقعی و احترام به استقلال علم باید تضمین‌های لازم برای دخالت نکردن نهاد سیاست و مذهب در دانشگاه بوجود آورد. استقلال نهاد دانشگاه و آزادی آکادمیک فقط کار دولت نیست. دانشگاهیان به گونه‌ای مستقل باید به بازیگر اصلی این روند تبدیل شوند. بوجود آوردن تشکل‌های دانشگاهی صنفی فراهویتی (شبیه سازمان ملی دانشگاهیان در سال 1357) در کنار خواست انتخابی شدن روسای دانشکده‌ها و دانشگاه می‌توانند گام‌های نخست باشند.
علم، دانشگاه، دانشگاهیان و دانشجویان وجامعه ایران بهای سنگینی برای دخالت نهادهای قدرت در زندگی اکادمیک پرداخته‌اند. زمان آن شاید رسیده است که همه نیروهای دانشگاه برای بازپس‌گیری این نهاد و پایان دادن به دخالت‌های ناروا را در کانون مطالبات خود قرار دهند.
"وفاق ملی" با چه کسانی، برای چه کسانی و با چه سیاستی ؟
آقای پزشکیان و نزدیکان ایشان از واژه "وفاق ملی" برای راهبرد سیاسی و دولت خود استفاده می‌کنند. استفاده از واژه‌های بزرگ و فراگیر در دنیای سیاست امر رایجی است همان گونه که آقای احمدی نژاد هم از واژه "مهر" و آقای روحانی از واژه "تدبیر و امید" برای دولت خود استفاده می‌کرند و از سرنوشت آنها همه باخبرند. به همین دلیل هم معنای واژه‌ها در جامعه و دنیای سیاست را باید پیش از هر چیز در متن جامعه و درک و خوانشی که از آن‌ها وجود دارد تحلیل کرد. واژه‌ها دارای معنا هستند و شکاف ژرف میان واقعیت سیاسی و معنای رایج واژه کاربرد آن را بیشتر به سوء استفاده شبیه می‌کند.
واژه ملی برای یک دولت هم می‌تواند به ترکیب سیاسی-اجتماعی یک دولت مربوط شود و هم به سیاست‌های آن. ملی بودن در گفتمان سیاسی به معنای توجه به مصلحت عمومی و یا در نظر گرفتن منافع گروه‌های گسترده مردم در برابر سیاست جناحی است که به بخشی از نیروهای سیاسی و جامعه فروکاسته می‌شود. در ایران سیاست از سال 1358 بطور انحصاری در چنگ نیروهای اسلام‌گرا بوده و هیچ‌گاه خصلت "ملی" پیدا نکرده است. این نیروها در ایران هم (چه اصلاح‌طلب و چه اصول‌گرا) خود را ملی به معنای رایج کلمه نمی‌دانند چرا که فراتر از شعارها، باور به حکومت دینی شیعه و تقسیم جامعه بر اساس دین به معنای کنار گذاشتن بخشی از جامعه است.
چینش کابینه آقای پزشکیان اولین آزمون عملی برای معنابخشی به این واژه بود. تشکیل شورای راهبردی برای تدارک لیست افراد دارای "صلاحیت" و چینش اعضای دولت گام نخست برای رفتن بسوی "وفاق ملی" با درک آقای پزشکیان بود. خبرهایی که از درون شورا به بیرون درز کرد نشان داد که کارگروه‌ها از همان ابتدا ناچار بودند خوانشی بسیار تقلیلی از "ملی" بودن فرایند تشکیل دولت، توانایی نامزدها و یا سیاست تبعیض مثبت داشته باشند. به سخن دیگر بر خلاف وعده رئیس جمهور، تخصص، شایستگی و نمایندگی حرف اول را نمی‌زد و افراد پیشنهاد شده می‌بایست ابتدا با