مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤

#مدافع_حرم
Канал
Логотип телеграм канала مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤
@modafehanzynabПродвигать
256
подписчиков
26,2 тыс.
фото
7,73 тыс.
видео
836
ссылок
وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید @Kkjhyygf کپی حلال باذکرصلوات 🌱
مداحی به صوت
شهید معز غلامی
#وفات_حضرت_زینب_س
🏴🏴🏴🏴🏴
🔊بشنوید... صوت حماسی

🔸 مداحی شب شهادت حضرت زینب سلام الله

با صدای شهید #مدافع_حرم
🎤 #حسین_معزغلامی
🕊┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄🕊
زینب‌سلیمانی:
حجابتان راحفظ کنید
تا دشمن آتش بگیرد..✊🏻😊

#لبیک_یا_خامنه‌ای ❤️
#حجاب
#مدافع_حرم
بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید
رمان #من_غلامـ_ادب_عبـاســـمـ
قسمت #هفتادویک


آنقدر با نگرانی و سریع..
پایین آمده بود.. که فراموش کرد گوشی و کیفش را بیاورد..گوش جان و دلش را به دعاها و آمین ها داد..

شب عاشورا هم تمام شد..
کم کم جمعیت به خانه هاشان میرفتند.. اقاسید و حسین اقا..
در مسجد ماندند.. این کار هرساله شان بود.. باید مسجد را آماده مراسم صبح عاشورا می‌کردند..
امشب عباس ساکت تر و دمغ تر بود.. آرامتر راه میرفت.. ساراخانم، زهراخانم چند قدمی میرفتند و می ایستادند.. تا فاطمه و عباس به آنها برسند.. فاطمه فقط پرسید
_خوبی عباسم..؟!

و عباس سر تکان میداد.. و بی هیچ حرفی راه میرفتند..

صبح عاشورا ساعت ١٠ تا ١٢ مراسم بود..
حاج یونس.. #زیارت_ناحیه میخواند.. و همه گریه میکردند.. عباس حال غریبی را داشت.. حس کسی که از قافله دور افتاده.. حس میکرد بدتر از حر است.. به خود نهیب میزد.. اما باز #ناامیدی او را رها نمی‌کرد..

🕯شام غریبان فرا رسید..
به محض شروع سخنرانی.. اقاسید گفت.. که تمام چراغ ها را خاموش کنند.. همه 🕯شمع🕯 روشن کردند.. تعداد شمع ها به قدری زیاد بود.. که مسجد را روشن کرد..🕯
عباس مهارت عجیبی..
در نی زدن داشت.. کنار حاج یونس و پایین پایش نشست..

حاج یونس_ دیگه همه چی تموم شد..

میکروفن را جلو دهان عباس گرفت.. عباس نی زد..حاج یونس دشتی خواند.. و عباس نی میزد.. چنان با سوز که ناله و گریه همه بلند شده بود..

کم کم حاج یونس دم گرفت..

🏴ای اهل حـــــرم میــــــرو علمـــــــدار نیامد.. ای اهل حـــــرم میــــــرو علمـــــــدار نیامد..
علمــــــدار نیامد
علمــــــدار نیامد
🏴حسیـــــــــــــــــــــــــــــن🏴

همه کلمه حسین را کشیده.. و با صدای بلند میگفتند..

🏴ســـــقای حسیـــن سید و ســــالار نیامد.. ســــقای حسیــــن سید و ســــالار نیامد
علمـــــدار نیامد
علمـــــدار نیامد
🏴حسیــــــــــــــــــــــــــــــن🏴

صدای گریه علی دوباره بلند شد..
فاطمه، علی را از سمیه گرفت.. و همانند سمیه.. نوزاد را گهواره وار درآغوشش تکان داد.. خسته میشد دست سمیه میسپرد..آنقدر سمیه و فاطمه به ترتیب.. علی را در اغوش تکان دادند.. تا علی آرام خوابید..فاطمه هنوز نگران بود..

