ولی دلتنگی هم مقوله عجیبیهها ، فکر کن نشستی وسط خونه داری سریال میبینی، غذا میخوری، با خواهر برادرت بحث میکنی، یا رفتی بیرون داری خوش میگذرونی، ولی تو همه این موقعیتها قلبت پیش خودت نیست یا حس میکنی یه وزنه ده کیلویی رو گذاشتن رو قلبت و تو داری حملش میکنی، انگار همه چیز خوبه، همه چیز در لحظه داره قشنگ پیش میره، خوش میگذره ولی تو خوشحال نیستی، دلت میخواد همه این خوشی ها برن به درک و تو پیش اون آدم خاص زندگیت باشی، یا به عبارت دیگه قشنگ گند میزنه تو تموم لحظه های خوب زندگیت.
کاش میشد به هیچچیز فکر نکرد، فکر کردن آدم را نگران میکند. کاش میشد کسی را دوست نداشت، دوست داشتن آدم را ضعیف میکند. کاش میشد دلتنگ کسی نبود، دلتنگی حواس آدم را پرت میکند. کاش میشد به هیچچیز و هیچکس فکر نکرد، درها را بست، پردهها را کشید، چراغها را خاموش کرد و در سکوتی محض و در یک خلأ ادراکی عمیق، آرامشی بدون واسطه را در آغوش کشید. کاش میشد به مثابهی اصحاب کهف خوابید و تا قرنها بیدار نشد. دلمان خوابی عمیق میخواهد اینروزها...