https://t.center/nevisandbdonya
سال ها پیش همه چیز می دانستم،امروز هیچ چیز نمی دانم!
کتاب خواندن یک کشف پیش رونده ی مهیج است تا مدام به نادانی ات پی ببری.
#دورانت
🗯️کپی با ذکر منبع🙏
#نویسندگان_برتر_دنیا
@ketabdostmفایل@Publication20 تبلیغات👈
#آناتول_فرانس #معرفی_نویسنده #معرفی_کتاب #بیوگرافی نام اصلی او آناتول فرانسوا تیبو (به فرانسوی: François-Anatole Thibault) است. این نویسنده را پادشاه نثر فرانسه لقب دادهاند. او در ۱۸۴۴ در پاریس زاده شد و در سال ۱۹۲۴ درگذشت. وی پسر کتاب فروشی به نام «فرانسوا» بود که نام مستعار «فرانس» را از او گرفتهاست. او تحصیلات خود را بهطور رسمی ادامه نداد و شخصاً مطالعه میکرد. فرانس در سال ۱۸۷۳ یعنی در ۲۹ سالگی #چکامههای_طلایی خود را چاپ کرد. او در انجمنهای ادبی پاریس رفتوآمد میکرد و به جریانات ادبی علاقهٔ فراوان داشت. فرانس کمکم به داستاننویسی و نگارش آثار منثور علاقهمند شد.
فرانس در سال ۱۸۷۹ #ژوسکات و #گربه_لاغر را نوشت و در سال ۱۸۸۱ #جنایت_سیلوستر_بونار را چاپ کرد. وی در سال ۱۸۸۵ #کتاب_دوست_من را که گلچینی از #خاطرات زیبای کودکی اوست نوشت. او از سال ۱۸۸۷ تا ۱۸۹۳ صفحه ادبی نشریه تان را اداره میکرد که مجموعههای خود را در چهار جلد چاپ کرد. بعد از این وی دوباره به نگارش داستان پرداخت؛ و در سال ۱۸۸۹ #بالتازار، در سال (۱۸۹۰) #تائیس و در (۱۸۹۳) #عقاید_ژروم_کوانار و در (۱۸۹۴) #چنگ_قرمز را نوشت و در ۱۸۹۶، وارد آکادمی فرانسه شد و به عضویت فرهنگستان فرانسه درآمد. در این زمان وی مجله « #تاریخ_معاصر » و « #آقای_برژه_در_پاریس » (۱۹۰۱) را نوشت که مانند داستانها و رمانهای او مورد استقبال قرار گرفت و سپس کمکم قدم به صحنه سیاست گذاشت.
07کتاب صوتی #عقاید_یک_دلقک (پایان) نویسنده: #هاینریش_بل مترجم : سارنگ ملکوتی گوینده : آرمان سلطان زاده فقط در بهترینهای صوتی,دانلود رایگان قسمتهای دیگر با حجم بسیار پایین 🔻🔻 @nevisandbdonya
06کتاب صوتی #عقاید_یک_دلقک نویسنده: #هاینریش_بل مترجم : سارنگ ملکوتی گوینده : آرمان سلطان زاده فقط در بهترینهای صوتی,دانلود رایگان قسمتهای دیگر با حجم بسیار پایین 🔻🔻 @nevisandbdonya
05کتاب صوتی #عقاید_یک_دلقک نویسنده: #هاینریش_بل مترجم : سارنگ ملکوتی گوینده : آرمان سلطان زاده فقط در بهترینهای صوتی,دانلود رایگان قسمتهای دیگر با حجم بسیار پایین 🔻🔻 @nevisandbdonya
04کتاب صوتی #عقاید_یک_دلقک نویسنده: #هاینریش_بل مترجم : سارنگ ملکوتی گوینده : آرمان سلطان زاده فقط در بهترینهای صوتی,دانلود رایگان قسمتهای دیگر با حجم بسیار پایین 🔻🔻 @nevisandbdonya
03کتاب صوتی #عقاید_یک_دلقک نویسنده: #هاینریش_بل مترجم : سارنگ ملکوتی گوینده : آرمان سلطان زاده فقط در بهترینهای صوتی,دانلود رایگان قسمتهای دیگر با حجم بسیار پایین 🔻🔻 @nevisandbdonya
02کتاب صوتی #عقاید_یک_دلقک نویسنده: #هاینریش_بل مترجم : سارنگ ملکوتی گوینده : آرمان سلطان زاده فقط در بهترینهای صوتی,دانلود رایگان قسمتهای دیگر با حجم بسیار پایین 🔻🔻 @nevisandbdonya
01کتاب صوتی #عقاید_یک_دلقک نویسنده: #هاینریش_بل مترجم : سارنگ ملکوتی گوینده : آرمان سلطان زاده فقط در بهترینهای صوتی,دانلود رایگان قسمتهای دیگر با حجم بسیار پایین 🔻🔻 @nevisandbdonya
کتاب صوتی #عقاید_یک_دلقک نویسنده: #هاینریش_بل مترجم : سارنگ ملکوتی گوینده : آرمان سلطان زاده فقط در بهترینهای صوتی,دانلود رایگان با حجم بسیار پایین 🔻🔻 دوستان عزیز این فایلها ی صوتی کیفیت بهتری داره امیدوارم گوش بدین و لذت ببرین🙏🙏👍 👇👇👇
#عقاید_یک_دلقک از محبوب ترین رمان های بازار کتاب ایران است. اگر اهل کتاب باشید و این رمان را نخوانده باشید؛ حتماً وصف این «رمان» را شنیده اید. آثار هاینریش بل به فارسی مکررا ترجمه شده و مورد استقبال اهل کتاب ایران است هر چند که کیفیت اکثر آثاری که از بل به فارسی ترجمه شده چندان مطلوب نیست.