سمیه_ توکل کن فاطمه جان ان شاالله که چیزی نمیشه! ابراهیم،ایمان بقیه پیشش هستن.. نگران نباش.. بیا بریم بالا..

فاطمه_وای نه سمیه..! تو دلم انگاری رخت میشورن.! خیلی نگرانشم.. نمیتونم بیام.. تو برو..!

_مطمئنی..؟

_اره گلم تو برو.. التماس دعا

_پس فعلا.! محتاجیم عزیزم

سمیه آرام با علی بالا رفت..حاج یونس میخواند و برادران تکرار میکردند..

🏴زینب من #مدافع_حرم باش..
🏴مراقب #چادر دخترم باش
🏴نیفتد از سر #چادرومعجر الله اکبر الله اکبر
🏴حســـــــــــــــــــــــــین🏴

خواهران جواب میدادند..

🏴حسین #سرباز ره #دین بُود..
🏴عاقبت #حق_طلبی این بُود
🏴از #سرنی گفت سبط پیمبر الله اکبر الله اکبر
🏴حســـــــــــــــــــــــــین🏴

عباس به سختی نفس میکشید..
دیگر بریده بود..امان از دل زینب(س) توان ایستادن روی پاهایش نداشت.. ولی زجه میکشید..و سینه میزد..

🏴شاه گفتا کربلا امروز میدان من است.. عید قربان من است
🏴حســـــــــــــــــــــــیـن🏴

خواهران میگفتند..

🏴مادرم زهرا در این گودال مهمان من است.. عید قربان من است
🏴حســـــــــــــــــــــــــین🏴

هر دو دستش را بلند کرد..
که به سینه بزند.. به زور هوا را وارد ریه اش کرد.. اما دیگر چیزی نفهمید..
نیما کنارش ایستاده بود..
سریع مسیر را باز کرد..چند نفر عباس را روی دست بلند کردند.. و از مسجد به حیاط اوردند.. جمعیتی تند تند از وسط راه بلند میشدند.. تا راه باز شود..

حاج یونس شور گرفته بود..
و میخواند.. و همه سینه میزدند.. عده ای ایستاده.. و عده ای نشسته..
از صدای همهمه جمعیت..
و بلندشدن تعداد زیادی از برادران در حیاط.. فاطمه ناگهان بلند شد.. اشک هایش را پاک کرد.. چادرش را جلوتر کشید.. و سریع به بیرون از مسجد رفت..

با چشمش دید..
عباس را روی دست بلند کرده اند..

ادامه دارد...


#ڪپـے_فقط_باذکرنام_نویسـندہ

اثــرے از؛ بانو خادم کوی یار
‍ ﷽ 🕊♥️🕊

بھـش گفتم:
تـو دیگـھ برگـــرد.

بهم گفت: من هنوز
غیرتے💪🏻نجنگیدمــ...

موند و شـھیـد شد...🌷

#مدافع_حرم
#شهید_سعید_خواجه_صالحانے💚

🌷سلام صبحتون شهدایی🌷
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_سی_ام

💠 دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده‌ام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق #سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم می‌کردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!»

از شنیدن خبر سلامتی‌اش پس از ساعت‌ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بی‌اراده از دهانم پرید :«می‌تونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فی‌البداهه پاسخ داد :«حرف می‌تونه بزنه، ولی #خواستگاری نمی‌تونه بکنه!»

💠 لحنش به‌حدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را می‌خواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و #برادرانه به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خنده‌هات تنگ شده بود!»

ندیده تصور می‌کرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمی‌خواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفه‌های اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک می‌کنن، یعنی #غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریست‌ها آماده می‌کنه!»

💠 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بی‌صدا زمزمه کرد :«#حمص داره میفته دست تکفیری‌ها، #شیعه‌های حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریست‌هام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، به‌خصوص اینکه تو رو میشناسن!»

و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی و #سردار_همدانی تصمیم گرفتن هسته‌های #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیری‌ها رو می‌گیریم!»

💠 و دلش برای من می‌تپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمی‌تونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی #ایران

سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بی‌حالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :«تو منو به‌خاطر اشتباه گذشته‌ام سرزنش می‌کنی؟»

💠 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد :«همون لحظه‌ای که تو حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم #خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»

و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیم‌خیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بی‌صدا پرسیدم :«پس می‌تونم یه بار دیگه...»

💠 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از #شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :«می‌خوای به‌خاطرش اینجا بمونی؟»

دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم :«دیروز بهم گفت به‌خاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمی‌کنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد :«پس #خواستگاری هم کرده!»

💠 تازه حس می‌کرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور #آمریکا بود، این #مدافع_حرم

سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد :«حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست می‌تونه بیاد دنبالت.»

💠 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانه‌ای ذهنم به هر طرف می‌دوید و کودکانه پرسیدم :«به مادرش خبر دادی؟ کی می‌خواد اونو برگردونه خونه‌شون #داریا؟ کسی جز ما خبر نداره!»

مات چشمانم مانده و می‌دید اینبار واقعاً #عاشق شده‌ام و پای جانم درمیان بود که بی‌ملاحظه تکلیفم را مشخص کرد :«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب می‌کنم، برا تو هم به بچه‌ها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری #تهران ان‌شاءالله!»

💠 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد.

ساعت سالن فرودگاه #دمشق روی چشمم رژه می‌رفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را می‌دیدم و یک گوشه دلم از دوری‌اش آتش می‌گرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود، دلم می‌خواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه می‌گفتم راضی نمی‌شد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد...

#ادامه_دارد
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
🌷🕊اے شهید به سمت آسمان پرواز ڪن
تا بے ڪران...
مثلِ ڪبوتران
پرواز ڪن تا ببارد 
در این ڪویرو خاک غریب
ڪمے باران...🍃

 🥀#مدافع_حرم
#شهید_لشگر_فاطمیون
#شهید_اسماعیل_رضایی
#شادے ارواح طیبه شهدا صلوات

‍ شبتون شهدایی🌺🌹
‍ قسمتی از#وصیت نامه ی
#شهید احمد اعطایی
🍃🍃
از شما می خواهم ، به جان #امام زمانمان مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه)♡ #پشت #ولایت♡را خالی نکنید.
#گوش به امر #رهبر انقلاب و  #دنباله رو ایشان، هر چه #امر می کنند بی چون و چرا بپذیرید،که والله #سعادتتان در همین است.
🍃🍃
سرانجام #شهید احمد عطایی هم در  21 آبان ماه 94 و در سن 30 سالگی طی #عملیات مستشاری در مقابله با تروریست‌های تکفیری در #سوریه به #شهادت رسید و به کاروان #شهدای #مدافع حرم پیوست.
🍃🍃
#مزار#شهید
بهشت #حضرت زهرا(س)⚘قطعه ۲۶ ردیف ۷۹
🍃🍃
#حضرت آیت‌ الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب♡ مدتی قبل به صورت سرزده در منزلشان حضور یافتند و با خانواده اش دیدار و گفت‌ و گو کردند.

