بزرگراه همّت را که بهسمت غرب برانید، بیمارستان "تریتا" و "رزمال" را که رد کردید، نگاهی بهسمت چپ خود بیاندازید. اگر هوا غبارآلود نباشد، ساختمان فوق عظیمی را خواهید دید که اگر وارد خروجیهایش بشوید شما را خواهد بلعید!
اینجا "ایران مال" یا "بازار بزرگ تهران" است که با راه افتادن فازهای باقیمانده رسماً افتتاح خواهد شد؛ با کلّی تبلیغات پرسروصدا که اگر یک غریبه وارد آن شود شکّی نخواهد کرد که با یک اقتصاد شکوفا روبروست؛ هرچند نمونههای مشابه چنین پروژههایی را پیش از این در "دبی"، "ابوظبی" یا قطر دیده باشد.
با اینحال
#ایرانمال نه نقشهی زیبا و هنرمندانهای دارد و نه معماری ظریف و ماندگاری که آنرا به یک نماد فرهنگی شهری تبدیل کند و بیشتر شما را بهدرون ذهن سوداگرانهی یک اقتصاد رانتی-نفتی هدایت میکند که نه صاحب حقوقیاش معلوم است کیست و نه سرمایهگذارانش...واردش که بشوید میفهمید که دستودلبازانه و بیحساب خرجش کردهاند.
یک طرح بلندپروازانه که کلنگ آن از سال ۸۹ خورده و شکی نیست که لااقل دهها میلیون دلار هزینه ساختش کردهاند و دهها برابرش را درخواهند آورد.
اینجا عملاً یک شهر مسقّف چند طبقه چندین هکتاریست که برای طی کردن طول و عرض آن، باید جوان و نیرومند باشید؛ کریدورهای غولآسایی که ابعاد هیولاییشان برای انسان ایرانی اکنون، مفهوم زمان را مخدوش میکند...
اینجا زمان حال تعلیق میشود، همان زمانیکه بیرون از این مکان نامأنوس به ناشکیباترین شکل و خشنترین صورتی که میشود تصوّر کرد، انسانهای اکنون را با چرخ بهای بیمهار اقلام و کاهش قدرت خرید ، به قربانگاه بیماریهای روانی میکشانَد.
فروشگاههای اینجا همه مارکدار و برند هستند و هر یک دستکم دویست تا سیصد متر مساحتشان است و از داخلشان صدای فِرِز، ارّه آهنبری و چوبکاری میآید و دکورسازها سخت مشغول فعالیّتاند.
اینجا باغ کتاب هم دارد. کتابخانهای بسیار بزرگ که دکوراسیون مجلّل چوب ماهاگونیاش، با آن پلّکان مرمر و پاگرد طبقه فوقانی، رونوشتی از کتابخانههای قدیمی استخوانداری مانند کتابخانه دانشگاههای
#آکسفورد یا
#هاروارد است. هرچند مردم اینجا بیشتر برای تماشا میآیند و عکس گرفتن و قطعاً جایی مطلوب برای یک محقّق آکادمیک نیست.
”لج در آور”ترین بخش ایرانمال تالار فروش فرش بود؛ قالیهایی بهغایت بزرگ و نفیس با رنگهای چشمنواز آویزان کرده بودند با تابلوی مشخصات و کد قیمت. شما میتوانید قیمت را از مردانی آراسته بپرسید که نمایندگان این ثروتاند... قیمتها از هفتصد میلیون تومان شروع میشود و تا سی و چهل میلیارد بالا میرود!
هدیهای درخور برای کاخهای طبقه نوپدید تا مازاد درآمدشان را خرج راه رفتن روی ابریشم و پرنیانی کنند که در هر متر مربّعش یکمیلیون و سیصد هزار گره وجود دارد!
ایران کشور تناقضهاست. میتوانی ببینی، ولی نمیتوانی داشته باشی. گاهی هم نادیده، میتوانی داشته باشی؛ بختهای بازی که مثل بختک روی بخت برگشتهها میافتند.
از اینجا بیرون زدم. از آینه ماشینم ایرانمال را دیدم که دور میشد. سر اوّلین چهارراه ، حال و هوای عید بود؛ چند پسربچّه با لباسهای ژندهٔ قرمز و سر و صورت ذغال مالیده پیامآور شادی دم عید بودند... این حاجی فیروزهای کوچک اصلاً خندهدار نبودند. ولی من خندیدم...
#آرمان_ریاحی#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan