با بعضی آهنگهای تو گاهی عرش را سیر کردهام. شاید همان که غنا و حرامش میدانند. بعضی آهنگهای تو به من لذتِ حلالترین و با حلاوتترین حرامها را چشانده است!
تو با چنین بغضی میگویی ماهیت این زندگی برایت عیان شده و دیگر چه فایده از ملودی ساختن؟!
در پس زمینه هم ملودیِ «دور ایرانُ تو خط بکش، بابا خط بکش، بابا خط بکش...»
اما من به عنوان مخاطب یاد گرفتم باید متن را «مصرفِ مولّد» کنم. یعنی باید از خودم بر متن بیفزایم. من تصمیم میگیرم از حرف تو احساس نآمیدی نکنم.
تو هنرمندی و من باور دارم هنرمند تا آخرش دور هیچ چیزی را خط نمیکشد، حتی شده با مرگش. تو هنرمندی و محال است دور چیزی را خط بکشی، و امان امان که ایران.
هربار شنیدم که تو با آن سوز خواندی «دور ایرانُ تو خط بکش» بیشتر مصمم شدم که خط نکشم. این معجزهٔ تو نیست بلکه معجزهٔ هنر توست. معجزهٔ هنر یعنی دادنِ نیرویی به مخاطب که بتواند جهانی معنا از همهمهٔ تناقضها بیرون بکشد.
وقتی
#هایده با آن سوز میخواند:
«سرزمین من! خداحافظ!» چه کسی باور کرد او واقعاً خداحافظی کرده باشد؟!
به نظر من این "سلام"ترین خداحافظی هایده بود. حتی از «زندگی سلام»اش هم سلامتر بود. دعوتی بود به نجات، به کمک، به
#امید چرا که هیچ ناامیدی به دنبال نجات نیست.
هنرمند حتی وقتی به زندگیش پایان میدهد، به فکر آغازی دیگر است. قبلاً در ناتمامی نوشتم: « در اوج ناامیدی، وقتی کسی دارد حتی به خودکشی فکر میکند، واقعا دلش نمیخواهد بمیرد که، دلش میخواهد یکهو اتفاق خیلی بزرگی براش بیفتد.»
من این تکه ویدئویی را که از تو دیدم، در ذهنم در ردیف حُزنیات نمیگذارم.
مثل «ممد نبودی ببینی». بله ممد نبود، ولی هر کس آن آهنگ را از
#کویتیپور میشنید، کاری به بودن و نبودنِ ممد نداشت! او از آهنگ میفهمید باید ایرانش را محکمتر بغل میکرد.
مهم نبود «ممد» کی بود ، مهم کاری بود که کرد. ممد گاهی اسمش آرش بود و گاهی بابک و گاهی تهمتن. مهم این است که ممد در قصه باشد.
لازم نیست هنرمند باشی، همین که انسان باشی میفهمی وقتی هنرمندی میگوید: «کاری از دست من برنمیآید» یعنی دارد دقیقا کاری را انجام میدهد که باید.
اما دربارهٔ بغض هنر که همیشه ارزشمند است، « هر که او بیدارتر پردردتر»
✍ #زهرا_عبدی#محسن_نامجو #نامجو#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan