#طالقانی به روایت
#داستاننویس#شاه_فرتوت_ابریقستان@oldkingofebrighestan📚📚📚📚📚📚📚#محموددولتآبادی ، خالق
#کلیدر هم روزگاری را در زندان قصر گذرانده. او در اسفند۱۳۵۳ بازداشت شد، یک شب مانده به پایان اجرای تئاتر«در اعماق» که یک ملودرام اجتماعی روس بود.
قبل از آنهم درتئاتر «حادثه درویشی» اثر ضدفاشیستی
#آرتور_میلر بازی کرده بود وهمه اینها باعث گرفتاری بود. دردوران زندان، دولتآبادی با یک زندانی نامدار آن روزها آشنا شد: آیتالله طالقانی.
او نیم قرنی بعد خاطراتش از طالقانی را در گفتگو با مجله «یادآور» (شماره توأمان ۹تا۱۲ - ۱۳۹۱) روایت کرد:
@oldkingofebrighestanیک حسی که از آقای طالقانی در روحیهام مانده این است که در عین بزرگواری، انسان خیلی تنهایی بود و این تنهایی او هم مربوط میشد به اینکه او نمیخواست به نفع یک فکر، افکار دیگر و روحیات دیگر را ندیده بگیرد و احتمالاً پایمال کند.
این چیزی بود که من فهمیده بودم و برای همین هم، خیلی وقتها تنها قدم میزد.
میرفتم کنار او قدم میزدم و سپس مینشستیم. او سیگار همای کوچک میکشید.
گاهی اوقات هم از پیشینه سیاسی و خاطراتش با ما صحبت میکرد. قاعدتاً میدانید که آقای طالقانی در دورهای در زمان رضاشاه، در جوانیاش در قزلقلعه زندانی بوده. باز هم لابد میدانید که آقای طالقانی یک ضد کمونیستِ وجودی بود و با کمونیستها در ماجرای آذربایجان جنگیده بود، با اینهمه از این هم ابایی نداشت که نقاط مثبت همزندانیهای کمونیست خود در دوران رضاشاه را با ارجگزاری بیان کند!
میگفت که... ما جوان بودیم و [تقی] ارانی توی بند راه میرفت، به همه ما قوت قلب میداد... برای من خیلی اهمیت داشت. ارجگذاری به منش دیگری، اگرچه مغایر منش خودش بود. پرسوجو نکردم که دقیقا جزئیات قضیه چه بوده، اما این را یادم هست که میگفت با اینکه ارانی در وضعیت خوبی نبود - احتمالا اشاره به اثرات شکنجه میداشت - ولی به ما نیرو میداد. خودش هم در زندان چنین نقشی ایفا میکرد. بعنوان یک روحانی ابایی نداشت که به چپها بگوید باید روحیهتان را حفظ کنید و فشارها را تحمل کنید.
یادم هست همانجا درکنار دیوار بند که نشسته بودیم گفت: شماها بایدبنویسید و بنویسید و بنویسید. این مساله از زاویه دیگری هم خیلی مهم بود، چون یک شخص منبری و کسی که میتواند با انبوهی ازجمعیت صحبت کندچطور ممکن بود اینقدر به نوشتن اهمیت بدهد؟اما گفت شما بنویسید...
من با همه آقایان روحانی و غیرروحانی سلام و علیک داشتم ولی آقای طالقانی را دوست داشتم چون احساسی که به من منتقل کرده بود احساس بیطرفی بود و اینکه همه مردم ایران را دربرابر پدیدهای میدید که فکر میکرد بضرر همه است و آن هم دیکتاتوری و جهل بود...
از زندان که بیرون آمدم بیشتر سرم توی کارم بود و داشتم«جای خالی سلوچ» رامینوشتم و رگبار مسلسلها را هم میشنیدم... خبر درگذشت طالقانی که آمد مبهوت شدم، اما متعجب نه!
آن تنهایی و رنجوری که درایشان دیده بودم، میدانستم که درآن هیاهوهای سیاسی و مطالبات و توقعات گوناگونی که ایشان در معرض آن بود دوام نمیآورد. انسانی با روحیه آقای طالقانی بیشتر عارف میشود وقتی مجال بیابد...
آقای طالقانی اهل هیاهو و راه افتادن توی خیابانها نبود؛ بیشتر توی خودش بود... [خبر را که شنیدم] نیمساعتی بهتزده بودم. آنجا بود که حس کردم ای کاش بعد از زندان رفته بودم و یک بار دیگر ایشان را دیده بودم... طالقانی خیلی عزیز بود، سعه صدر داشت و بزرگوار بود.
آقای طالقانی واقعاً شبیه هیچکس نبود.
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan