شاه فرتوت ابریقستان

#فروغ__فرخزاد
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای دوست!
ای برادر
ای همخون...
وقتی به ماه رسیدی؛
تاریخ قتل‌عام گل‌ها را بنویس...

✍️ #فروغ_فرخزاد

۲۲ شهریور، سالروز اعدام ناجوانمردانهٔ زنده‌یاد، پهلوان #نوید_افکاری

۱۳۷۲-۱۳۹۹

روحش شاد

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#عشق مسأله‌ای برای اعلان‌کردن سر کوچه و بازار نیست و فقط به آن کسی که عاشق است مربوط است...
به آ‌ن‌کس و حداکثر به آن‌که بهش عاشق‌اند.
یک مسأله‌ خصوصی شخصی است که هیچ ارتباط به هیچکس ندارد...

✍🏼 #ابراهیم_گلستان

مقاومت صریح این مرد در نریختن رازهای رابطه‌ عاشقانه و عمیقش با #فروغ_فرخزاد نزد مصاحبه‌گران کنجکاو رسانه‌ها و مجلات ستودنی بود...

پ.ن.
تو را صبا و مرا آبِ دیده شد غَمّاز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند...

#حافظ

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
چرا هوشنگ ابتهاج را دوست داریم؟

عجیب است، علاقمندی به یک شاعر آن هم در روزگار ما که فوتبالیستها و هنرپیشه‌ها جای قهرمانان و اسطوره‌ها نشسته‌اند، چیز عجیبی است. البته ما بعضی از شاعرانِ هم روزگارمان را دوست داریم و پوسترهایشان را به در و دیوار خانه‌هایمان می‌چسبانیم؛ اما این اظهار علاقه کمتر به شعر مربوط است و اغلب دلایلی دارد که ربطی به هنر و ادبیات ندارد.
این ماجرا به شاعران هم محدود نمی‌شود، نحوه مواجهه ما با سینماگران و داستان‌نویسان و موسیقیدانان هم به همین نحو است.

جالبتر این که ما با اهل فلسفه و نظر نیز چنین می‌کنیم. یعنی یک فیلسوف را که حتی در تمام عمر یک خط از آثارش را نخوانده‌ایم، چنان ارج می‌نهیم و ستایش می‌کنیم که انگاری مارلون براندوست و گاه یک فیلسوف دیگر را هم که از قضا یک خط از آثار او را هم نخوانده‌ایم چنان به باد دشنام می‌گیریم و لعن و نفرین می‌کنیم که پنداری شمر لعین است!ما ملت شگفتی هستیم و درست به همین دلیل که شگفت هستیم. ناگهان به #هوشنگ_ابتهاج روی خوش نشان می‌دهیم آن هم به دلایلی که نه تنها این بار خیلی هم بی ربط نیست بلکه تا حدود زیادی ربط هم دارد. البته حشرونشر پیرپرنیان اندیش با اهل موسیقی و خواندن اشعار او توسط خوانندگان زبده و ممتاز موسیقی ایرانی در این محبوبیت بی تاثیر نبوده؛ اما دیگرانی هم بوده‌اند که اشعارشان با آهنگ و بانگ خوش درآمیخته، پس چرا آنان در جایگاه و پایگاه #ابتهاج قرار نگرفته‌اند؟ شاید حقیقت همان باشد که آقای ابتهاج در مراسمی که به او اختصاص داشت گفت. او گفت:
«شناختن من کار مشکلی نیست. ما آدم‎های صاف و ساده‎ای هستیم که به معنای واقعی از پشت کوه آمده‎ایم. این کوه بلند البرز، ولایت مرا از ولایت خیلی‎ها جدا می‎کند. آدم‎های ساده شناختنشان هم ساده است. بعضی‎ها بیخود زحمت می‎کشند که نکته‎هایی پیدا بکنند و بگویند. نگفته هم معلوم است. چیز مهمی نیست. ولی خوب من موافقم و این روزها هر چه گفتم از باور خودم گفتم و با صداقت خواهم گفت. هیج چیز را به خودم نبستم. هیچ ادایی درنیاوردم. تنها توفیق من است و تنها چیزی است که می توانم به آن ببالم.»