معیارهای دینی-سیاسی ایدئولوژیک حکومتی هم‌خوانی داشتند. این اولین و بزرگترین مانع برای دربرگیرندگی ملی اعضای دولت جدید و یا اجرای واقعی سیاست تبعیض مثبت بود. نتیجه عملی این رهیافت پرسروصدا دولتی بود مردانه و تک‌دینی که در بهترین حالت می‌توان آن را دولت "وفاق میان‌خودی‌ها" نام داد که هر یک سهمی را از آن خود کردند. دولتی که نه بازتاب تنوع کنونی جامعه ایران (زنان، اقلیت‌ها، نخبگان تخصصی و سیاسی، گروه‌های سکولار...) است و نه نیروهای فراتر از اسلام‌گرایانی که تا کنون در قدرت بودند را در بر می‌گیرد. آقای پزشکیان به گفته خودش می‌بایست در چینش دولت دیدگاه نهادهای امنیتی و اطلاعاتی، سپاه و رهبری را هم به حساب می‌آورد. او در مجلس چیزی را درباره سازش بر سر دولت و گذاشتن آن از صافی "نظام"، نهادهای غیر انتخابی و امنیتی گفت که همگان می‌دانستند ولی کمتر کسی هم آن را آشکارا به زبان آورده بود.
حال اگر با وجود مردودی در گام اول باز هم با خوشبینی زیاد به وعده‌های رئیس جمهور بنگریم باید منتظر سیاستی بمانیم که دولت ائتلافی میان خودی‌ها با رویکرد وفاق ملی قرار است به اجرا درآورد. چنین ادعایی اما هم‌زمان دو پرسش اساسی را پیش می‌کشد:
چگونه نهادهای اصلی قدرت که اجازه ندادند دولت دلخواه آقای پزشکیان شکل گیرد تن به سیاستی خواهند داد که قرار است به راهی بسیار متفاوت از گذشته برود؟ چگونه کسانی در دولت که تا دیروز بازیگر میدان سیاست خالص‌سازی و سرکوب جامعه بودند امروز خود را با سیاست "وفاق ملی" سازگار خواهند کرد؟
پرسش دوم به جوهر سیاستی باز می‌گردد که قصد دارد نماد نوعی "وفاق ملی" در جامعه باشد و یا در راستای آن گام بردارد. سیاستی که دغدغه "وفاق ملی" دارد چگونه می‌تواند بجای منافع "نظام"، نهادهای غیر انتخابی و اقلیت جامعه، منفعت و مطالبات عمومی و مصلحت ملی را در کانون راهبردهای خود قرار دهد؟
ماه‌های آینده نشان خواهند داد آیا سیاست ملی در حوزه‌هایی مانند انتخاب سبک زندگی و پوشش، آزادی بیان، برداشتن فیلترینگ، دفاع از حقوق اساسی مردم، مبارزه با فساد ساختاری، کاهش تبعیض‌های جنسیتی، دینی، اتنیکی، تنش زدایی از سیاست خارجی، شفافیت در سیاست‌گذاری، جلوگیری از دخالت نظامیان در سیاست و اقتصاد کاری از پیش می‌برد و یا پروژه وفاق ملی هم چون چینش دولت به واژه‌ای میان تهی تبدیل خواهد شد؟
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.center/paivandisaeed
https://globisreview.com/fa/?p=2740 با توجه به مقالات و مطالبی که به‌ویژه خود دست‌اندرکاران انقلاب فرهنگی تولید کرده‌اند، فکر می‌کنید چه وجهی از واقعهٔ انقلاب فرهنگی همچنان ناشناخته و مبهم است و باید درباره‌اش کار بشود؟ از این بابت می‌پرسم که ابتدای صحبت اشاره کردید که هنوز لازم است در این مورد پژوهش‌هایی انجام بشود.

