Смотреть в Telegram
اما در انتهای همین سکانس است که نشانه‌هایی از زیاده‌روی و سینمانابلدی نمایان می‌شوند. تکه‌های همبرگر یک رهگذر روی لوگو می‌افتد و سپس به‌شکل چندش‌آوری توسط وی روی آن مالیده می‌شود. دوربین نزدیک می‌شود و از همبرگر مالیده‌شده‌، نمای درشت‌تری می‌گیرد. این صحنه اضافه و مخرب است و حسّی که در کل سکانس به‌خوبی ساخته شده است را از بین می‌برد و حس آزاردهنده‌ی غیرضروری‌ای را جایگزین می‌کند. این موقعیت چندش‌آور، مقدمه آشنایی ما با کاراکتر الیزابت می‌شود. در نتیجه، فیلم‌ساز با عدم فهم درست از مدیوم، ضد شخصیت اصلی خود عمل می‌کند که نقض غرض است. بعد از این سکانس، نکات مثبت فیلم نیز به پایان می‌رسد. فیلم‌ساز که هدف خود را جوایز جشنواره‌ها قرار داده است، برای این کار به یکی از مضامین مورد پسند مُد روز دامن می‌زند و آن هم فمینیسم کاریکاتوری با چاشنی مردستیزی احمقانه است. نشانه‌های آن به‌قدری واضح هستند که نیازی به اشاره نداشته باشند اما در یک مثال، چرا باید یک مدیر تلویزیونی ثروتمند مانند حیوانات غذا بخورد. و چرا باید فیلم‌ساز با اکستریم‌کلوزهای اسلوموشن غذا خوردن او را به‌تصویر بکشد؟ پاسخ روشن است؛ وقتی در شخصیت‌پردازی و ساخت کاراکتری که آنتی‌پاتیک باشد مطلقا ناتوان باشی، راهی جز روش‌های سطحی اگزجره مانند کلوزهای دفرمه نخواهی داشت و حد و اندازه‌ات همین است. عقده‌ی فیلم‌ساز در موقعیت‌هایی تبدیل به توهین آشکار به مخاطب می‌شود. برای مثال در دستشویی، دوربین فیلم‌ساز جایی قرار می‌گیرد که کاراکتر مدیر، مستقیما به‌روی تماشاچی ادرار می‌کند. اگر سرچشمه اثر را درونیات فیلم‌ساز بدانیم، واضح است با درونی سرشار از کثافات روحی مواجه هستیم که تمامی المان‌های فیلم را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. 2/4 @naghdiism
Telegram Center
Telegram Center
Канал