قطعا درباره علت محبوبیت هوشنگ ابتهاج بیش از اینها می‌توان سخن گفت؛ اما شاید مهمترینش همین باشد که خود اشاره می‌کند: ”صدق”.
#صداقت آن هم در روزگاری که #دروغ از شش جهت بر ما باریدن گرفته است و به قول #فروغ_فرخزاد بسیاری از شاعران همه هم و غمشان یک بشقاب پلو است و نه چیزی دیگر، سرمایهٔ گرانبهاییست که هرکسی نمی‌تواند صاحب آن شود.
این روزها شاعران داعیه‌های عجیب و غریبی دارند که هیچ ربطی به شعر و شاعری ندارد. یکی خود را مدافع ارزشها و دیانت می‌داند؛ در حالی که نه در گفتارش و نه کردارش هیچ نشانی از ارزشها و دیانت یافت نمی‌شود، دیگری دعوی آزادیخواهی و مردمی بودن دارد در حالی که از تنگ‌نظر ترین و خودخواه‌ترین موجودات روی زمین است.
ابتهاج اما در این بازار مکاره به شدت شبیه خودش است و سخنش به همان اندازه ساده است که شخصیتش. اگرچه شیادی در روزگار ما کسب رایج است اما شیادان همواره نمی‌توانند دلها را بربایند و مردمان را فریب دهند.
سخن خواجه شیراز را از یاد نبریم که فرمود:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست...

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
فریدون فرخزاد، شرقیِ غمگینی که در خون نشست

به بهانه‌ ۱۶مرداد، سالگرد قتل #فریدون_فرخزاد

«در سرزمین من اما
انگورها کشمش می‌شوند
سربازها قاضی»

فریدون فرخراد، شاعر، برنامه‌ساز رادیو و تلویزیون، خواننده و آهنگ‌ساز ایرانی در ۱۵ مهرماه ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد. او برادر #فروغ_فرخزاد شاعر سرشناس ایرانی بود که در جوانی بر اثر تصادف رانندگی درگذشت.

فریدون فرخزاد در چهار راه گمرک تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی دیده به جهان گشود. مادرش توران وزیری‌تبار و پدرش سرهنگ محمد فرخزاد نام داشت.

فریدون مدتی در دبیرستان رازی و پس از آن در دبیرستان البرز درس خواند و پس از آن به آلمان رفت و در مونیخ و بن و برلین حقوق سیاسی خواند و دکترا گرفت.

فرخزاد از جوانی به سرودن شعر علاقه‌مند بود. او به زبان آلمانی نیز شعر می‌سرود که در برخی از نشریات آلمان نیز منتشر می‌شد.

نخستین مجموعه‌ شعر فریدون فرخزاد با عنوان «فصلی دیگر» در سال ۱۹۶۴ منتشر شد که تحسین برخی از منتقدان ادبی را برانگیخت و شاعر مشهور آلمانی، «یواهنس بوبروفسکی» نیز بر این کتاب فریدون مقدمه‌ای نوشت.

چند ماه پس از انتشار، این کتاب توانست جایزه ی ادبی شعر برلین را از آن خود کند. اشعار آلمانی فریدون فرخزاد توانست از سوی ناشران بزرگ کتاب آلمان، به عنوان به‌ترین اشعار سال برنده‌ جوایزی شود.
فریدون چند سالی عضو آکادمی ادبیات جوانان مونیخ نیز بود. او توانست به رادیو و تلویزیون شهر مونیخ آلمان نیز راه پیدا کند.
او علاوه بر زبان فارسی و آلمانی، به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی هم سخن می‌گفت.
فریدون فرخزاد پیش از انقلاب اسلامی شو من و سازنده ی برنامه‌های تلویزیونی بود که برنامه‌ی «میخک نقره‌ای» از جمله کارهای موفق او است. او در این برنامه‌ها بسیاری از خوانندگان ایرانی را به جامعه معرفی کرد. شو و صحنه، آنگونه که ما امروز می‌شناسیم و می‌بینیم را او به ایران آورد.
انقلاب اسلامی که پیروز شد، فریدون فرخزاد به دادگاه احضار شد. او مدت کوتاهی بازداشت شد و پس از آن به آمریکا و شهر لس‌آنجلس مهاجرت کرد. او در این شهر کتاب «در نهایت جمله آغاز است عشق» را در این شهر منتشر کرد. او به شهر لس‌آنجلس دیدی انتقادی داشت که موجب شد از این شهر نیز مهاجرت کند و به آلمان برود.
در بسیاری از برنامه هایش انتقادات شدیدی از نظام جمهوری اسلامی می‌کرد، بسیاری بر این نظر هستند که همین انتقادهای تند موجب مرگ او شد...
او را در حالی که ۵۴ سال سن داشت در ۱۶ مردادماه ۱۳۷۱ در خانه‌اش در حومه‌ شهر بن در کشور آلمان با ضربه‌های کارد در منزلش سلاخی کردند.

