Смотреть в Telegram
پَرسه
روز سی ُ دوم ؛ چه تصوری از برنده شدن داشتی که اون لحظه ها خودتو بازنده حس کردی؟ راستشو به من بگو ، دوباره خودتو با کی مقایسه کردی که انقدر خودتو تاریک دیدی؟ نور ِتو هستش چشمای تو بستس ، با چشمای باز نگاه کنی میفهمی که اشتباه میکردی همه اون روزایی هم که…
روز سی ُ سوم ؛

گُل ها شبیه بابونه بودن ولی بابونه نبودن!
رُبان و نایلنش هنوز سرجاشون بود ، دست نخورده بودن!
اما من بهشون دست زدم ، ساقه هاشونو کوتاه کردم ، آبشونو تازه کردم .. بهشون رسیدگی کردم
اما بعدش؟ دست های من متهم شدن!
قضیه بیخ پیدا کرد
آروم آروم به همه چیز ربط پیدا کرد
حتی بین ما چیزهایی شکست
شکستنی که برای من این معنی رو داشت : دیگه قابل ترمیم نیست!
احساس میکردم خواب میبینم ، تلخی ِ حقیقت اون لحظه برام سنگین بود
به گُل ها نگاه میکردم و با خودم میگفتم چه معصومانه چنین اتفاقی رو رقم زدین
اما بعد به دستهام نگاه کردم و گفتم شاید شما باید خوددار تر میبودین!
با همون دست ها ناباورانه گُل هارو پس دادم .
... در نهایت همه چیز به یک تصمیم مهم ختم شد ؛ اینکه من باید برم!
اما باید تا موعد مقرر شده میموندم
پس از "صبرم" استفاده کردم تا لحظات ِ موندن برام دردآور نباشن ، اما دیگه تقریبا هیچ چیز نمیتونست موجب شه که من یک بار دیگه فقط یک بار دیگه به موندن فکر کنم!
همه چیز از گُلی شروع شده بود که شبیه بابونه بود ولی بابونه نبود ..
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств