شاه فرتوت ابریقستان

#آرمان_امیری
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
بزرگ‌ترین کارناوال خیابانی ایرانیان یک «سو‌گواری» است.
تاسوعا و عاشورا با یک مشابه تاریخی به اسم «سوگ سیاوشون». جشن بزرگ «نوروز» احتمالا از بابت گستردگی فراگیرتر از این سوگواری‌ها است، اما حتی این جشن هم به دلیل نداشتن نمود خیابانی و سیمایی کارناوال‌گونه نمی‌تواند با آن برابری کند.
به نظر می‌رسد ما فقط عزاداران خوبی هستیم.
ادعای گرایش ایرانیان به سوگواری، شواهدی هم در میان واژگان و ادبیات عامیانه ما دارد. «خوشگذران» یکی از این موارد قابل تامل است. واژه‌ای که آشکارا بار معنایی منفی دارد. گویی در فرهنگ ایرانی، آنکه تلاش می‌کند شاد زندگی کرده و «خوش بگذراند»، به نوعی یک عرف مقدس را زیر پا گذاشته است. اما چرا؟ اول ریشه های مذهبی. ریشه‌هایی از گرایش و توصیه به سو‌گواری را در مذاهب و اساطیر می‌توان پی‌ گرفت.
در داستان آفرینش ادیان ابراهیمی، انسان موجودی تبعید شده از بهشت است. او به این جهان تعلق ندارد و در غم غربت نمی‌تواند شاد باشد: «مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک». بعدها مسیحیت گام را از این هم فراتر گذاشت و تمامی انسان‌ها را گناهکار دانست. گناهکارانی که عیسی مسیح در مکافات اعمالشان تن به تصلیب داد. مسیحی مومن همواره در پیشگاه خداوندش شرمگین است و نادم. حکایت مومنین مسلمان هم دستکمی از این ترسایان ندارد.
عرف رایج اسلام هم در جامعه ایرانی، شرم‌سازی در برابر پروردگار است. مومنین باید در هر فرصتی فریاد «الاهی، العفو» سر دهند. دعای محبوب شیعیان ایرانی طلب شفاعت است یا وجیه‌ عند الله، اشفع لنا عنده الله که همچون دیگر دعاهای مذهبی همراه با سوز و گداز و اشک و فغان بر زبان رانده می‌شود. گاهی شنیده می‌شود که «سیمای مومن بشاش است» اما روایت غالبی که همه بر سرش توافق دارند همان «اشک ریختن» است. پس هرکه بیشتر «اشک مومنین» را در بیاورد ثواب مجلس را افزایش داده!
دوم اینکه ریشه‌های تاریخی سیاسی کدام است.
مذاهب ایرانیان با بسیاری از دیگر کشورهای جهان مشابه و دستکم «برادرخوانده» است، اما نمودهای متفاوتی پیدا کرده. بدین ترتیب شاید باید به سراغ تاریخچه استبداد ایرانی رفت. جایی که «شادی» در انحصار شاهان بوده است. بزم و شکار در تاریخ شاه‌نگاری ایرانیان به وفور یافت می‌شود و عملا هیچ نبوده‌اند جز ریخت و پاشهای افراطی و عیاشی‌های شاهان از کیسه ملت. هرگاه شاه در نزدیکی شهر یا آبادی کوچکی اتراق کرده و مجلس بزم به راه می‌انداخته، اهالی اطراف به خاک سیاه می‌نشستند چرا که باید هزینه‌های عیاشی درباریان را می‌پرداختند.
شاهان ایرانی، نه مسوولان اداره کشور، که صرفا بزرگ‌ دزدانی بوده‌اند که حقی نامحدود در چپاول رعایا داشتند. بدین ترتیب، هر پادشاهی که بیشتر اهل «خوشگذرانی» بوده، برای مردم منفورتر می‌شده است. می‌توان حدس زد که پی‌گیری وضعیت سیاسی از جانب ایرانیان در طرح این پرسش خلاصه می‌شده که «پادشاه جدید چگونه انسانی است؟» و اگر پاسخ «خوشگذران» بوده، آه از نهادشان بر می‌آمده است. از سوی دیگر، بی‌ثباتی کشور و چپاولگری حکومتی، ایرانیان را وادار می‌ساخته که تا حد امکان از به نمایش گذاشتن ثروت، دارایی و جشن و شادی خود پرهیز کنند تا از چشم طمع عمال حکومتی در امان بمانند. بدین ترتیب، خوشگذرانی توده مردم، نوعی «بی‌احتیاطی»، «بی‌درایتی» و حتی «سبک‌سری» محسوب می‌شده است. ایرانی خردمند باید «کلاهش را سفت می‌گرفت تا باد نبرد»!
در مجالی مفصل‌تر، حتی می‌توان تاریخ ادب فارسی را نیز از این منظر بازخوانی کرد که چرا «از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم»؟ این گرایش به درد و غم ریشه‌های گسترده‌ای در ادبیات فارسی دارد. کارکردهای زبان، بسیار عجیب و پیچیده هستند. به همان میزان که فرهنگ و تاریخ یک ملت در شکل‌گیری زبان و مفاهیم آن تاثیرگذار است، به صورت متقابل این «زبان» هم در تداوم این فرهنگ به آن موثر است.
امروزه بسیاری از ریشه‌های تاریخی برخی واژگان برطرف شده، اما بار معنایی آن‌ها همچنان سبب تداوم یک سنت دیرینه است.
«خوشگذران» هنوز هم در فرهنگ ایرانی متهم است. او قابل اعتماد، قابل اتکا و حتی قابل احترام نیست. انسان قابل احترام در جامعه ایرانی «انسان جدی» است. خوشگذرانی چیزی در رده «اتلاف وقت» به حساب می‌آید. سیمای اندوهگین نمود انسان متفکر است و قهقهه یا نماد شیاطین و اشرار است، یا نشان سفیهان و ابلهان. البته تمامی این موارد، در عصر ارتباطات و با گسترش پیوندهای فرهنگی با دیگر ملل جهان در حال تغییر و تحول هستند، اما هنوز هم رد پایشان در فرهنگ و قضاوت ایرانیان قابل مشاهده است.

#آرمان_امیری
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@Oldkingofebrighestan
اپوزوسیونی برای جامعه مدنی!

#آرمان_امیری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سال‌ها پیش، یک فیزیکدان مذهبی به نام #راسل_استانارد تلاش کرد پژوهشی را طراحی کند که بر مبنای آن ادعای اثرگذاری «دعا» در بهبود سلامت بیماران به صورت علمی به اثبات برسد. او سرپرستی گروه آزمایشگر را بر عهده دکتر #هربرت_بنسون (H. Benson) قرار داد. بنسون يک متخصص قلب در مؤسسه پزشکی ذهن و بدن در نزديکی بوستون بود. او نیز پیشتر در نشريه تمپلتون گفته بود که معتقد است «شواهد روزافزونی حاکی از کارآمدی ادعيه در درمان‌های پزشکی‌اند».

دکتر بنسون برای پژوهش مورد نظر، ۱۸۰۲ بیمار قلبی را در شش بیمارستان انتخاب کرد. این بیماران که همگی تحت عمل بای‌پَس عروقی قرار گرفته بودند به سه گروه تقسيم شدند:

گروه اول که دعا می‌شدند بدون آنکه خودشان بدانند.
گروه دوم دعا نمی‌شدند و طبیعتا خودشان هم از چیزی خبر نداشتند.
گروه سوم دعا می‌شدند و خودشان هم در جریان قرار گرفته بودند.

برای انجام مراسم دعا نیز از سه کلیسا در مینه‌سوتا، ماساچوست و میسوری کمک گرفته شد. فهرستی از اسامی بیماران را در اختیار نمازگزاران قرار دادند و از آن‌ها خواستند ضمن دعا برای سلامتی این افراد بر روی یک عبارت مشخص تاکید کنند: «برای جراحی موفقيت آميز توأم با بهبود سريع و بازيافت سلامتی بدون دشواری».

نتايج آزمايش در شماره آوریل ۲۰۰۶ ژورنال قلب آمريکا چاپ شد و نشان داد میان گروه اول و دوم هیچ اختلاف مشخصی مشاهده نشده است؛ اما در مورد گروه سوم یک اختلاف آشکار دیده می‌شد، البته نه به سود بیمارانی که دعا شده بودند، بلکه کاملا برعکس؛ آن‌ها بیشتر از میانگین معمول گرفتار عوارض بعد از عمل شده بودند!

بعدها پزشکان در مورد این نتیجه توضیح دادند که گروه سوم، از آنجا که شنیده بودند یک عده برایشان دعا می‌خوانند در معرض اضطراب قرار گرفته‌اند. اضطرابی که طبیعتا برای بیماران قلبی مضر بوده و نتایج بدی به همراه داشته است.

* * *

طی چند روز گذشته، یک جور کمپین خودجوش میان اهالی پزشکی کشور به راه افتاده است؛ تصاویر انبوهی در شبکه‌های مجازی نشان می‌دهد که گروهی از کادر درمانی، با وضعیت ویژه اورژانسی در بیمارستان‌ها، آهنگ‌های شاد پخش می‌کنند و می‌رقصند. بخش عمده‌ای از جامعه غم‌زده ما نیز از این شادی‌های کوچک به وجد آمد و از تلاش برای حفظ روحیه کادرهای درمانی استقبال کرد؛ و البته همان‌طور که حتما انتظارش را داشتیم، بخش دیگری از جامعه هم بلافاصله احساس خطر کرد!

تعریف #جامعه_مدنی و «عرصه عمومی»، حوزه‌ای است که بیرون از نفوذ معمول دستگاه بوروکراتیک حکومتی قرار دارد. یعنی جامعه مدنی و حکومت، دو بخش مستقل هستند که به صورت موازی فعالیت می‌کنند. اما در کشور ما، جامعه مدنی به نوعی حالت #اپوزوسیون برای سیاست‌های فرهنگی/اجتماعی حکومت پیدا کرده است. به صورت متقابل، حکومت نیز خودش را «اپوزوسیونِ جامعه مدنی» تعریف کرده! یعنی هرکجا شهروندان به صورت مستقل و خودجوش دست به ابتکاری می‌زنند و حرکتی را مستقل از سیاست‌های حکومت به راه می‌اندازند، بلافاصله ابزارهای سیستماتیک یا پیاده‌نظام حکومتی باید بسیج شوند؛ یا این حرکت مستقیم را سرکوب کنند و یا نسخه‌های موازی و شبیه‌سازی شده به رنگ و بوی حکومتی برای آن خلق کنند.

نسخه روضه‌خوانی برای بیماران به عنوان بدیل جایگزین کمپین رقص و شادی، جدیدترین دستاورد نیروهای «اپوزوسیونِ جامعه مدنی» است. مدت‌هاست که به نظر می‌رسد تنها کارکرد پیاده نظام عقیدتی ما همین شبیه‌سازی جامعه‌مدنی با یک نسخه حکومت‌ساخته باشد. سربازان گمنام حتما باید در هر سوراخی انگشت کرده و در هر عرصه‌ای ورود پیدا کنند تا جای خالی‌ هژمونی عقیدتی‌شان احساس نشود. با این حال، در این ابتکار جدید، نکته‌ای وجود دارد که فقط به «تفاوت در سبک زندگی» یا تفاوت در شیوه «روحیه بخشی» خلاصه نمی‌شود. بلکه مشخصا می‌تواند تاثیرات و تبعات جانی به همراه داشته باشد.

کمپین رقص و شادی دو وجه قابل ذکر داشت. نخست جنبه «شاد» آن بود که به سمت روحیه زندگی‌بخش گرایش دارد. وجه مهم‌تر این بود که در تمام تصاویر منتشر شده، کادرهای درمانی برای افزایش روحیه خودشان مشغول رقصیدن بودند و نه بیماران! در نسخه جدید اما، فرمول نوحه‌خوانی روی بیمارانی پیاده شده که بستری هستند و احتمالا با [احتمال] مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند. نتیجه کار، صحنه‌ای است که با دیدن آن حتی فرد سالم هم یک حالت غم و اندوهی پیدا می‌کند که گرایش به مرگ در آن دیده می‌شود؛ چه برسد به این بیماران بینوا که در این تصویر انگار سنگ قبر خودشان را پیش چشم دیده‌اند و دارند بر مزار خودشان اشک می‌ریزند!
وجه دوم مساله، گوشه چشمی به نتایج آن پژوهش اولیه است. معلوم نیست با چنین روحیه‌ای روند درمانی این بیماران چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد!

https://t.me/oldkingofebrighestan/27765

@oldkingofebrighestan
🔴سیاست شومی که سرانجام آن جنگ و ويراني ملي است

#آرمان_امیری

در جریان گفتگوی جواد #ظریف با شبکه فاکس‌نیوز آمریکا، مجری برنامه، «کریس والاس» پرسشی کوتاه و ساده مطرح کرد: «آیا میانه‌روهایی چون شما و #روحانی در جنگ قدرت با تندروها شکست می‌خورید؟ »
طبیعتا وزیر خارجه ما از یک پاسخ صریح طفره رفت. به باور من، همین پرسش ساده دریچه‌ای است به یک حقیقت مهم؛ حقیقتی که سبب می‌شود هم ما، هم آمریکایی‌ها و احتمالا حتی خود آقای ظریف بدانیم چرا تلاش‌های ایشان از ابتدا یک پروژه شکست خورده است.
ورود ایران به مذاکرات #برجام و گفتگوی مستقیم با طرف آمریکایی می‌توانست نشان از یک تغییر رویه کلان در دستگاه دیپلماسی کشور به حساب آید. دستگاهی که با ورود #احمدی‌نژاد، سیاست «تنش‌زدایی» دوران #هاشمی_رفسنجانی و رویکرد «گفتگوی تمدن‌ها»ی دوره #خاتمی را به کل کنار گذاشته بود.
با این حال خیلی زود مشخص شد که چراغ سبز به تصویب برق‌آسای برجام، نه یک تغییر رویه کلان، بلکه صرفا یک «تاکتیک مقطعی» بود. شلیک موشک‌های #سپاه همزمان با تصویب برجام و صدور فرمان ورود به خاک سوریه نشان داد که تحول کلان سیاست خارجه ما، نه بازگشت به مسیرگفتگو، بلکه صرفا جایگزین کردن رویای «هلال شیعی» به جای پروژه شکست خورده «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» بوده.
با رویکرد جدید، حتی بسیار پیش از آنکه با ورود #ترامپ، کاخ سفید تغییر رویه بدهد، اتحاد منطقه‌ای فراگیر و بی‌سابقه‌ای علیه ما شکل گرفت. اتحادی که حتی توانست برخی کشورهای عربی را به اسرائیل هم نزدیک کند، تا برای نخستین بار طی تاریخ جنگ‌های فلسطین، برخی کشورهای مسلمان به خود جرات بدهند خطر ایران را حتی جدی‌تر از اسراییل به شمار آورند!
در واقع، استراتژی دوگانه «گفتگو با آمریکا بر سر انرژی هسته‌ای» و به موازات آن «گسترش نفوذ منطقه‌ای سپاه»، در بهترین حالت‌اش می‌توانست دشمنی آمریکا را متوقف، و به جای آن دشمنی چندین کشور همسایه‌ را جایگزین کند. حالت خوش‌بینانه‌ای که البته محقق نشد و با تغییرات کاخ سفید، آمریکا هم به صف حامیان مثلث ضدایرانی در منطقه اضافه شد.
محکوم کردن عهدشکنی‌ها و سلطه‌جویی‌های زورگویانه آمریکا، یا رویکردهای جنون‌آمیز و جنگ‌طلبانه بن‌سلمان و نتانیاهو گزینه‌ای ساده، بدیهی و دم‌دستی است، اما کارکردی بجز شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت «حل مساله» ندارد. من اما گمان می‌کنم، برای تدبیر راه چاره، باید نگاه‌مان به داخل باشد. راه حل مشکل ما از دستاوردهای سفر فرنگ حاصل نمی‌شود. آغاز و پایان محدوده اثرگذاری و البته شاه‌کلید حل مشکلات ما در داخل کشور خودمان است؛ و برای یافتن آن شاه‌کلید، اتفاقا دقیق شدن در آن پرسش کنایه‌آمیز «کریس والاس» ضروری است.
مجری آمریکایی خیلی زیرکانه به جناب ظریف یادآوری کرد که همین چند وقت پیش بود که شما استعفا دادید؛ چرا که کسی به خودش زحمت نداده بود حتی برای حفظ ظاهر وزیر خارجه مملکت را از سفر بشار #اسد به کشور مطلع کند! اتفاقی که شکاف بزرگ میان دو رویکرد در سیاست خارجه را به رخ کشید، با این حال سردار قاسم #سلیمانی لطف کردند و محض اتمام حجت، دقیقا همزمان با سفر ظریف دوباره تکرار کردند: «تن به ذلت مذاکره با آمریکا نمی‌دهیم».
حال دیگر مهم نیست که ما پیش خودمان مساله را چطور مطرح می‌کنیم. به نظر می‌رسد که غربی‌ها پیام این جدال داخلی را خیلی خوب دریافت کرده‌اند.
پیش از این نیز ژنرال پترائوس گفته بود: «#قاسم_سلیمانی پیام فرستاد که دیپلمات‌های ایرانی را فراموش کن، باید با من مذاکره کنی»!
بدین ترتیب، به نظر می‌رسد بحران اصلی کشور ما، پیش از آنکه به مطالبات احیانا زیاده‌خواهانه طرف‌های خارجی مربوط باشد، در جدالی داخلی ریشه دارد. تا تکلیف این مساله روشن نشود، نه تنها هیچ کسی با ما مذاکره نخواهد کرد، بلکه اساسا معلوم نیست در صورت تحقق مذاکره، منافع ملی در اولویت قرار خواهند گرفت یا اهداف یک جریان نظامی برای قبضه کامل قدرت در کشور!
در چنین شرایطی، ایستادن جلوی نیروهای نظامی و درخواست توقف خودسری‌های آن‌ها، نه فقط در عرصه سیاست داخلی، بلکه دقیقا در تمامی رفتارهای منطقه‌ای‌شان می‌تواند اقتدار و اراده تصمیم‌گیری را به دولت باز گرداند. در سوی دیگر، پروپاگاندای «من هم سپاهی هستم» قرار دارد که با پوششی فریبنده، حمایت از خودسری‌های نظامیان را به اسم میهن‌دوستی روانه بازار کرده است. سیاست شومی که سرانجام آن تنها سقوط دولت نیست؛ بلکه احتمالا تا سر حد جنگ و یک ویرانی ملی بزرگ پیش خواهد رفت.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
‍ سرنوشت #نجفی و تلنگری دوباره به بنیان‌های #اصلاح‌طلبی