در این دیدار #مقام معظم رهبری♡ #سه انگشتر و یک #جلد قرآن با #دست‌ نوشته ی خود را به خانواده #شهید هدیه کردند.
🍃🍃
ایشان در تاريخ ١٣٩۵/۰٢/١۵ به عنوان #مدافع حرم به کشور عراق اعزام و پس از بازگشت براي #دومين مرتبه در تاريخ ١٣٩۵/۰۵/١۰
با اعزام به کشور #سوريه
به دفاع از #حرم حضرت زينب (س)⚘ پرداخت که هر دو مرحله رو به لحاظ ارتباطاتي که داشت با# نيروهاي تيپ #فاطميون اعزام شد.
🍃🍃
سرانجام#شهید سید محمد جواد حسن زاده هم در تاریخ ۱۳۹۵/۰٧/۲۷ بر اثر #اصابت تير مستقيم قناسه به ناحيه ی پيشاني به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا♡ بود رسید.
🍃🍃
#پیکر#شهید در بهشت #حضرت رضا (ع)⚘شهر مشهد مقدس ، قطعه ی #مدافعان حرم خاکسپاری شد.
🍃🍃
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_اسماعیل_زاهدپور
🔺از تڪاوران یگان صابرین تیپ مردم پایه نینوا گلستان و از مربیان آموزش پاراگلایدر و چتربازے و تخریب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات

◽️خواب دیدم پدرم و چند نفر از همرزمانش در محاصره قرار گرفتند و نیروهاے بے دین و وحشے داعش به آنها حمله میڪنند و پدرم شهید میشود.

◽️فرداے آن روز حاج اسماعیل با خانواده تماس میگیرد تا بچه‌ها از راه دور به بے بے زینب (سلام الله علیها) سلام بدهند و او نیز با آنها خداحافظے ڪرد.

◽️علے خوابش را تعریف میڪند و از پدر میخواهد ڪه به این عملیات نرود‏ اسماعیل می‌خندد و میگوید نگران نباش پسرم من هیچیم نمیشه و جام خیلے خوبه. علے هم پدر را به حضرت زینب (سلام الله علیها) می‌سپارد.

راوے 👈 فرزند شهید

‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°

🍀🍀🍀
#مدافع_حرم
#شهید_مصطفى_صدرزاده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#دستنوشته

شهید صدرزاده در يادداشتى به دوستان بسیجے خود مى‌نويسد:

چه مى‌شود روزے سوریه امن و امان شود و ڪاروان راهيان نور مثل شلمچه و فڪه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ...

فڪرش را بڪن!
راه مى‌روى و راوے مى‌گويد:
اینجا قتلگاه #شهید_رسول_خليلى است،

یا اینجا را ڪه مى‌بينى همان جایے است ڪه #مهدی_عزیزے را دوره ڪردند و شروع ڪردند از پایش زدند تا ... شهید شد.

یا مثلاً اینجا همان جایے است ڪه،
#شهید_حيدرى نماز جماعت مى‌خواند.

#شهید_بيضائى بالاے همین صخره نیروها را رصد مى‌كرد و ڪمین خورد.

#شهید_شهریارے را ڪه مى‌شناسيد؟
همین جا با لهجه آذرے براے بچه‌ها مداحے مى‌كرد.

یا #شهید_مرادى؛ آخرین لحظات زندگى‌اش را اینجا در خون خودش غلتیده بود.

یا #شهید_حامد_جوانى؛ اینجا عباس‌وار پر ڪشید.

خدا بیامرزد #شهيد_اسكندرى را ... همینجا سرش بالاے نیزه رفت.

#شهید_جهاد_مغنيه، در این دشت با یارانش پر ڪشید ...

عجب حال و هوایے مى‌شود ڪاروان مدافعین حرم ...
عجب حال و هوایے ...
🌷شهید مصطفے صدرزاده🌷
شهادت: ۱۳۹۴/۸/۱ ،سوریه

#سالروزشهادت🕊🌷🕊

🍀🍀🍀
#شهید مدافع حرم ، مصطفی زاهدی
🍃🍃
در تاریخ ۱۳۴۷/۰٣/۱۰ در شهر آران و بیدگل در یک خانواده ی نسبتا پر جمعیت متولد شد.
ایشان#اولین #شهید #مدافع حرم آران و بیدگل هست.
🍃🍃
۱۲ فرزند هستند ، ۱ خواهر و ۱۱ برادر و ایشان فرزند آخر خانواده شان بود.
#جانباز #۵۷ درصد #جنگ تحمیلی هم بود.
🍃🍃
#برادر #شهید هم بود.
برادران ایشان#ماشاالله و#شهیدمحمود از #شهدای #جنگ تحمیلی هستند.
#۳ تا از برادران دیگرایشان #جانباز هستند.
🍃🍃
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_سجاد_زبرجدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#فرازی_از_وصیتنامه

◽️برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوے شهادت ڪنیم، زیرا شهادت زندگے ابدے است.