من خیلی خوشحالم که در ایران، از اواخر دههٔ هشتاد، نسل جدیدی از کارها در این زمینه منتشر شده‌اند که نگاه عمیق‌تری به آن‌چه بر سر ما آمد دارند و فقط چارچوب سیاسی این پروژه را نمی‌بینند و در کنار آن به سویه‌های دیگرش هم می‌پردازند. به‌خصوص فکر می‌کنم حالا که دیگر زمانی از این تجربه گذشته، وقت گرفتن بیلان آن است و پاسخ به این پرسش اساسی که طراحان این پروژه چه می‌خواستند و مشخصاً چه چیزی حاصل شد. وقتی گرایش‌های ضداستعماری و یا فمینیستی ادعای نقد علوم انسانی موجود در دانشگاه‌ها را طرح کردند فقط در حرف و شعار نماندند. رویکردهای فمینیستی برای مثال تئوری‌‌سازی کردند، مفهوم ساختند، کار میدانی کردند، کار تاریخی انجام دادند، نوشته‌های گذشته را نقد کردند. بنابراین ادبیاتی تولید کرده‌اند که به گفتمان آنها مشروعیت و اعتبار می‌دهد.

حالا اگر به سراغ بیلان ادعای‌های دربارهٔ برپایی دانشگاه اسلامی و علوم انسانی اسلامی برویم چه چیزی را خواهیم یافت؟ این علوم کدام آوردهٔ معرفتی و نظری برای جامعهٔ ایران داشته، چه مفاهیم جدیدی را ساخته‌اند، و چه تحول پارادایمی و یا روش‌شناسانه به‌وجود آورده‌اند؟ اگر ما در هر دورهٔ چندساله شاهد تکرار گفتمان انقلاب فرهنگی با کلیدواژه‌های نفوذ غرب و ضدانقلاب و امثالهم هستیم به این معناست که گفتمان انقلاب فرهنگی درجا می‌زند و چیزی برای گفتن ندارد و فقط با زور سیاست خودش را به دانشگاه تحمیل می کند.

مرحوم مصباح یزدی پس از سی‌ سال گفت دانشگاه فقط ظاهرش اسلامی شده است و یا داوری اردکانی حالا پروژهٔ اسلامی کردن علوم انسانی را نشدنی یا سیاست‌زدگی می‌داند. آقایان چه چیزی کم داشتند که نتوانستند بهشتی را که وعده داده بودند برپا کنند؟ از اسلامی کردن دانشگاه به جز تصفیه مخالفان، رواج دین مناسکی، دخالت نهاد دین در امور اجرایی، و نهادهای کنترل چه چیزی نصیب دانشگاه شده است؟ از آقای سروش گرفته تا داوری و گلشنی زود یا دیر از قطار انقلاب فرهنگی پیاده شدند. باید این فرایند را بررسی کرد و کسانی را که چنین ادعاهایی داشتند و دارند را به‌روشنی نقد کرد و برایشان دادگاه آکادمیک برپا کرد. پاسخ این همه خسارت و آسیب را چه کسی باید بدهد؟
https://www.youtube.com/live/uQEDR7D-UWw?si=_rpVeq3lvkMyhcIB
سکولاریسم» اصطلاحی کلیدی در سیاست مدرن است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ وارد زبان سیاسی ما شد، و پیش از شناخت نظریه‌ها و تاریخ این ایده تاکنون هم‌چون شعاری علیه رژیم مذهبی حاکم به کار می‌رود.
سکولاریسم به جدایی «نهاد دولت» از «نهاد دین» خلاصه نمی‌شود؛ بل‌که اساس ان بر دو مفهوم «خودایینی»‌ (autonomy) انسان و حق ازادی او استوار است؛ یعنی تأسیس نظام حقوقی و مشروعیت قدرت سیاسی بر مبنای «حقوق طبیعی» و «حقوق عقلانی» به جای ««حقوق الهی».
«حکومت قانون» و «دموکراسی» تنها بر پایه‌ی توافق عمومی تحقق می‌پذیرد؛ و پیش از هر چیز توافق بر سر اولویت «تکثر» بر «حقیقت». یعنی به جای تحمیل «حقیقت» واحدی بر همگان که به توتالیتاریسم مذهبی یا ضدمذهبی می‌انجامد، هم‌زیستی در صلح و ازادی و برابری به والاترین ارزش بدل شود و و خیر عمومی در گرو پذیرش تنوع عقاید و سبک‌های زندگی قلمداد گردد.
بحران حافظه جمعی در ایران کنونی به چه معناست و پی آمدهای آن بروی جامعه کنونی و پروژه آینده چیست ؟ چه رابطه‌ای میان حافظه جمعی و هویت جمعی و وجدان عمومی وجود دارد؟ اهمیت سیاسی تفاهم عمومی بر سر حافظه جمعی چیست؟ آیا وجود تکثر در حافظه جمعی در میان گروه های اجتماعی گوناگون امری منفی است؟ حافظه جمعی تا چه اندازه با تاریخ و واقعیت های تاریخی ارتباط دارد و تا چه اندازه از نگاه امروز به گذشته تاثیر می پذیرد ؟ چرا در جامعه ایران در عرصه عمومی تا این اندازه داوری‌ها تاریخی درباره رویدادها و شخصیت ها دستخوش تحول می شود؟ سعید پیوندی در گفتگو با اکبر کرمی در برنامه "پشت عینک دیگران" به این پرسش ها و بحث های دیگر درباره حافظه تاریخی می پردازد... https://www.youtube.com/watch?v=qgjCWeZzTrQ
🔺 مانیفست ژن ژیان ئازادی: سکولاریسم و قرارداد اجتماعی

⚠️ توضیح کوتاه: در این قسمت از پادکست "زن، زندگی، آزادی: به بحث مهم سکولاریسم و نقش آن در قرارداد اجتماعی می‌پردازیم.

📣 مهمانان ویژه:

👩‍🏫 سوسن رخش - جامعه‌شناس و محقق فمینیست

👨‍🏫 سعید پیوندی - جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

🔺 گفتگو را می توانید در لینک زیر ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=2xMs6l4VLJU

#کانال_تلگرامی_ندای_جمهوری_ایران
https://t.center/DemocracyRepublicNetwork
https://www.radiofarda.com/a/pezeshkian-and-the-narrative-of-reformism-without-reforms/33045980.html پیروزی مسعود پزشکیان به عنوان نامزد رسمی جبهه اصلاحات بار دیگر پرسش معنای اصلاحات در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی را به میان می‌کشد. بحث بر سر این است که اصلاح‌طلبانی که امروز بار دیگر در قدرت سهیم می‌شوند، به طور مشخص قرار است چه چیزی را و چگونه اصلاح کنند‌؟

اکنون ۲۷ سال از پدید آمدن پروژه اصلاح‌طلبی در ایران می‌گذرد و جامعه ایران تجربه ۱۶ ساله دو دوره محمد خاتمی و حسن روحانی را زندگی کرده است. شاید زمان آن نیز باشد که در پرتو شرایط کنونی جامعه به داوری سنجشگرانه درباره کارنامه این راهبرد نیز دست زد.
آقای پزشکیان و بازگشت "ناخودآگاه" به تنظیمات سنتی حکومتی ؟
فروید در توصیف ناخودآگاه مثالی می‌زند که در اولین سخنان کوتاه آقای پزشکیان در مجلس مصداق آن را می‌توان مشاهده کرد. ایشان فقط 150 ثانیه پس از تکرار این گزاره که "کشور را با اختلاف و دعوا نمی‌شود اداره کرد" در بخش پایانی سخنان خود درباره مشارکت مردم گفت : "علیرغم تبلیغاتی می‌کردند که نیایند پای صندوق‌های رای، آمدند و مشت محکمی به دهان کسانی که در داخل و خارج نشسته بودند و تبلیغات می کردند زدند ...".
حالا باید کمی منتظر ماند و دید آیا این حرف‌ها در تحقیر مخالفان خطای قابل اغماض زبانی و تکرار از روی عادت است و یا بازگشت به تنظیمات همیشگی دستگاه قدرت و آنچه از زبان ایشان جاری شد چیزی نیست جز همان ناخودآگاه فرویدی.
سخنان آقای پزشکیان درباره کسانی که رای ندادند و یا دعوت به رای ندادن کردند روشن و بدون ابهام است. این گفتمان چیزی نیست جز بازتولید ادبیات رایج مسئولین جمهوری اسلامی در دهه‌های گذشته درباره مخالفان و کسانی که به عنوان اعتراض در انتخابات مشارکت نمی‌کنند. در حالیکه خود ایشان در جریان کارزار انتخاباتی بارها گفته بود که باید گروه‌هایی که رای نمی‌دهند را هم فهمید و به حرف آنان گوش کرد.
آن دسته از نخبگان سیاسی و دانشگاهی و یا روشنفکرانی که در پشتیبانی از آقای پزشکیان به میدان آمدند و یا هم اکنون در تیم‌های ایشان مشغول به کارند هم بارها از احترام به مخالفان و لزوم درک کسانی که رای نمی‌دهند سخن به میان آورده‌اند و ضرورت بازسازی اعتماد جمعی. حال دست کم وظیفه اخلاقی این گروه است که به جای سکوت نظر خود را درباره این حرف‌های آقای پزشکیان در همین ابتدای راه به گونه شفاف و در عرصه عمومی بیان کند.
تحقیر مخالفان با خشونت کلامی از یک تریبون عمومی بدون آن‌که آن‌ها حق دفاع از خود را داشته باشند بخشی از بی‌باوری به دمکراسی، به حقوق شهروندی و به جامعه باز است. رای ندادن حق طبیعی کسانی است که به مهندسی انتخابات تن در نمی‌دهند و یا برآنند که نماینده‌ای در انتخابات ندارند. این رای ندادن اعتراضی خود نوعی رای دادن است و از آن می‌توان به عنوان همه‌پرسی غیر رسمی نام برد که شهروندان برای بیان نظر خود برپا می‌کنند.
تکرار این گفتمان ضد دمکراتیک و ضد شهروندی از سوی حکومت در 45 سال گذشته سبب شده که گاه اصل احترام به مخالفان در فرهنگ سیاسی جامعه ما به دست فراموشی سپرده شود. رفتار غیر قابل قبول برخی از مخالفان انتخابات در برابر سفارت‌خانه‌های ایران در خارج از کشور و یا دشنام دادن در شبکه‌های مجازی به کسانی که رای می‌دهند روی دیگر همان سکه و نشانه توسعه‌نیافتگی سیاسی و بی‌باوری آشکار به دمکراسی و حقوق‌شهروندی در کشور استبداد زده ماست.
این هم سخنان آقای پزشکیان در مجلس
https://www.irna.ir/news/85544131/
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.center/paivandisaeed
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
میزگرد بی بی سی با حضور مهرداد درویش پور و سعید پیوندی در ارتباط با تبعات پیروزی پزشکیان در انتخابات حکومت اسلامی