#آرمان_امیری
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan

ماجرای استعفای نجفی از جنبه‌های گوناگون قابل بررسی است و طبیعتا نظرات مختلفی نیز در موردش مطرح شده.
برخی معتقدند نجفی و مجموعه اصلاح‌طلبان شورا باید بیشتر مقاومت می‌کردند. برخی معتقد هستند مساله شخص نجفی نیست، می‌توان مسیری که او آغاز کرده را با اشخاص دیگر پیگیری کرد. برخی دیگر حتی تا بدانجا پیش رفته‌اند که به تمامی اعضای شورای شهر پیشنهاد استعفا داده‌اند تا بار دیگر خاطره پیشنهاد «خروج از حاکمیت» را زنده کنند. استدلال این گروه این است که اصلاح‌طلبان نباید به هر قیمتی در قدرت باقی بمانند. بحث این یادداشت اما کمی ریشه‌ای‌تر است. تلنگری دیگر در همان بحث اساسی «نقد بنیان‌های جریان اصلاحات».

جریان اصلاحات عملا از صندوق رأی در دوم خرداد ۷۶ آغاز شد و بلافاصله با چند انتخابات دیگر (شورا، مجلس، و باز هم ریاست جمهوری) تداوم یافت. بدین ترتیب، اصلاحات دوم خردادی، از ابتدا «صندوق محور» و «انتخابات‌محور» متولد شد و همواره هم به همان صورت باقی ماند. البته پیشنهاداتی مبنی بر تکمیل و تقویت ابزار انتخابات، به وسیله حرکت‌های مدنی و جنبش‌های اجتماعی هم همواره مطرح بوده، اما یک پرسش بنیادین دیگر وجود دارد که هیچ گاه حتی در دستور کار هم قرار نگرفت: «چند درصد ساختار حکومت ما انتخابی است؟ اصلاحات انتخاباتی، چه برنامه‌ای برای اصلاح در ساختارهای انتصابی دارد؟»

در ماجرای شهرداری تهران، به چشم خود دیدیم که دادستان تهران چطور مستقیم وارد شد. بازداشت اولیه نجفی به استعفای نخست او انجامید، اما حتی وقتی شورا با رأی اعتماد مجدد تداوم حمایت خودش از نجفی را به رخ کشید، باز هم دادستانی کوتاه نیامد و شد آنچه که می‌دانیم. این مسئله اخیر، بار دیگر ضرورت همان پرسش مغفول مانده را یادآوری می‌کند: «آیا وقتی اصلاح‌طلبان از مردم دعوت می‌کنند که به پای صندوق رای بیایند، فکری هم برای چنین بن‌بست‌های حقوقی کرده‌اند؟»

معمولا مدافعان اصلاحات در شکل و شمایل کنونی، بحث را به سمت مقایسه ساختار «حقیقی» و «حقوقی» قدرت منحرف می‌کنند تا مدعی شوند با تغییر در ساختار «حقیقی» قدرت می‌توان جلوی چنین تداخل‌های حقوقی را گرفت. بحثی که ۲۰ سال است می‌شنویم اما همچنان در ابتدای راه هستیم و به چشم می‌بینیم یک اشاره انگشت دادستانی می‌تواند نتایج آرای میلیون‌ها شهروند را منتفی سازد. بحث هم در شخص آقای نجفی خلاصه نمی‌شود. به قول مرحوم #گلشیری:
«پیام واضح به ما رسیده، خفه می‌کنیم!»
یعنی هر شهردار دیگری هم که انتخاب بشود، اگر بخواهد نوری به تاریکخانه مفاسد شهردار چکمه‌پوش بیندازد، همین آش و است و همین کاسه. بر فرض هم که خودش برکنار نشود، نتایج گزارشهایش به جایی نخواهد رسید. چون هرقدر هم که مفاسد اقتصادی کشف و گزارش شوند، باز در نهایت دستگاه قضایی است که باید به پرونده‌ها رسیدگی کند که آن هم تکلیفش معلوم است.

این مصادیق کاملا عینی و مشهود، تلنگرهایی هستند که ضعف بنیادین و تئوریکی را در اساس «اصلاح‌طلبی صندوق‌محور» یادآوری می‌کنند. امروز صدای انتقاد از عملکرد دستگاه قضایی بسیار فراتر از اصلاح‌طلبان، به لایه‌های محافظه‌کار و اصول‌گرا و ای بسا دلواپسان رسیده.
حتی فراتر از مباحث سیاسی، عادی ترین شهروندان این کشور با پوست و گوشت و استخوان خود عملکرد دستگاه قضایی را درک می‌کنند. پس چطور می‌توان از اصلاحاتی صحبت کرد که از بنیاد شامل حال دستگاه قضایی نمی‌شود و نهایت دامنه‌اش تا دولت و مجلس و شورا پیش می‌رود؟
آیا حتی روی کاغذ هم امکان دارد که این سبک اصلاحات در دولت و مجلس بتواند به قوه قضاییه تسری پیدا کند؟
مگر اینکه ما سرنوشت لوایح دو قلوی #سیدمحمد_خاتمی را فراموش کرده باشیم تا بتوانیم به چنین امری خوش‌بین باشیم.

