👆👆👆👆آلیدا گوارا مارچ در کنار پدر و در آغوش فیدل کاسترو.
🔹بخشی از مصاحبه دختر چهگوارا با مجله «مانتلی ریویو»
گفتم: «عمو، دربارۀ اختلافی که ظاهراً با پدرم داشتی بگو.» خندید و از اختلافی برایم گفت که آنها در زندانی در مکزیک داشتند. فیدل به همه گفته بود که جهتگیریهای سیاسیشان را با مقامات مکزیکی در میان نگذارند. به من گفت: «فکر میکنی پدرت چه کرد؟ نهتنها به آنها گفت که کمونیست است، بلکه شروع کرد به صحبتکردن با یکی از نگهبانها دربارۀ شخصیت استالین و نتیجه این شد که آنها همۀ ما را آزاد کردند و پدرت را بهخاطر اینکه کمونیستی طرفدار شوروی بود نگه داشتند.» و فیدل چه کرد؟ او از پدرم دفاع کرد و از رفتن بدون او سر باززد. فیدل به من گفت: «چهکار میتوانستم بکنم؟ وقتی رفتم او را بیاورم، فهمیدم پدرت نمیتواند دربارۀ هویت سیاسیاش دروغ بگوید، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. هیچ استدلالی نمیتوانست او را متقاعد کند برعکس این رفتار کند.» از این نوع اختلافها با هم داشتهاند. درعینحال با هم خوب تا میکردند، زیرا اصول و آرمانهای مشترکی داشتند.
✒مترجم: سهیل جان نثاری
🔹منبع: ترجمان
#روایت@nevisandbdonya