ما از خونمون نمیگذریم!
نیم ساعت از ظهر گذشته. کودک هشت سالهی
سمیه کنارش در آژانس نشسته است. هر دو خستهاند. از صبح خرید بودهاند و حالا به خانه برمیگردند. شاید با هم حرف میزنند. شاید ساکت نشستهاند و به بیرون نگاه میکنند. شاید چشمانشان را روی هم گذاشتهاند... که ناگهان ماشین متوقف میشود. ضربان قلب
سمیه بالا میرود. خطر را دوباره احساس میکند؛ همان سایه شومی که دو ماه است بر زندگیاش افتاده و دست از سرش برنمیدارد. کودک اما نمیداند چه خبر است؛ شاید سعی دارد به مادرش بچسبد اما مامور انتظامی،
سمیه را از ماشین پیاده میکند.
یک.
دو.
سه.
چهار.
پنج.
شش.
صدای شش گلوله است که یکی پس از دیگری بدن
سمیه را سوراخ سوراخ میکند. دریای خون جلوی چشمان بچه. خون مادر. شاید
سمیه آخرین تصویر را میبیند که جگرگوشهاش بهتزده نگاهش میکند. شاید زیرلب میگوید خداحافظ عزیزکم. و چشمانش را برای همیشه میبندد.
سمیه محمودی
نژاد روز ۱۶ مهر ۱۴۰۱ به همین سادگی و در روز روشن به قتل رسید. مامور نیروی انتظامی شهرستان قلعهگنج (کرمان) که او را چنین بیرحمانه کشت، از دو ماه پیش از این جنایت، درخواستهای غیراخلاقی از
سمیه داشته اما
سمیه مقاومت نشان میداده است. مامور نیروی انتظامی رژیم اسلامی که باید حافظ مردم باشد، متجاوز و راهزن و قاتل است والگویش حتما سرهنگ
#ابراهیم_کوچکزایی، فرمانده نیروی انتظامی شهرستان
#چابهار که به یک دختر ۱۵ ساله تجاوز کرد.
اشکان
محمودی
نژاد، همسر
سمیه، با انتشار ویدیویی گفت: «همسر من چه گناهی داشته که اینگونه به قتل رسوندینش؟ اونم جلوی بچه ۸ سالهام... به چه جرمی؟ به چه گناهی؟ شمایی که ظرف سه روز حکم محاربه برای کسی که سطل آشغال را به آتش کشیده میدهید، پس چرا ۳۵ روز از قتل همسرم میگذره اما هیچ عکسالعملی نشون ندادید؟ هیچ کاری برای ما انجام ندادید. ما بلوچیم. ما از خونمون نمیگذریم؛ اینو مطمئن باشید!»
روایت قتلها و جنایتهای دلخراش جمهوری اسلامی تازه نیست؛ فقط تازه به گوش ما و دنیا میرسد. بیشمارند زخمدیدگان از ستم و تجاوز حمالان رژیم و کسانی که نفع و پُست و رانت و فساد آنها در گرو بقای این نظام است. اما آنگونه که اشکان
محمودی
نژاد گفت، صبر ما، صبر مردم هم حدی دارد: «ما از خونمون نمیگذریم!»
#نگین_حسینی #بلوچ #خون_بلوچ #سمیه_محمودی_نژاد #اشکان_محمودی _نژاد
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری#mahsaamini@neginpaper