به باور ما، یکی از بنیادین‌ترین مشکلات اصلاحات این بود که از ابتدا بخش و محدوده بسیار کوچکی از ساختار حکومت را هدف قرار داد که ای بسا کمترین نیاز را به اصلاحات داشت. در حالی که اگر بخواهیم در دل مفهومی کلان به نام #نظام_جمهوری_اسلامی دم از اصلاحات بزنیم، اولویت‌های نخست، احتمالا از دستگاه قضایی شروع می‌شود، پس از آن احتمالا از اختاپوس غول‌آسای #سپاه می‌گذرد که بزرگترین کارتل نظامی، امنیتی، اقتصادی و رسانه‌ای کشور است. در رتبه بعدی نیز، انبوهی از کارتل‌های مالی نظیر #آستان_قدس، #ستاد_اجرایی_فرمان_امام و #بنیاد_مستضعفان قرار دارند. وگرنه، حال و روز دولت‌ها و مجلس‌ها، با همین شبه‌انتخاباتی که داریم یک سر و گردن بهتر و قابل‌تحمل‌تر از باقی ارکان حکومت است.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
چه چیز را نباید ببازیم؟

#آرمان_امیری
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan

این روزها زیاد به گوش می‌رسد، زیاد شنیده‌ایم، دیده‌ایم و شاید خودمان هم هشتگ زده‌ایم: #باید_ببازی.
انعکاس صدایش بهت‌آور است. صحنه به ظاهر ساده بود. یک مسابقه کشتی و قهرمانی که روی تشک دستور شکست می‌گیرد، اما پژواک صدا برای ما یادآور یک تاریخ است. ده‌ها سال که می‌بازیم چون «باید ببازیم».
همه ما حتما مصادیق فراوانی برای این باختن‌ها در ذهن داریم اما به باور من، این شکست‌ها هرچند همه تلخ هستند، اما فقط پیامد هستند. وقایعی گذرا هستند. قابل جبران و قابل فراموش کردن هستند.
فقط یک شکست است که نه جبران می‌شود و نه فراموش. فقط یک جا هست که باید مراقب باشیم که هرگز نبازیم...

* * *

شاید بدانید که در حال حاضر، سازمان ملل متحد، ۱۹۲ عضو رسمی دارد. در مقابل، تعداد اعضای فدراسیون جهانی فوتبال (FIFA) در این لحظه ۲۰۹ کشور است. این یعنی دست‌کم ۱۷ عضو فیفا هستند که از نظر سازمان ملل یک کشور رسمی و مستقل حساب نمی‌شوند؛ اما جهان فوتبال منطق خودش را دارد.
نه تنها فیفا، بلکه اکثر نهادهای ورزشی جهان واحدهایی حکومتی و سیاسی نیستند. این‌ها معمولا «مردم‌نهاد»هایی (NGO) هستند که به صورت مستقل فعالیت می‌کنند و حتی کوچکترین دخالت‌های دولتی را نمی‌پذیرند. نمونه‌اش وضعیت دخالت دولت احمدی‌نژاد در فدراسیون فوتبال کشورمان بود که ما را تا مرز محرومیت از مسابقات جهانی پیش برد. نمونه دیگرش، رسمیت تیم ملی فوتبال فلسطین است، هرچند سازمان ملل هنوز استقلال و رسمیت این کشور را نپذیرفته، اما فدراسیون‌های ورزشی جهان فلسطین را به رسمیت می‌شناسند.

شاید در اندیشه‌های سنتی تنها عرصه‌ای که تلاش می‌شد از حوزه نفوذ و دخالت دولت‌ها در امان بماند فقط حریم خصوصی شهروندان بود؛ اما این حریم خصوصی سال‌هاست که دیگر برای نقش‌آفرینی مستقل و آزادی‌های شهروندی کفایت نمی‌کند. سال‌ها است که شهروندان در صدد مدیریت مستقل «عرصه عمومی» (Public sphere)، هستند؛ یعنی بخشی از عرصه اجتماعی، که همچنان تلاش می‌شود از سیطره نفوذ و دخالت دولت‌ها در امان بماند. انواع و اقسام مردم‌نهادها، شورای صنفی، گروه‌های خودگردان مردمی، انجمن‌های محلی و حتی شهرداری‌ها و شوراهای محل، همه بخش‌هایی از جامعه مدنی را تشکیل می‌دهند؛ یعنی سهمی از عرصه عمومی که اداره آن نه به دولت‌ها، بلکه به صورت مستقیم به خود شهروندان واگذار شده است.

عرصه عمومی، بزرگ‌ترین سد پیش پای تمامی نظام‌های خودکامه، به ویژه رژیم‌های توتالیتر است. عرصه‌ای که از یک «ایده» آغاز می‌شود: «آزادی انسان». استقلال انسان از سیطره نفوذ چهارچوب‌ها و قوانینی که تاریخ ثابت کرده بدون آن‌ها نیز انسان‌ها می‌توانند عرصه عمومی خود را در صلح، دوستی و آرامش حفظ کنند. اگر زمانی شهروندان یک جامعه، به کل از حفظ استقلال عرصه عمومی خود ناتوان و ناامید شوند، آنگاه سایه شوم توتالیتاریسم را بر سر خود احساس خواهند کرد. شکست در بازی ایده‌ها، سرآغاز چنین شکست شومی خواهد بود.

* * *

در واکنش به تصاویر شکست کشتی‌گیر ایرانی و فریادهای «باید ببازی» جناب مربی، بسیاری افسوس خوردند. بسیاری هم اعتراض کردند؛ اما به نظر می‌رسد که حتی معترضان نیز نمی‌دانند سویه درست این اعتراض و مقاومت باید به کجا نشانه رود. برخی ادعا کردند که «اگر با اسراییل مشکل دارید، چرا شهامت‌ش را نداریم که مستقیم مطرح کنید و هزینه‌اش را بپردازید»؟ در ظاهر انتقاد موجهی است، اما ایرادش آن است که اصل مشکل را به صورت پیش‌فرضی بدیهی به رسمیت شناخته: «دولت حق دارد تصمیم بگیرد که ورزشکاران با هم مسابقه بدهند یا ندهند»!

در مصداقی دیگر، خیزشی به راه افتاده است تا از مجری مراسم قرعه کشی جام جهانی درخواست کنند در پوشش خود دقت کند تا صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم به پخش مراسم قرعه‌کشی رضایت بدهد. من شکستی بالاتر از این برای عرصه عمومی نمی‌توانم تصور کنم. کار از اینکه ما توانایی وصول مطالبات خود از یک حکومت غیرپاسخ‌گو را داریم یا نداریم فراتر رفته. حالا کار به جایی رسیده که اصل مطالبات دارد تغییر می‌کند. به جای اینکه به صدا و سیما فشار بیاورند که تصمیمات میلی خودش را به مردم تحمیل نکند، می‌خواهند از شهروند دیگر کشورهای جهان هم بخواهند که داوطلبانه به زورگویی و باج‌گیری حکومت ما تن در دهند.

شاید ده‌ها مسابقه ورزشی را «به فرموده» باخته باشیم و شاید صدها مسابقه دیگر را هم ببازیم چون «باید ببازیم». این‌ها همه برای من مصادیقی گذرا هستند که روزی از زیر سایه شومشان عبور خواهیم کرد و همچون خاطراتی تلخ بدان‌ها پوزخند خواهیم زد. اما تنها جایی که نباید ببازیم همان بازی «ایده‌ها» است. ایده آزادی و ایده استقلال و ایده حق انسانی را اگر ببازیم، دیگر هرگز از این کابوس شوم بیرون نخواهیم رفت.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
وقتی از بن‌بست اصلاحات سخن می‌گوییم از چه حرف می‌زنیم؟
#A142
https://t.me/divanesara/582

#آرمان_امیری
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan


از دوم خرداد ۷۶ تا امروز، ۲۰ سال تمام از عمر جریان اصلاحات سپری شده است؛ زمانی که بی‌شک می‌توان آن را برای نقد دستاوردهای هر حرکت سیاسی کافی قلمداد کرد. پس بی‌راه نیست اگر درنگی کرده و با مرور وضعیت آغاز و پایان این راه، از خود بپرسیم که ۲۰ سال اصلاح‌طلبی، به شکل و شمایلی که می‌شناسیم ما را از کجا به کجا رسانده است؟

در جریان این نقد، بسیاری از ناظران، نوک پیکان توجه را به سمت تحولات اجتماعی نشانه می‌روند. با این حال، به دو دلیل ما این تحولات را از موضوع نقد خود کنار خواهیم گذاشت. نخست از این بابت که هدف هر جریان سیاسی معطوف به کسب قدرت و ایجاد تغییر در ساختار حقیقی و حقوقی آن است. اگر اصلاح‌طلبی خودش را صرفا یک «جریان اجتماعی» قلمداد می‌کرد، طبیعتا می‌توانست بخشی از تحولات اجتماعی این دو دهه را دستاورد خود قلمداد کند؛ اما موضوع نقد ما فعالین اجتماعی نیستند، بلکه دقیقا یک جریان سیاسی است.

دوم اینکه بخش عمده‌ای از تحولات اجتماعی، محصول تغییراتی است که کل ساختار سیاسی و اجتماعی ما در بروز آن بی‌تاثیر بوده. برای مثال، ما نه مخترع اینترنت و گوشی‌های هوشمند هستیم و نه طراح و خالق فیس‌بوک، توییتر و تلگرام. اصلاحات تا این لحظه حتی نتوانسته به فیلترینگ بسیاری از این سایت‌ها خاتمه داده و یا تماشای فراگیر ماهواره را قانونی کند!

برای نقد دستاوردهای دو دهه اصلاح‌طلبی، ما معیارهای قابل سنجشی ارائه می‌کنیم که مشخصا در پیوند با ساختار حقوقی و حقیقی قدرت هستند:

۱- شاخص دموکراسی: به معنای سهم نهادهای انتخابی و دموکراتیک در نقش‌آفرینی و تصمیم‌سازی کشور. برای نمونه، می‌توان به شان و جایگاه مجلس اشاره کرد که زمانی قرار بود در راس امور باشد اما امروز به اعتراف نمایندگان صادق حاضر در خانه ملت، عملا به نهادی هیچ‌کاره و تشریفاتی بدل شده است.

۲- سطح پایبندی به قانون: به ویژه از این بابت که شعار اصلی جریان اصلاحات از همان بدو شکل‌گیری همواره «قانون‌گرایی» بوده است؛ اما حالا به جایی رسیده‌ایم که به جای گلایه از روندهای قضائی غیرعادلانه، صرفا باید مطالبه خود را «تشکیل دادگاه» برای محصورینی تعیین کنیم که سال‌هاست بی‌محاکمه در حبس‌اند!

۳- آزادی‌های سیاسی: با مثال‌های ساده‌ای نظیر تعداد زندانیان سیاسی و همچنین سطح تحمل حکومت در برابر فعالیت اشخاص یا گروه‌های سیاسی. می‌توان پرسید امروز چه نشانی از احزاب مستقل و فعال در عرصه سیاسی باقی مانده؟ آیا فعالین سیاسی سر سوزنی به فعالیت تشکیلاتی و سازمان‌دهی شده امید دارند و یا هر اقدام تشکیلاتی بلافاصله به عنوان یک توطئه امنیتی سرکوب خواهد شد؟

۴- آزادی بیان و مطبوعات: که باید تفاوت ظریف آن با «امکان بیان» را در نظر گرفت. رسانه‌های مجازی بی‌شک انقلابی در سطح اطلاع‌رسانی ایجاد کرده‌اند؛ اما این «امکان بیان» ربطی به «آزادی بیان» ندارد. در این مورد باید دید که چه حجمی از این اطلاع‌رسانی می‌تواند به صورت قانونی و در رسانه‌های رسمی (مثل مطبوعات) انجام شود و بدون پیگرد حقوقی باقی بماند. آیا خبرنگاران ما حتی در سطح رویا هم می‌توانند بازگشت به عصر طلایی مطبوعات در نیمه دوم دهه هفتاد را تصور کنند؟

۵- شفافیت ساختار حقیقی قدرت: به ویژه از منظر امکان نظارت بر مفاسد اقتصادی، حداقل در این سطح که اگر به پرونده املاک نجومی اشاره شد، ولو آنکه با متهمین برخوردی نمی‌شود، حداقل ناظران و مخبران اسیر حبس و مجازات نشوند!

۶- مصونیت عرصه سیاسی از حضور نظامیان: بی‌نیاز از توضیح!

۷- گسترش دامنه مشارکت سیاسی در سطوح ارشد تصمیم‌گیری و اجرایی کشور، از دایره محدودی از مردان، به سمت دوایر گسترده‌تری از زنان، یا اقلیت‌های مذهبی.

نیاز به توضیحات مفصل و مثال‌های متعدد برای هر یک از مصادیق فوق نیست تا بتوانیم با اطمینان ادعا کنیم: در تمامی موارد، وضعیت کشور در سال ۹۶ به مراتب بدتر و وخیم‌تر از خردادماه ۷۶ است. بدین ترتیب، وقتی ما از «شکست پروژه اصلاحات» سخن می‌گوییم، به صورت مشخص به سقوط همین شاخص‌ها نظر داریم. طبیعتا، هر شخص یا گروه دیگر هم که نظری متفاوت داشته باشد، باید یا شاخص‌های جدیدی ارائه کند و یا پاسخ دهد که در کدام یک از شاخص‌های مورد اشاره وضعیت به گونه‌ای متفاوت از تفسیر ما قرار دارد؟

با این مقدمه، از این پس ما به نقد وضعیت، شعارها، اهداف و راهکارهای اصلاح‌طلبان خواهیم پرداخت تا در گام نخست به پرسش‌هایی پیرامون دلایل این شکست ۲۰ ساله بپردازیم. این ریشه‌یابی و آسیب‌شناسی می‌تواند در ادامه به ارائه راهکارهای جدید، و از آن مهم‌تر، محوریتی جدید برای ارائه سنگ‌بنای زایش دوباره اصلاحات منجر شود.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ خاک پاشیدن به سیمای واقعیت
#آرمان_امیری
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan

از قدیم تصور سنتی ما این بود که بر پایه روایتی نانوشته، عربستان را کشوری عقب‌افتاده(۱)، با مردمانی خشن(۲) و بی‌سواد(۳) و زنانی محصور در خانه(۴) تصور می‌کردیم که تنها به مدد دلارهای نفتی توانسته خودش را حفظ کند.(۵)

دو سال پیش در یادداشتی عنوان نمودیم که اتفاقا بر اساس آمارهای رسمی و جهانی:

۱- شاخصه توسعه انسانی عربستان از ایران بالاتر است.
۲- شاخص خشونت در عربستان به مراتب پایین‌تر از ایران است.
۳- میانگین سواد در عربستان (چه مردان و چه زنان) از ایران بالاتر است.
۴- نرخ مشارکت اقتصادی زنان در عربستان بهتر از ایران است.

در نهایت، و طی یادداشت دیگری نشان دادیم که عربستان یک اقتصاد صنعتی بسیار بزرگ دارد که فقط حجم تولیدات صنعتی آن، به مراتب بیشتر از مجموع تمامی تولیدات نفتی و غیرنفتی ایران است. (اینجا: t.me/divanesara/92)

واکنش‌هایی از جنس انواع و اقسام توهین‌ها، پرخاش‌ها و حتی اتهاماتی عجیب همچون وطن‌فروشی و مزدوری برای آل‌سعود چندان جای تعجب نداشت، بلکه صرفا تایید می‌کرد که مساله در بی‌اطلاعی ایرانیان از وضعیت عربستان خلاصه نمی‌شود، بلکه بسیاری از هموطنان ما اساسا «نمی‌خواستند» این اطلاعات را داشته باشند، یا به عبارت دیگر، ترجیح می‌دادند جهان را آنگونه تصور کنند که دوست دارند!

در تمام این مدت، چند تصویر ساده و اطلاعات جزیی نیز به کمک این بخش از هموطنان ما می‌آمد. موضوعاتی همچون «ممنوعیت رانندگی برای زنان» در عربستان کمک می‌کرد تا ما بتوانیم همچنان امیدوار و ای بسا مسرور باشیم که «از ما بدتر هم هست»؛ و یا متناسب با ضرباهنگ یک گرایش نژادپرستانه، مدعی شویم: «عرب‌ها عقب‌افتاده‌تر از ایرانیان هستند». حالا اما شیپورهایی نواخته شده که این خواب نوشین را آشفته می‌سازد.

چند خبر سریع و غافل‌گیر کننده، به فاصله‌ای اندک، یکی پس از دیگری منتشر شدند.
ابتدا لغو ممنوعیت رانندگی زنان عربستان، سپس مجوز صدور فتوا برای زنان مفتی و در نهایت، پخش موسیقی خواننده شهیر عرب، «ام‌کلثوم» از تلویزیون عربستان. این‌ها یعنی خلع سلاح شدن جریان تقلیل‌گرایی که تلاش می‌کرد پیچیدگی‌های مقایسه دو جامعه بزرگ را در سطح یکی دو سطر خلاصه کند و حکم نهایی را باب میل و اراده از پیش تعیین شده خودش صادر کند. حالا تکلیف چیست؟

بی‌شک، و همان‌طور که در همین مدت کوتاه شاهدش بودیم، گروهی دوباره بسیج می‌شوند تا خاک به سیمای واقعیت بپاشند.
اینان به هر دری می‌زنند که حقیقت را پنهان کرده یا مخدوش سازند. روند اصلاحات در یکی از بزرگترین کشورهای منطقه و حتی جهان را صرفا محصول یک اراده شخصی و دستوری جلوه دهند، یا آن را توطئه‌ای فریبنده بخوانند. آسمان به ریسمان ببافند و اگر شده حقوق زنان را به جنگ یمن پیوند بزنند تا همچنان آرامش گورستانی این برکۂ راکد را حفظ کنند. اسمش هرچه می‌خواهد باشد، اما بی‌شک این یک روی‌کرد اصلاح‌طلبانه نیست، ولو آنکه راویانش سربند اصلاح‌طلبی به سر بسته باشند.

روی‌کرد اصلاح‌طلبانه اما اقتضا می‌کند که از هرگونه بهبودی در هرکجای جهان استقبال کنیم؛ خوشحال باشیم و البته سعی کنیم درس بگیریم.
پیشرفت گام‌به‌گام عربستان در تمامی این سال‌ها را منکر نشویم و سرمایه‌گذاری بزرگ در بخش‌های آموزش و پرورش و حتی توانمندسازی زنان را به چشم ببینیم. شاید آن وقت از خود بپرسیم نتیجه چند دهه شعار استقلال، نگاه به داخل و انواع و اقسام نسخه‌های بومی‌سازی به کجا رسید؟ تمام پیشرفت‌های جهان و برنامه‌های توسعه را به اسم فساد و غرب‌زدگی منکر شدیم و به اسم استقلال ارتباط خود را با پیشرفته‌ترین کشورهای جهان قطع کردیم، چطور به دنبال عاقبتی بجز تبدیل شدن به عقب‌افتاده‌ترین‌ها بودیم؟

ما ایرانیان مثل معروف و قابل تاملی داریم: «چون کبک سر در برف فرو کردن». پس باید بهتر از هرکسی بدانیم که تلاش برای انکار واقعیت، حقیقت جهان را تغییر نخواهد داد. اینان که مدام به گوش ما از مفاخر باستانی و تاریخی و سنتی و دینی لالایی می‌خوانند، اینان که مثل جغدهای شوم از تباهی و روسیاهی و فلاکت همه جهان (از غرب گرفته تا خاورمیانه) برای ما داستان‌سرایی می‌کنند، اینان هیچ کدام دوستان خوبی نیستند. حتی اگر نیت خیر و شرافتمندانه‌ای هم داشته باشند دوستیشان مصداق "دوستی خاله خرسه" است. دوست واقعی آن است که تلخی حقیقت را به کام ما بنشاند بلکه تلنگری باشد که به خود بیاییم.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
🔹🔺آیا انقلاب فرهنگی دومی در راه است؟

✍️ #آرمان_امیری
https://goo.gl/duTm4E
🔹به تازگی اخبار جدیدی از تغییرات گسترده در سرفصل دروس دانشگاهی به گوش می‌رسد. تغییراتی که عمدتا متوجه رشته‌های علوم انسانی است و گویا در چهارچوب طرح تحول علوم انسانی، یا همان «بومی‌سازی» در حال وقوع است. اخبار این تغییر و تحولات از مدت‌ها پیش به گوش می‌رسید (مثلا اینجا: goo.gl/bgGhJ2) اما خبرهای جدید حاکی از آن است که برای نمونه، تغییر سرفصل‌های رشته علوم سیاسی از ترم تحصیلی آینده اجرایی خواهد شد. فهرست عناوینی که در جریان این تحول ارائه شده، نگرانی بسیاری از دانشجویان و اساتید علوم سیاسی را برانگیخته است. شاید یک نگاه گذرا به برخی از این سرفصل‌های جدید بتواند گویای تمامی این نگرانی‌ها باشد:

🔺 قرآن و سیاست
🔺سیره سیاسی پیامبر اکرم
🔺سیره سیاسی ائمه معصومین
🔺 اندیشه سیاسی حضرت امام و امام خامنه‌ای
🔺جنگ و صلح در اسلام
🔺 ولایت فقیه و مردم‌سالاری دینی
🔺 دیپلماسی در اسلام

🔹همین یک گزینه آخر، به طرز غریبی تصویر استاد «سعید جلیلی» را در ذهن متبادر می‌کند که در دانشگاه امام صادق، واحد «دیپلماسی پیامبر» به دانشجویان تدریس می‌کند. نیاز به یادآوری نیست که دستاوردها و نتایج دیپلماسی مورد نظر ایشان را هم با چندین سال شکست در مذاکرات هسته‌ای، اوج‌گیری تحریم‌ها و صدور سه قطع‌نامه شورای امنیت علیه کشور درک کرده‌ایم. حالا به نظر می‌رسد که شکست خوردگان برجام و انتخابات، قصد دارند از دریچه «شورای عالی انقلاب فرهنگی» باز گردند و این بار به جای یک استاد سعید جلیلی، تمام دانشگاه‌های کشور را به کارخانه‌ای تولید سعید جلیلی بدل کنند!

🔹چندی پیش، یک فایل صوتی هم از سخنان «حسن رحیم‌پور ازغدی» منتشر شد که در آن ایشان تاکید داشتند چهار سال آینده وظیفه خود را مقابله با دولت حسن روحانی می‌دانند. (اینجا ببینید: t.me/Noandishnews/18878) با این حال به نظر نمی‌رسد که این دست تصمیمات اعضای گرامی شورای عالی انقلاب فرهنگی، صرفا در مقابله با دولت کنونی خلاصه شوند. این دست رفتارها، بیشتر به تیشه زدن به ریشه نهادهای علمی و دانشگاهی کشور شباهت دارد؛ یادآور خاطره تلخ انقلاب فرهنگی نخست که به تعطیلی و پاکسازی گسترده دانشجویان و اساتید از دانشگاه‌های کشور منجر شد.

🔹شاید بد نباشد یادآوری کنیم که هیچ استاد یا دانشجویی منکر ضرورت تطبیق واحدهای علوم انسانی با شرایط خاص و بومی کشور نیست؛ اما اولا هر کس یک بار گذرش به دانشگاه افتاده باشد می‌داند که همین الآن هم سرفصل دروس دانشگاهی کم بر روی ویژگی‌های بومی، ملی و البته مذهبی تمرکز نکرده‌اند. حتی دانشجویان رشته‌های فنی یا پزشکی هم حدود ۲۰ واحد درسی از این علوم اسلامی را در چارت درسی خود دارند؛ در ثانی، چطور می‌توان به بهانه بومی‌سازی، اساس آموزش فلسفه و علوم غربی را که اساسا بنیان‌گذاران و مهد علوم سیاسی و جامعه‌شناسی هستند از چارت درسی حذف کرد؟ ضمن اینکه سرفصل‌های اخیر اساسا نشانی از حرکت به سوی «علم بومی» ندارند، بلکه بیشتر به «غیرعلمی» کردن دانشگاه شباهت دارند تا شاید رویای تاریخی پیوند «حوزه و دانشگاه» دست‌کم به این شیوه عملی شود!

🔸👈🏻در نهایت، دردمندانه یادآور می‌شوم، دانشگاه، به ویژه رشته‌هایی همچون علوم سیاسی یا جامعه‌شناسی، پشتوانه‌های بقای ملت‌ها، کشورها و نظام‌ها هستند. اگر دانشگاه‌های ما نتوانند در دل خود انواع علوم را به فرزندان کشور آموزش دهند و اگر این دانشجویان و اساتید کشور نتوانند از درون کشور نقص‌های عملکردی نظام را مورد نقد و بررسی قرار دهند، عملا سکان هدایت کشور به رانندگی با چشم‌های بسته بدل خواهد شد. دانشگاه محل تزریق نظرات سیاسی حاکمان به ذهن جوانان نیست. این رفتار تنها در شأن ماشین‌های شست و شوی مغزی در جوامع توتالیتر است که فرجام کارشان را در سرانجام شوروی استالینی یا آلمان هیتلری دیده‌ایم.

به #شاه_فرتوت_ابریقستان بپیوندید
@oldkingofebrighestan