◽️برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش ڪنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی‌ڪند و مدام در رحمت دعاے خیرش هستیم.

◽️از شما بزرگواران خواهشے دارم، بعد از نمازهاے یومیه دعاے فرج فراموش نشود و تا قرائت نڪردید از جاے خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعاے خیر شما است.

‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°

🍀🍀🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽کلیپ درخواست ساده " #شهیدسجادمرادی" از مردم.
لطفا کلیپ بالا را ببینید و در صورت امکان به درخواست #شهید عمل کنید. 😔

‌#مدافع_حرم 🌷
#شهدادلداربیدل‌بودن
😭😭😭😭😭

‌‌‌ـ🍀🍀🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شهیدانه

اطلاعیه

یڪ چفّیہ....
چند تڪہ استخوان آوردہ اند
تحفہ ای از قد و بالای یلان آوردہ اند..

پیکر مطهر
#شهیدمدافع_حرم_مرتضی_کریمی از طریق آزمایش دی ان ای شناسایی شد‌.

شهید کریمی سال ۹۴ در منطقه خانطومان به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در منطقه ماند.

همه عالم یک طرف.
یک موی زینب یک طرف
.
آن بار سنگین تر بود.
آن طرف که موی زینب است....

#شهید_مرتضی_کریمی
#مدافع_حرم_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها

🍀🍀🍀
🍁در وصیتنامه اش
نوشته بود:
من کجا و شهدا کجا
خجالت میڪشم
مانند شهدا وصیت ڪنم
من ریزه خوار
سفره آنها هم نیستم !

‌‌
#مدافع_حرم
#شهیدعباس_دانشگر

شبتون شهدایی🌙

🍀🍀🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مدافع_حرم

#سردار_دلها

ما
هیچ حرکتی را
بی‌پاسخ
و #بدون_انتقام نمیگذاریم.
ما همه جا
آنها را تعقیب میکنیم
با همه
#تسویه‌حساب میکنیم
منتظر باشید....
[علم بر زمین نمیماند سردارم ]🏴
#ڪلام_شـ‌هید

نه خون من رنگین تر از خون حضرت علی‌اڪبر (ع) است و نه شما بیشتر از حضرت زینب (س) به خدا مقرب‌تر ...پس صبور باشید بر داغ این حقیر رو سیاه ڪه درواقع شهادت سعادت است و عاقبت به خیری

شهید #مدافع_حرم
#علی_سیفے #علی_بلاغی

🔹تاریخ ولادت : ۱۳۷۰
🔸محل ولادت : روستاے علے بلاغی_اردبیل
🔹تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۰۳/۱۶
🔸محل شهادت : حما_سوریه
🔹رجعت پیڪر : ۱۳۹۶/۰۴/۱۳

🍀🍀🍀🍀
پسرشهید دوید تا باباش رو بغل ڪنه
و وقتے دید ماڪتِ،
ڪلی گریہ ڪرد ...

عڪاس:حجت الاسلام احمد خسروے
نمایشگاه #دفاع_مقدس قم

#شهید_سعيد_سامانلو
#مدافع_حرم
پسرشهید دوید تا باباش رو بغل ڪنه
و وقتے دید ماڪتِ،
ڪلی گریہ ڪرد ...

عڪاس:حجت الاسلام احمد خسروے
نمایشگاه #دفاع_مقدس قم

#شهید_سعيد_سامانلو
#مدافع_حرم
#حسن_شمشادی
Ещё