Смотреть в Telegram
حرف یا زبانِ مشترک؟ _ سلام جیرجیرک. چطوری جیرجیرک؟ + سلام. صدبار گفتم از جیرجیرک بدم میاد. باز منو این‌جوری صدا می‌کنی! _ خب چی صدات کنم؟ آخه جیرجیرکی دیگه. تو شبای تاریک و بی‌صدام، غوغا می‌کنی با جیرجیر کردنت. + منم تورو باید مته صدا کنم اگه این‌جوریه. چون مدام مثل مته میری تو مغزم. _ فرق نداره، هرچی دوست داری صدام کن. مهم اینه تو داری صدام می‌کنی. همین دلنشینه برام. + آدم عجیبی هستی. نمی‌تونم بفهممت. حسِ درونت رو نمی‌تونم درک کنم. _ درک نکن. لازم نیست همه‌چیو درک کنی. تا برات پیش نیاد اصلن نمیشه که بفهمیش. حسِ من به تو انقد قشنگه، که همه‌جوره دوست دارم. باقیش مهم نیست. دنبال تغییر دادنتم نیستم. همه‌ی ما ترکیبی از خوبی و بدی هستیم. قراره تو گردونه‌ی دنیا، انقد چرخ بزنیم، تا یه چیزایی دست‌گیرمون بشه. + که به چی برسیم آخرش؟ من نمی‌تونم با بدی دیگران کنار بیام. چیزی که اذیتم کنه، می‌ذارم کنار. _ آخر دیگه چیه. این کلمه‌ی مزخرف رو از دایره لغات باید حذف کرد. هیچ آخری وجود نداره. آخر، پایان، انتها، ته، بریز دور اینارو. این بازی ادامه داره. آخرش تازه شروعِ ماجراست. به قول معروف: «پایانِ هر نقطه، سرآغازِ خطِ دیگری‌ست.» + آخرش همیشه هم بد نیست. مثلن آخرِ غم، درد، دوری، مریضی. آخر اگه نباشه پس هیچ‌کدوم از اینا تموم نمیشه. تاریخ انقضا که حذف شدنی نیست. همه چی یه روز یا می‌رسه به تهش، یا کپک می‌زنه و باید بریزیش دور، همیشه جدیدش تو راهه. اصلن طبیعت اجازه‌ی جاودانگی نمی‌ده. وگرنه دایناسورا باید الان بودن. _ اتفاقن طبیعت نشون می‌ده که هیچ آخری نیست. تا حالا شده بعدِ شب، روز نیاد؟ تا حالا شده، بعدِ زمستون، بهار نیاد. تا حالا شده بعدِ مرگ، دیگه تولدی نباشه؟ نه، نشده. منظور من اینه که توقف در کار نیست. نابودی در کار نیست. درسته خیلی چیزا می‌رسه به آخرش، اما قطعن یه‌جا دیگه شروع می‌شه. حتا دوست داشتنم همین‌طوریه. شاید یه روز برسه من دیگه تو رو دوست نداشته باشم، اما حسِ دوست داشتنم که به آخر نرسیده، یکی دیگه میاد، اونو دوست خواهم داشت. + آهان. الان فهمیدم چی می‌گی. شیک و تمیز حرفتو می‌زنی. پس شعارِ من همه‌جوره دوست دارمو دیگه به زبون نیار. تو پر از ضد و نقیضی، آدم نمی‌تونه بهت اعتماد کنه. در واقع تا وقتی حال کنی، دوسم داری، هر وقت حال نکردی، بعدی جایگزین می‌شه. باریکلا. این‌جوری نگاه کنی واقعن آخری وجود نداره. درست می‌گی. _ مشکل اینه زبونِ من و تو یکی نیست. وگرنه جفتمون یه حرفو می‌زنیم. فقط ایرادِ تو اینه که سریع همه‌چیو اون‌جوری که دوست داری، تعبیر می‌کنی. ولی از همه اینا بگذریم من واقعن همه‌جوره دوست دارم. + اوهوم، زبونِ مشترک نداشتن، مرگِ تدریجیِ احساساته. اصلن وقتی زبون همو نمی‌فهمیم، پس هیچی بینمون واقعی نیست. لازمم نیست حتمن حرف بزنیم تا همو بفهمیم، خیلی وقتا با نگاه به یه آدم، با رفتارهایی که ازش می‌بینیم، عادت‌هاش و اهدافش، راحت می‌تونیم باهاش ارتباط بگیریم. من و تو صد سالم حرف بزنیم به نقطه‌ی مشترکی نمی‌رسیم. _ قبول ندارم، اما توضیحی هم نمی‌دم بابتش. یه وقتایی زیاد حرف زدن، باورهای آدمو می‌بره زیرِ سوال. برو به کارت برس. تا بعد. + اگه بعدی باشه. خدانگهدار. ✍️نسیم #دیالوگ
Telegram Center
Telegram Center
Канал