هفتصد مارک قرض بانکی، چند ماه اجاره‌ عقب‌افتاده، بدنی که (توسط ماموران جمهوری اسلامی) سلاخی شد و گوری رایگان در شهر بن، همه‌ چیزی است که از فریدون فرخزاد باقی مانده است.

پانزده سال که از مرگ فریدون گذشت، شهرداری شهر بن قصد تخریب گورستانی را داشت که فریدون در آن آرامیده بود. جمعی از دوستداران فریدون با شهرداری شهر بن هماهنگی کردند و قبر جدیدی برای او تهیه کردند و پیکر او را جابه‌جا کردند تا امروز علاوه بر آثار ارزشمند هنری فریدون فرخزاد، مزار او نیز باقی مانده باشد.

روحش شاد

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
آه ای زندگی
منم که هنوز
با همه پوچی، از تو لبریزم
نه بر آنم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم...

#فروغ_فرخزاد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
زندگی
شاید یک خیابان دراز است
یا عبور گیج رهگذری
که کلاه از سر بر می‌دارد
و به یک رهگذر دیگر می‌گوید
صبح بخیر...

#فروغ_فرخزاد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan

صبح بخیر
#صمد_بهرنگی دردوم تیرماه ۱۳۱۸ در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانواده‌ای تهیدست چشم به جهان گشود.
پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند. صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود. پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی (آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد زندگی را می‌گذراند و خرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش می‌گرفت و در ایستگاه «وازان» به روس‌ها و عثمانی‌ها آب می‌فروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند عازم قفقاز شود. رفت و دیگر بازنگشت.
صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریزرفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضی جهان، گوگان، و آخی جهان در استان آذربایجان شرقی ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز رفت و هم‌زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهی‌نامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.
بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شده‌اش به نام عادت را نوشت؛ که با تلخون در ۱۳۴۰، بی‌نام در ۱۳۴۲، و داستان‌های دیگر ادامه یافت. او ترجمه‌هایی نیز ازانگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از #مهدی_اخوان_ثالث، #احمد_شاملو، #فروغ_فرخزاد، و #نیما_یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع‌آوری فولکلور آذربایجان و نیز درمسائل تربیتی از او منتشر شده است. وی در کتاب کندوکاو در مسائل تربیتی ایران کلمات عربی به عاریت گرفته شده از عربی را بخش بزرگی از اشتراک زبان‌های رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانسته است؛ و به همین دلیل خواستار عدم حذف آنان و تأکید بیشتر بر این لغات در هنگام آموزش فارسی به کودکان آذربایجانی شده بود.

یادش گرامی باد

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
چرا هوشنگ ابتهاج را دوست داریم؟

عجیب است، علاقمندی به یک شاعر آن هم در روزگار ما که فوتبالیستها و هنرپیشه‌ها جای قهرمانان و اسطوره‌ها نشسته‌اند، چیز عجیبی است. البته ما بعضی از شاعرانِ هم روزگارمان را دوست داریم و پوسترهایشان را به در و دیوار خانه‌هایمان می‌چسبانیم؛ اما این اظهار علاقه کمتر به شعر مربوط است و اغلب دلایلی دارد که ربطی به هنر و ادبیات ندارد.
این ماجرا به شاعران هم محدود نمی‌شود، نحوه مواجهه ما با سینماگران و داستان‌نویسان و موسیقیدانان هم به همین نحو است.