لینک یوتوب میزگرد:
https://youtu.be/FUyRmmT7C9Q?si=2sHe-j54M9yYGsX_

مدت ویدیو: ۱۶ دقیقه
کانال رسمی مهرداد درویش پور
👇👇👇👇
https://t.center/mehrdaddarvishpour
برنامه آپارات این هفته در بی بی سی فارسی «خونه خالی، خونه خلوت، خونه خاموش. یک زندگی به آرامی.
پدر و مادرها، پدر یزرگ‌ها و مادر بزرگ‌ها وقتی بچه‌هاشون از پیش‌شون می‌رن ، چه اتفاقی براشون می افته؟»
«به آرامی» را ببینید.
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.center/paivandisaeed
این هفته در برنامه آپارات بی بی سی فارسی نمایش فیلم "به آرامی"
به آرامی
ساخته شهرام بدخشان‌مهر به همراه گفتگو با سعید پیوندی جامعه‌شناس و استاد دانشگاه از پاریس و فرید اسماعیل‌پور پژوهش‌گر سینما و مستندساز از پاریس
ساعات پخش به وقت ایران
جمعه 29 تیرماه ۹ شب
شنبه 30 تیرماه ۱۱ صبح
یکشنبه 31 تیرماه ۶:۳۰ عصر
سه‌شنبه 2 مرداد ماه ۳:۳۰ بعدازظهر
چهارشنبه 3 مرداد ماه ۱۲ شب
تکرار جمعه 5 مرداد ماه ۲:۳۰

از برنامه آپارات همیشه فیلم متفاوت ببینید.
عنوان سخنرانی سعید پیوندی در نشست 7 ژوئیه 2024 بروکسل : پزشکیان یا اصلاح طلبی بدون اصلاحات
پزشکیان و باز شدن دوباره پرونده تعهد و تخصص
آقای پزشکیان بارها در طول کارزار انتخاباتی خود وعده داد که از کارشناسان برای بهبود اداره کشور و مدیریت در سطح کلان استفاده کند. احمد خاتمی در نماز جمعه 19 تیر 1403 در واکنش به این سیاست به دعوای تاریخی "تعهد و تخصص" اشاره کرد و گفت "دوباره بعد از ۴۵ سال باب نشود چرا که به لطف خدا در این ۴۵ سال به اندازه کافی متخصص متعهد داریم". اما برخلاف آن‌چه که امام جمعه تهران می‌گوید این دعوای تاریخی تمام نشده و در همه 45 سال گذشته حرف اول و آخر در نظام مدیریتی را گزینش رانتی-مکتبی زده است.
همگان کشمکش "تعهد و تخصص" در اولین سال‌های پس از به قدرت رسیدن اسلام‌گرایان را به یاد دارند. حکومت نوپای اسلامی ابتدا به سراغ متخصصین غیر مکتبی رفت تا آنها را به جرم "طاغوتی" بودن و وابستگی به حکومت گذشته از کار کنار بگذارد. بعد از "طاغوتی‌ها" به سراغ سکولارها و غیرخودی‌ها آمدند و گزینش مکتبی به یک هنجار رسمی تبدیل شد. در آن زمان رفتار غالب، تحقیر تخصص در برابر تعهد مکتبی و ظاهر "اسلام پسند" بود. این رویه اما در دهه 1370 و 1380 جایش را به رفتار دیگری داد و مسئولین برای کسب مشروعیت بیشتر در جامعه به سراغ مدرک و تحصیلات دانشگاهی هم رفتند. اگر در دهه اول تعهد مکتبی جایگزینی برای تخصص بود، در دوره بعد، در کنار ظاهر اسلامی، داشتن عناوینی چون دکتر و مهندس به الگوی رفتاری وابستگان حکومتی تبدیل شد. از این دوران است که مسابقه مدرک گرفتن ارزان و بدون خوردن "دود چراغ" در میان مسئولین ریز و درشت و "آقازاده‌ها" به یک هدف عالی تبدیل شد. اتفاقی هم نیست که ما در این سال‌ها شاهد هجوم شماری از مسئولین روحانی، غیر روحانی و نظامی به دانشگاه‌های مکاتبه‌ای و حضوری داخلی و خارجی هستیم. بخشی از این جویندگان تخصص آسان مانند قالیباف، رضایی، جلیلی، احمدی‌نژاد، رئیسی، مخبر، زاکانی... بدون کنار گذاشتن فعالیت‌های چندگانه حرفه‌ای و سیاسی تمام وقت، به لقب دکتر و مهندس آراسته شدند. زمان کوتاهی لازم بود تا این الگوی رفتاری به سرمشق نسل جوان "مومن و انقلابی" و سهمیه‌های حکومتی در دانشگاه‌ها و یا در مراکز حکومتی مانند دانشگاه امام صادق هم تبدیل شود. بدین گونه بود که طبقه جدید "اسلام‌گرایان حرفه‌ای" جای آموختن علم و تخصص را با کسب مدرک عوض کرد و میان بر تربیت شبه متخصص به اصل راهبردی در تربیت نیروی "متعهد با مدرک" بدل شد. گویی همه چیز حتا درس خواندن و کسب دانش و تخصص هم ظاهری، سطحی و ریاکارانه است.
فقر مدیریتی در حکومت و فاجعه حکمرانی بدون تخصص و بدون پاسخگویی به این گونه شکل گرفت. ظاهر مکتبی چون صورتکی شد برای پوشاندن ناتوانی‌ها و ناکارایی. در این چرخه معیوب مدیران بدون رقابت سالم و بدون برخورداری از تجربه حرفه‌ای تخصص صاحب پست و مقام شدند. شمار بزرگی از اعضای اصلی دولت‌ها، مسئولین نهادهای قدرت در دستگاه‌های مرکزی و محلی از این شبکه بسته می‌آیند و یا در این چرخه بدون رقابت از نردبان قدرت بالا رفته‌اند. بی‌اعتمادی ژرف جامعه به حکومت و نهادهای اصلی حکومتی هم از جمله به این نظام تبعیض‌آمیز و ظالمانه و آپارتاید مذهبی مربوط می‌شود.
آقای پزشکیان در حالی از قصد خود برای به کارگیری کارشناسان سخن می‌گوید که خودش، مانند دیگر مسئولین حکومتی، با رانت مکتبی-سیاسی توانسته است برای ورود به مجلس و یا شرکت در انتخابات ریاست جمهوری از صافی شورای نگهبان بگذرد. شیوه کار شورای نگهبان یک نمونه نمادین نظام رانتی، تبعیض‌آمیز و آپارتاید مذهبی است. مسئله فقط بر سر دعوت چند مدیر کاردان نیست، آب از سر چشمه گل‌آلود است. روابط رانتی، معیارهای مکتبی و یا امنیتی در کنار تبعیض‌های جنسیتی، دینی و قومی مدیریت منابع انسانی در همه سطوح را با بحران کارآیی مواجه کرده است.
به نظر می‌رسد فقر مدیریتی، حکمرانی نامطلوب آقای پزشکیان را به این نتیجه رسانده که گویا چاره‌کار فراخواندن کارشناسان و اهل فن است. حال باید دید چگونه قرار است این سبک و سیاق آسیب‌شناسانه تغییر کند؟ آیا وعده شایسته‌سالاری به تغییر آپارتاید مذهبی و نظام حقوقی و ساز و کارهای تبعیض‌آمیز مدیریت نیروی انسانی خواهد انجامید؟ آیا شبکه‌ها و مافیایی که از این نظام تبعیض‌آمیز و غیرشفاف بهره می‌برند به چنین چرخشی تن خواهند داد؟
انتخاب مدیران بر اساس شایستگی، کاردانی و تخصص با کنار گذاشتن معیارهای رایج دینی، ایدئولوژیک، قومی و جنسیتی ممکن خواهد بود. انتخاب وزرا و مدیران اصلی دولت جدید آزمون خوبی برای سنجش این وعده است.
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.center/paivandisaeed
https://www.youtube.com/watch?v=RroyQtGYfHs معرفی اتاق هم اندیشی توسط آقای علیجانی و برخورد به انتخابات ریاست جمهوری سعید پیوندی
More