#هاینریش_بل پیش از آن که نویسنده شود، القاب دیگری هم داشت: شورشی، خیالباف، دیوانه و… بهویژه وقتی در ۲۰ سالگی دورهی آموزشی “کتابداری”اش را ناتمام گذاشت تا نویسنده شود، پدرش که روی درآمد آتی پسر به عنوان کمکخرج خانه حساب کرده بود، از او به کلی ناامید شد.» این خیالباف و…. در سال ۱۹۷۲ دومین آلمانی پس از توماس مان بود که جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد. و از مهم ترین نویسندگان پس از جنگ جهانی دوم آلمان شد.
هاینریش بل در سال ۱۹۱۷ در شهر کلن به دنیا آمد. دوران کودکی اش با مسائل ناشی از جنگ و دگرگونی های اجتماعی پس از آن آمیخته بود. خانواده ی بل کاتولیک بود. آموزش کاتولیکی او در خانه و مدرسه چنان تأثیر بر ذهن او گذاشت که ارزش های کاتولیک بخش جدایی ناپذیری از آثار او شد. هرچند که از عنوان «نویسنده کاتولیک» بیزار بود و در اواخر عمر خروج خود از کلیسای کاتولیک را اعلام کرد. 👇👇👇 @nevisandbdonya
این کتاب دربارهٔ دلقکی به نام شنیر است که معشوقه اش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرضهای همیشگیاش، مالیخولیا و سردرد تشدید یافته. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آوردهاست. به قول خودش «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط میکند». فقط دو چیز این دردها را تسکین میدهند: مشروب و ماری. مشروب یک تسکین موقتیست ولی ماری نه؛ ولی او رفته.
هر روز صبح، در هر ایستگاه بزرگ راه آهن، هزاران نفر داخل شهر میشوند تا به سر کارهای خود بروند و یا در همین حال هزاران نفر دیگر از شهر خارج میشوند تا به سر کارشان برسند. راستی چرا این دو گروه از مردم، محل های کارشان را با یکدیگر عوض نمی کنند؟ صف های طویل اتومبیل ها و راه بندان های ناشی از آن در ساعت های پر رفت و آمد از روز خود معضلی بزرگ است. اگر این دو دسته از مردم محل کار یا سکونتشان را با یکدیگر عوض کنند می توان از تمام مسائلی چون آلودگی هوا، درگیری روانی و فعالیت های پلیس های راهنمایی بر سر چهار راه ها اجتناب کرد. آنگاه خیابان ها آن قدر خلوت و ساکت خواهند شد که می توان بر سر تقاطع ها نشست و منچ بازی کرد.
“شنیر”، جوان بیست و هفت ساله ای از اهالی بن (آلمان) است. وی با این که در خانواده متمول و ثروتمندی به دنیا آمده در نهایت فقر و سادگی زندگی می کند. تقلید استادانه ی وی در انجام حرکات و رفتار دیگران باعث می شود که به حرفه ی دلقکی یا به قول خودش “عنوان رسمی کمدین” روی بیاورد. در حالی که پایان دوره ابتدایی را با دردسر فراوان طی کرده و تحصیل را رها کرده اما افکاری والا دارد. کودکی شنیر در زمان جنگ جهانی دوم و جوانی وی مصادف با پایان جنگ است .
“ماری”، نامزد وی و پدرش تنها کسانی هستند که شنیر به آن ها نظری مثبت دارد. اگر چه از دید پروتستان ها و کاتولیک ها شنیر شخصیتی بی دین است، اما تنها شخصیت سالم و اخلاق گرا در فضای جامعه بعد از جنگ آلمان می باشد. بعد از جنگ جهانی تمامی کسانی که به نفع هیتلر فعالیت داشتند، اکنون خود را افرادی مذهبی و مدافع حقوق انسانی قلمداد می کنند. خانواده ی شنیر نمونه کامل این سخن است. در آخرین نمایش، شنیر که اکنون تنها به سر می برد و ماری وی را رها کرده، به عمد باعث مصدومیت خود می گردد و این بهانه ای برای بازگشت به بن و جستجو برای یافتن نامزدش می شود.
با ورود به بن در می یابد که ماری با “تسوپفنر” کاتولیک ازدواج نموده است. برای رهایی از این امر به مشروب پناه می برد تا درد همیشگی خویش – سردرد و مالخولیا – را مدتی تسکین بخشد. ولخرجی های وی باعث گردیده که حتی یک مارک هم برایش باقی نماند؛ به همین دلیل به محض ورود به بن، با خانواده و تمام دوستانش تماس می گیرد و از آن ها در خواست پول می کند و چون مأیوس می شود، برای دیدن ماری که خیال می کند با همسرش از رم باز می گردد، همچون گدایی نیازمند با سازش به ایستگاه قطار می رود