جالبتر این که ما با اهل فلسفه و نظر نیز چنین می‌کنیم. یعنی یک فیلسوف را که حتی در تمام عمر یک خط از آثارش را نخوانده‌ایم، چنان ارج می‌نهیم و ستایش می‌کنیم که انگاری مارلون براندوست و گاه یک فیلسوف دیگر را هم که از قضا یک خط از آثار او را هم نخوانده‌ایم چنان به باد دشنام می‌گیریم و لعن و نفرین می‌کنیم که پنداری شمر لعین است!ما ملت شگفتی هستیم و درست به همین دلیل که شگفت هستیم. ناگهان به #هوشنگ_ابتهاج روی خوش نشان می‌دهیم آن هم به دلایلی که نه تنها این بار خیلی هم بی ربط نیست بلکه تا حدود زیادی ربط هم دارد. البته حشرونشر پیرپرنیان اندیش با اهل موسیقی و خواندن اشعار او توسط خوانندگان زبده و ممتاز موسیقی ایرانی در این محبوبیت بی تاثیر نبوده؛ اما دیگرانی هم بوده‌اند که اشعارشان با آهنگ و بانگ خوش درآمیخته، پس چرا آنان در جایگاه و پایگاه #ابتهاج قرار نگرفته‌اند؟ شاید حقیقت همان باشد که آقای ابتهاج در مراسمی که به او اختصاص داشت گفت. او گفت:
«شناختن من کار مشکلی نیست. ما آدم‎های صاف و ساده‎ای هستیم که به معنای واقعی از پشت کوه آمده‎ایم. این کوه بلند البرز، ولایت مرا از ولایت خیلی‎ها جدا می‎کند. آدم‎های ساده شناختنشان هم ساده است. بعضی‎ها بیخود زحمت می‎کشند که نکته‎هایی پیدا بکنند و بگویند. نگفته هم معلوم است. چیز مهمی نیست. ولی خوب من موافقم و این روزها هر چه گفتم از باور خودم گفتم و با صداقت خواهم گفت. هیج چیز را به خودم نبستم. هیچ ادایی درنیاوردم. تنها توفیق من است و تنها چیزی است که می توانم به آن ببالم.»

قطعا درباره علت محبوبیت هوشنگ ابتهاج بیش از اینها می‌توان سخن گفت؛ اما شاید مهمترینش همین باشد که خود اشاره می‌کند: ”صدق”.
#صداقت آن هم در روزگاری که #دروغ از شش جهت بر ما باریدن گرفته است و به قول #فروغ_فرخزاد بسیاری از شاعران همه هم و غمشان یک بشقاب پلو است و نه چیزی دیگر، سرمایهٔ گرانبهاییست که هرکسی نمی‌تواند صاحب آن شود.
این روزها شاعران داعیه‌های عجیب و غریبی دارند که هیچ ربطی به شعر و شاعری ندارد. یکی خود را مدافع ارزشها و دیانت می‌داند؛ در حالی که نه در گفتارش و نه کردارش هیچ نشانی از ارزشها و دیانت یافت نمی‌شود، دیگری دعوی آزادیخواهی و مردمی بودن دارد در حالی که از تنگ‌نظر ترین و خودخواه‌ترین موجودات روی زمین است.
ابتهاج اما در این بازار مکاره به شدت شبیه خودش است و سخنش به همان اندازه ساده است که شخصیتش. اگرچه شیادی در روزگار ما کسب رایج است اما شیادان همواره نمی‌توانند دلها را بربایند و مردمان را فریب دهند.
سخن خواجه شیراز را از یاد نبریم که فرمود:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست...

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
مطالب و پستهای بیشتر دربارهٔ فروغ، با استفاده از هشتک #فروغ_فرخزاد در دسترس شماست.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
آه، ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه‌ها سوزانده‌ای

هیچ در عمق دو چشم خامُشم
راز این دیوانگی را خوانده‌ای؟

هیچ می‌دانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم

هیچ می‌دانی کز این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم

گفته‌اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می‌دهد

آری اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مُرده‌ام جان می‌دهد

هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان ترا جویم به کام

خلوتی می‌خواهم و آغوش تو
خلوتی می‌خواهم و لبهای جام

فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از بادهٔ هستی دهم

بستری می‌خواهم از گلهای سرخ
تا در آن یک شب ترا مستی دهم

آه ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه‌ها سوزانده‌ای

#فروغ_فرخزاد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
"شاعر بودن یعنی انسان بودن"

بعضی­ها را می­‌شناسم که رفتار روزانه­‌شان هیچ ربطی به شعرشان ندارد!
یعنی فقط وقتی شعر می­‌گویند شاعر هستند؛ بعد تمام می‌شود، دو مرتبه می­‌شوند یک آدم حریصِ شکموی ظالمِ تنگ فکرِ حسودِ حقیر!
خب، من حرف­های این آدمها را هم قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت می­‌دهم و وقتی این آقایان مشت­های­شان را گره می­‌کنند و فریاد راه می‌اندازند –یعنی در شعرها و «مقاله»­های­شان– من تنفرم می­‌گیرد و باورم نمی‌شود که راست می­‌گویند!
می­‌گویم نکند فقط برای یک بشقاب پلو است که دارند داد می­‌زنند. بگذریم...

فکر می­‌کنم کسی که کار هنری می‌کند، باید اول خودش را بسازد و کامل کند، بعد از خودش بیرون بیاید و به خودش مثل یک واحد از هستی و وجود نگاه کند تا بتواند به تمام دریافتها، فکرها و حس­‌هایش یک حالت عمومیت ببخشد»

از مصاحبه‌ #فروغ_فرخزاد/
آرش ـ تیر ۱۳۴۳

فایل صوتی:
مصاحبه فروغ با رادیو ایران
درباره شعر معاصر

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
به بهانۂ ۲۴ بهمن ، سالروز درگذشت #فروغ_فرخزاد
goo.gl/mDnT5o
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan

«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن‌ها با مردان است... من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می‌برند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن‌ها به کار می‌برم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیت‌های علمی هنری و اجتماعی زنان است.» - فروغ فرخزاد

#فروغ‌الزمان_فرخزاد هشتم دیماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد.
پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از همکلاسی‌های فروغ می‌گفت: زنگ‌های انشاء برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه می‌گفت که من از انشاء متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشاء همیشه او را توبیخ می‌کرد و می‌گفت: فروغ تو این ‌ها را از کتاب‌ها می‌دزدی؟!!! فروغ گویا به خیاطی علاقه‌ وافر داشت و می‌گفت وقتی از خیاطی برمی‌گردم بهتر می‌توانم شعر بگویم.

فروغ تنها شانزده سال داشت که به یکی از بستگان مادرش دل بست و او کسی نبود جز #پرویز_شاپور که خود نویسنده بود و از لحاظ سنی پانزده سال از فروغ بزرگتر بود.
خانواده فروغ با این ازدواج مخالف بودند، اما ازدواج سرگرفت و محصول این ازدواج فرزند پسری است به نام #کامیار.
این وصلت چندان نپائید و از همسرش جدا شد و این جدایی موجب شد که از دیدار فرزندش محروم بماند. فروغ همواره نگران قضاوت فرزندش در مورد خود بود. او در جایی در این باره می‌گوید:
«کامی یک روز بزرگ خواهد شد و مرا چنان که هستم خواهد شناخت نه آن‌طور که درباره من به او تلقین می‌کنند و معصومیت او را با تفتیش‌های بیمارانه‌ خود آلوده می‌سازند.»
فروغ سیزده یا چهارده ساله بود که شعر گفتن آغاز کرد. او در مصاحبه‌ای می‌گوید:
«وقتی سیزده یا چهارده ساله بودم، خیلی غزل می‌ساختم و هیچ‌وقت هم آنها را چاپ نکردم. وقتی غزل را نگاه می‌کنم با وجود اینکه از حالت کلی آن خوشم می‌آید به خودم می‌گویم خوب خانم، کمپلکس غزل‌سرایی آخر تو را هم گرفت.»

فروغ هفده سال داشت که نخستین مجموعه‌ی اشعار خود به نام «اسیر» را در سال ۱۳۳۱ چاپ کرد و بیست‌ویک‌سال داشت که مجموعه «دیوار» را منتشر ساخت. در این هنگام بود که ناسزا و دشنامهای بسیاری بر فروغ باریدن گرفت. عصیان فروغ به فرهنگ ِ #نرسالار خوش نیامد و تهمت‌ها بود که از چپ و راست بر او فرود می‌آمد.

در سال ۱۳۳۶ و در سن بیست‌ودو‌سالگی فروغ سومین مجموعه شعر خویش به نام «عصیان» را به چاپ رساند. فروغ کم‌کم داشت سینما را هم تجربه می‌کرد.
در شهریور ۱۳۳۷ و در سن بیست‌ و سه‌ سالگی به جهان سینما نزدیک شد. در این مسیر با #ابراهیم_گلستان آشنا شد؛ آشنایی‌ای که مسیر زندگی فروغ را تغییر داد. در سال ۱۳۴۱ فروغ فیلم “خانه سیاه است” را در آسایشگاه جذامیان بابا باغس تبریز می‌سازد. تهیه‌کنندگی این فیلم را ابراهیم گلستان بر عهده می‌گیرد و در واقع این فیلم حاصل همکاری فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان در استودیو فیلم گلستان است.
این فیلم توانست جایزه‌ بهترین فیلم مستند همان سال را در فستیوال فیلم آلمان غربی از آن ِ خود کند. در سال ۱۳۴۳ فروغ به آلمان و ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. او در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند و تهیه‌کننده‌ای سوئدی در آن‌جا ساخت چند فیلم را به او پیش‌نهاد می‌کند.
پس از این دوره فروغ مجموعه “تولدی دیگر” را انتشار می‌دهد که مورد توجه بسیار زیاد منتقدان قرار می‌گیرد و تحسین‌های بسیاری را برمی‌انگیزد....

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1uMdl1p

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
✔️از واپسین نامه‌های فروغ فرخزاد به #فریدون_فرخزاد🔻

نمی‌دانی چقدر غصه‌دار هستم و قلبم چقدر گرفته!
ممکن هست تا آمدن شماها من خفه شده باشم، فایده‌اش چیست، فایده تمام این کارها چیست؟...تا حالا من خوشحال بودم. که اقلا تو از آنجا راضی هستی و کار می‌کنی و کارت این همه موفقیت پیدا کرده حالا تو برمی‌گردی و تمام نصایح من در تو اثری نداشته،..حیف...

اینجا تو باید میان کسانی زندگی کنی که تمام زندگی مرا خرد ونابود کردند. اینها هیچ هستند، هیچ هستند، هیچ هستند....

آنهائی که امروز صد دفعه عکس تو را توی مجلاتشان چاپ می‌کنند و به زور بخورد آن بقیه می‌دهند و فردا هیچ کاری ندارند غیر از آنکه هرجا می‌نشینند از تو بد بگویند و هرجا می‌نویسند از تو بد بنویسند...
من نمی‌دانم قدرت تحمل تو تا چه اندازه است، من میان اینها زندگی کرده‌ام میان اینها مرده‌ام تا توانسته‌ام خودم باشم ولی تو...؟

منم مثل تو عاشق گرد و خاک کوچه‌مان و بچه گداهای خیابان امیریه و کبوترها و سگ ها و گلهای آفتابگردان هستم ولی تو برای که می‌خواهی اینها را تعریف کنی؟تو از سادگیت و از احساسات پاک و بچه‌گانه‌ات زندگی می‌کنی و اینها با مسخره کردن همین احساسات تو نان خواهند خورد. من به این عادت کرده‌ام و این دلقکها را خوب می‌شناسم.
تو هم بیا تا آنها را بهتر بشناسی. منتظر آمدن تو و اینای عزیزم هستم. به هر جهت اولین کسی که در فامیل ما می‌میرد من هستم و بعد از من نوبت تو است. من این را می‌دانم!

به بهانهٔ سالروز درگذشت #فروغ_فرخزاد

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به بهانۂ ۲۴ بهمن سالروز درگذشت #فروغ_فرخزاد

مرثیه‌ای برای فروغ با صدای #احمد_شاملو بر روی تصاویری از تشییع پیکرش...

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
خورشید مرده بود
و هیچ کس نمی‌دانست
که نام آن کبوتر غمگین که از قلبها گریخته
ایمان است.

۲۴ بهمن ماه سالگرد درگذشت #فروغ_فرخزاد
روحش شاد و یادش گرامی

@oldkingofebrighestan
animation.gif
39.8 KB
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستان غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور

۲۴ بهمن سالگرد درگذشت #فروغ_فرخزاد
۱۳۱۳-۱۳۴۵

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست...
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست...

#فروغ_فرخزاد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan

صبحتون زیبا
می‌آیم
می‌آیم
می‌آیم
و آستانه پر از #عشق می‌شود...

و من در آستانه
به آنها که دوست می‌دارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانهٔ پر عشق ایستاده
سلامی دوباره خواهم داد...

#فروغ_فرخزاد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan

صبح بخیر
مطالب و پستهای بیشتر با استفاده از هشتک #فروغ_فرخزاد در دسترس شماست.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
Ещё