شاه فرتوت ابریقستان

#مهدی_اخوان_ثالث
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
مطالب و پستهای بیشتر با استفاده از هشتک #مهدی_اخوان_ثالث در دسترس شماست.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
امروز، گرچه هیچ امیدی نیست
امّا بیا، بیا همه یک‌بار
یک‌بار‌ِ دیگر، ای دوست، ای همسایه
با همّتی غیورتر از خون‌ِ سربداران
تجدید‌ِ عهد با شرف و شور و زندگی
تکرار‌ِ کار و کوشش‌ِ دیگر کنیم

یک‌بار‌ِ دیگر، ای دوست، ای همسایه
از لابه‌لای‌ِ شبی که اسم‌ِ شب ندارد
پاورچین پاورچین گذر کنیم

من هیچ نامی از تو نمی‌پرسم
من نام‌ِ خود را نیز از یاد برده‌ام

امّا بیا تا باز هم بقایامان را
مانند‌ِ وارثان‌ِ مصائب خبر کنیم
شاید برای نسلی دیگر
این نادرست و زشت را بزداییم

راه‌ِ درست و زیبا را
هموارتر کنیم
یک‌بار‌ِ دیگر، ای دوست، ای همسایه...

#مهدی_اخوان_ثالث
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
📋زمستان
مهدی اخوان ثالث


سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟
ز چشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخوردۂ رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمۂ ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگِ بی‌رنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!

فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.

#مهدی_اخوان_ثالث
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
من که مُردم، اگر شد، مرا پیش پای #فردوسی به خاک بسپارید، چه بهتر، و اگر نشد، بیرون از هر بهشتی، در جائی دوردست که کسی جز خدا نشناسد تنها با عورت‌پوشی، در گودالی به طول قامتم، پیش چشم پدرم خورشید، به مادرم زمین بسپارید. اگر خورشید پشت ابرها باشد و ابرها ببارند، امری و مسئله‌ای نیست.
دو درخت از هرنوع که بخواهید، به فاصله دو متر بر سر گورم بکارید، تا از لاشه من تغذیه کنند، و بر آن درخت‌ها، تا مرغ شب گم کرده آشیانه‌ای بیاساید! و یا میوه‌ای داشته باشد و گرسنه‌ای را به راحت برساند. یا گلی و سایه‌ای بر رهگذر خسته‌ای هدیه کند. یا دست کم هیمه‌ای بر سرما مانده‌ای ببخشد. «و منه اصلی و الیه وصلی.»

وصیتی از اخوان عزیز از کتاب « چهل و چند سال با امید»
به قلم #یدالله_قرایی
#مهدی_اخوان_ثالث

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
من یاد تو را سجده کنم ای صنم اکنون
برخیز و بیا خود بت بتخانه من باش

دانی که شدم خانه خراب تو حبیبا
اکنون دگر آبادی ویرانۂ من باش

۴ شهریور سالروز
درگذشت #مهدی_اخوان_ثالث
۱۳۰۷-۱۳۶۹

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
سلامم را تو پاسخ گوی
در بگشای
دلتنگم...

#مهدی_اخوان_ثالث
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan

روز بخیر
#صمد_بهرنگی دردوم تیرماه ۱۳۱۸ در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانواده‌ای تهیدست چشم به جهان گشود.
پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند. صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود. پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی (آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد زندگی را می‌گذراند و خرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش می‌گرفت و در ایستگاه «وازان» به روس‌ها و عثمانی‌ها آب می‌فروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند عازم قفقاز شود. رفت و دیگر بازنگشت.
صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریزرفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضی جهان، گوگان، و آخی جهان در استان آذربایجان شرقی ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز رفت و هم‌زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهی‌نامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.
بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شده‌اش به نام عادت را نوشت؛ که با تلخون در ۱۳۴۰، بی‌نام در ۱۳۴۲، و داستان‌های دیگر ادامه یافت. او ترجمه‌هایی نیز ازانگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از #مهدی_اخوان_ثالث، #احمد_شاملو، #فروغ_فرخزاد، و #نیما_یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع‌آوری فولکلور آذربایجان و نیز درمسائل تربیتی از او منتشر شده است. وی در کتاب کندوکاو در مسائل تربیتی ایران کلمات عربی به عاریت گرفته شده از عربی را بخش بزرگی از اشتراک زبان‌های رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانسته است؛ و به همین دلیل خواستار عدم حذف آنان و تأکید بیشتر بر این لغات در هنگام آموزش فارسی به کودکان آذربایجانی شده بود.

یادش گرامی باد

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
«شعر "تسلی و سلام" برای زنده یاد #دکتر_مصدق گفته‌ام.
در آن وقت ها ـدر سال ۳۵ـ نمیشد اسم #مصدق را ببری ؛ این بود که بالای شعر نوشتم: برای پیرمحمّد احمدآبادی
من خودم در زندان بودم که آن مرد بزرگ و بزرگوار تاریخ معاصر ما را گرفته بودند و تقریباً محکوم کرده بودند.
وقتی ما را در زندان زرهی برای هواخوری می‌بردند، او [دکتر مصدّق] را می‌دیدیم که در یک حصار سیمی خاص و جداگانه‌ای به تنهایی راه می‌رفت و قدم می‌زد؛ مثل شیری درون قفس. بعدها این شعر را برایش گفتم»

‍‍ زنده‌یاد #مهدی_اخوان_ثالث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تسلی و سلام
(برای پیرمحمّد احمدآبادی)

دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
و آن صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
و آن ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فرو ریخت
و آن کرده ها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان، بهار نیامد
بشکفت پس شکوفه و پژمرد
اما گلی ، به بار نیامد
خشکید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیر پیر بسته به زنجیر
کز بندت هیچ عار نیاید
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو و آن حصار نیامد
زی تشنه کشتگاه نجیبت
جز ابر زهربار نیامد
یکی از آن قوافل پر با_
ران گهرنثار نیامد
ای نادر نوادر ایام
کت فر بخت یار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صف کارزار نیامد
افسوس کان سفاین حُری
زی ساحل قرار نیامد
و آن رنج بی حساب تو، درداک
چون هیچ در شمار نیامد
وز سفله یاوران تو در جنگ
کاری به جز فرار نیامد
من دانم و دلت که غمان چند
آمد، ور آشکار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید
باران به کوهسار نیامد.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
مطالب و پستهای بیشتر با استفاده از هشتک #مهدی_اخوان_ثالث در دسترس شماست.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
ای درختانِ عقیم
ریشه‌تان در خاکهای هرزگی مستور
یک جوانه ارجمند
از هیچ جاتان رست نتواند...

ای گروهی برگ چرکین
تار چرکین پود
یادگارِ خشکسالیهای گردآلود

هیچ بارانی شما را شست نتواند...

#مهدی_اخوان_ثالث
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
از ظلمتِ رمیده خبر می‌دهد سحر
شب رفت و با سپیده خبر می‌دهد سحر

در چاهِ بیم، #امید به ماهِ ندیده داشت
وینک ز مهرِ دیده خبر می‌دهد سحر

از اخترِ شبان رمهٔ شب رمید و رفت
وز رفته و رمیده خبر می‌دهد سحر

زنگار خورد جوشنِ شب را، به نوشخند
از تیغِ آبدیده خبر می‌دهد سحر

باز از حریقِ بیشهٔ خاکسترینْ فَلَق
آتش به جان خریده خبر می‌دهد سحر

از غمز و ناز و انجُم و از رمز و رازِ شب
بس دیده و شنیده خبر می‌دهد سحر

نَطعِ شَبَق مُرَصّع و خنجر زُمُرّداب
با حنجرِ بریده خبر می‌دهد سحر

بس شد شهیدِ پردهٔ شب‌ها، شهاب‌ها
وان پرده‌ها دریده خبر می‌دهد سحر

آه، آن پریده‌رنگ که بود و چه شد، کز او
رنگ‌اش ز رخ پریده خبر می‌دهد سحر؟
 
چاووشخوانِ قافلهٔ روشنان، امید!
از ظلمتِ رمیده خبر می‌دهد سحر

#مهدی_اخوان‌_ثالث
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
آب‌ها از آسیا افتاده، لیک
باز ما ماندیم و خوان این و آن

میهمان باده و افیون و بنگ
از عطای دشمنان و دوستان

باز می‌گویند: فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود

کاوه‌ای پیدا نخواهد شد، "امید"
کاشکی اسکندری پیدا شود

#مهدی_اخوان_ثالث
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
ببار ای برف، گلگون شو، برافروز
که این خون، خون ما بی خانمان‌هاست
که این خون، خون گرگان گرسنه‌ست
که این خون، خون فرزندان صحراست

در این سرما گرسنه، زخم خورده
دویم آسیمه سر در برف چون باد
ولیکن عزت آزادگی را نگهبانیم
آزادیم … آزاد…

#مهدی_اخوان_ثالث
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
📋زمستان
مهدی اخوان ثالث


سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟
ز چشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخوردۂ رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمۂ ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگِ بی‌رنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!

فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.

✍🏽 #مهدی_اخوان_ثالث
🎤 #محمدرضا_شجریان

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Ещё