خیال کن در طبیعت دلانگیز حوالی نیویورک مشغول قدم زدنی، هوای خالص اکسیژن را به درون میکشی، و بوی سبزههای آب خورده مستت میکند که نوایی میشنوی، نزدیک و نزدیکتر؛ نُتهای آشنا، زیر و بم دلبرانهی سازی که زخمه به دلِ شرقیات میزند و مینوازد: «آهای خبردار، آهای خبردار، مستی یا هوشیار، خوابی یا بیدار»... ابوذر نشسته روی تنۀ درخت، سازش کوک، دلش عاشق، با سهتارش سخن میگوید؛ بیکلمه و کلام.
ابوذر سمیعی، دانشجوی دکترای سیاستگزاری فرهنگی دانشگاه خوارزمی، شش ماهی است که برای گذراندن فرصت مطالعاتی به دانشگاه «استونی بروک نیویورک» سفر کرده است. ابوذر از هفده سالگی دل به سه تار داد؛ از همان روزهایی که فروغ چشمانش افتاد در گرداب «آب سیاه» و نور دیدگانش کمتر شد و کمتر. ابوذر حالا به شیوۀ خودش دنیا را میبیند و کشف میکند؛ آنگونه که سرپنجه های هنرمند هر استادی به شیوۀ خودش، راه رام کردنِ سازها را پیدا میکند.
معلولیت پایان توانایی نیست؛ نابینایی پایانِ فهمیدن نیست؛ دری جدید است به سوی کشف زاویههای دیگر آدمی؛ به سوی یافتن دنیاهای دیگر از خود. ابوذر راه خاص خودش را برای دیدن پیدا کرده و اگر غمی هست، نه از نابینایی، که از فهم نادرست دیگران از نابیناییست:
آهای غمی که مثل یه بختک// رو سینهی من شدهای آوار // از گلوی من دستاتو بردار// دستاتو بردار از گلوی من// از گلوی من دستاتو بردار
به زودی با ابوذر به گفت و گو خواهم نشست تا از تجربههایش در نیویورک بگوید، از هر آنچه دیده و یاد گرفته و پسندیده و نپسندیده است. منتظر باشید! نشانی ابوذر در اینستاگرام: abouzar.samiei@
*متن شعر آهای خبردار: حسین منزوی با صدای همایون شجریان، فیلم رگ خواب.
#نگینحسینی #ابوذرسمیعی #سهتار #نابینا #هنر #معلولیت@neginpaper