مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤

#باهم_بخندیم
Канал
Логотип телеграм канала مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤
@modafehanzynabПродвигать
256
подписчиков
26,2 тыс.
фото
7,73 тыс.
видео
836
ссылок
وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید @Kkjhyygf کپی حلال باذکرصلوات 🌱
#طنز_جبهه


🎋عراقیا 🇮🇶نزديك 30 نفر ايرانیِ🇮🇷 تقريبا 18-20 ساله رو اسیر کرده بودند.😖

🎋اسرا همشون کرمانی بودند.😣

🎋عراقیا 🇮🇶بچه ها رو به خط سوار اتوبوس ها🚌 کردند.😑

🎋میخواستند اسرا رو منتقل کنند به بصره🌴...☹️

🎋همه افسرده و نگران بودند.😓

🎋یکی از بچه ها وقتی دید روحیه اسرا داغونه منتظر یه موقعیت مناسب بود که یه چیزی محض عوض کردن فضا پرونده باشه.😜

🎋وقتی اتوبوس 🚌رسید به بصره،
از جاش بلند شد.

🎋حالت حق به جانبی به خودش گرفت😎 و با صدای بلند گفت:🗣
آقای راننده من سر همين چهار راه پياده ميشم یکم جلوتر بزن کنار...😊😅😝

🎋بعد از این حرف، بساط خنده ای پهن شد که نگو و نپرس... 😂🤣

🎋خلاصه که روحیه بچه ها دوباره برگشت.😁😉


#باهم_بخندیم😂

❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
#طنز_جبهه


رضا مجروح🤕 شده بود و توی بیمارستان🏩 بستری بود.🩺

ما هم اومده بودیم مرخصی🛌...😍

با بچه ها قرار گذاشتیم🤝 بعد از نماز جمعه🧎‍♂ بریم ملاقات رضا.😉

نماز جمعه🧎‍♂که تموم شد سوار موتورها 🏍🏍شدیم.

و باهم راهی🚶‍♂🚶‍♂ بیمارستان🏩 شدیم...

هنوز ساعت‌ ملاقات نشده بود.😟
لب و لوچمون آويزون شد.😕

مجتبی که سر و زبون دار بود، رفت نگهبانی و با یه ترفندی رضایت نگهبان👮‍♂ رو جلب کرد.😝😉

نگهبان 👮‍♂هم بالاخره اجازه داد و ما با دردسر های زیاد تونستیم بریم پیش رضا.😩

وقتی رسیدیم دیدیم پای🦶 رضا رو گچ گرفتند.😵‍💫
و خواهرش🧕 هم به عنوان کمک همراهش هست.😊

تا رسیدیم همه از گشنگی ضعف کرده بودیم.😖😣
چشممون به شیرینی🍰 و میوه ای🍎 که برای رضا آورده بودند، افتاد.👀

آب از دهنمون راه افتاد...🤤

با گفتن یک دو سه ای✌️، آماده مسابقه خوردن😋 شدیم و حمله کردیم.🤩😝

خلاصه که بساط شلوغ کردن برپا شد.😆😍

فکر می‌کنم یک ربع⌚️ بعد از این ماجرا گذشته بود و ماهم همچنان داشتيم دخل خوراکی ها🧁رو در می آوردیم؛😋
که خواهر رضا🧕 با تعجب رو به ما کرد و گفت:
کاش یکی از شماها حال رضا رو هم می پرسیدید.!!!😕😒😳

تازه متوجه شدیم بعد از سلامی که دادیم، فقط خوردیم و شلوغ کردیم.🤭😅

از خجالت آب شدیم..🫣

فوری برای اینکه ضایع تر نشیم😁خودمونو به کوچه علی چپ زدیم😉 و گفتیم:
راستی رضا، تو به چه اجازه‌ای مجروح شدی؟😠
حالا چرا پاتو گچ گرفتی؟؟!!😏
کاه گل که بهتر بود ارزون تر هم درمیومد.🙄😂

برای اینکه گندکاری که زده بودیم رو بیشتر جمع کنیم،😉حمله کردیم به گچ پای🦶 رضا.😅

و تا میتونستیم روش چرت و پرت نوشتیم و نقاشی کشیدیم.😂

در عرض چند دقیقه موفق شدیم با خودکار🖊، رنگ گچ رو عوض کنیم..😌😎😆


#باهم_بخندیم😂

❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
#طنز_جبهه


🍄گوجه 🍅و بادمجان🍆 وسط میدان مین؟؟؟!!!!!🤯

🐚بله! درست حدس زده بودند.😕

🍄 از بخت بد یا خوب، دقیقاً وسط میدان مین قرار داشتند؛😟
فکر اینجایش را نکرده بودند.😑

🐚 قدم از قدم اگر برمی‌داشتند تکه بزرگ‌شان به اصطلاح گوششان بود.😨

🍄 نه راه پس داشتند و نه راه پیش.🫤

 🐚همه به هم نگاه می‌کردند 👀و منتظر عکس‌العمل یکدیگر بودند..🙄

🍄هر کس مشغول گفتن و تلقین ذکری به خودش بود..😄

🐚مرتب نام ائمه خصوصاً ‌آقا امام زمان (عج) را بر زبان می‌آوردند.🥹

🍄بیابان برهوت بود، هیچ فریادرسی نبود.🥲

🐚در همین اثنا یکی از بچه‌ها آهسته به برادری که نزدیکش بود، چیزی گفت که خنده‌اش گرفت، اما سعی می‌کرد خودش را کنترل کند.😆😅

🍄بقیه با کنجکاوی به آن‌ها نگاه می‌کردند و با ناباوری به خودشان می‌گفتند:
یعنی چی گفت؟🤔

🐚دومی به سومی
که صدایش به سختی می‌شنید.🤭

🍄و همین طور همه به هم:
می‌گه: برای سلامتی خودتون فاتحه مع الصلوات.🤨😂

🐚بچه‌ها نمی‌دانستند در آن شرایط بخندند یا گریه کنند. گریه و خنده به هم آمیخته بود.😄😁

🍄پیدا بود با زبان بی‌زبانی می‌خواهند بگویند:
آخه بابا ترسی، لرزی، ‌مرگی، دلهر‌ه‌ای...😨😰

🐚انگار نه انگار که تو تله افتادیم و تکان بخوریم پودر می‌شیم می‌ریم هوا.😏☹️

🍄خیال می‌کنه تو صیفی و زمین سیب‌زمینی🥔 هستیم یا اینجا گوجه 🍅بادمجون برامون کاشته‌اند!...🤯🙁😖


پ.ن:

رزمندگان در عملیاتی به اشتباه سر از میدان مین درمیارند و به اصلاح تو تله میفتند گوجه و بادمجونی هم که میگن یا منظور خودشون هستند که مثل طعمه تو تله افتادند یا منظورشون مین های گوجه ای و.. هست و با شوخی و خنده مشغول روحیه دادن به هم هستند.😄


#باهم_بخندیم😂


❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
#طنز_جبهه


تیغو🪒 داد دستم و گفت:
بیا از ته بزن.😃

تعجب کردم.😳
چندتایی از بچه ها هم موهاشونو👨‍🦲 از ته زده بودند.😕

اما عبدالله قبول نمی کرد.
می گفت: زشت میشم.😄

من خودم هم حاضر نبودم؛ ولی با این حال به عبدالله اصرار می کردم که موهاشو بزنه.😁

از هرچه می گذشت از موهاش نمی گذشت.
مدام موهاشو مرتب می کرد و دستی به سر و وضعش می کشید.🤭

انواع و اقسام داروهای رشد مو 🧴🧼💊رو روی سرش امتحان می کرد.😇

گفتم: پشیمون میشی.🫤

ولی عبدالله در کمال ناباوری حرفمو قطع کرد و گفت:
بزن بابا، بیخیال خوشگلی، هوا گرمه.🥵🙂

سوریه هر چند شب های خیلی سردی🥶 داشت اما روزهاش داغ🥵 بود.

سرشو که تراشیدم، گرفت زیر شیر آب.🚿
قطرات آب 💧سر می خوردند رو کله تراشیدش.😌

گفت: عجب حالی میده، بیا توهم سرتو بتراش.🤩🙃

بلند و کشدار گفتم:
نهههههههه😰

یکهو دیدم که چشماش برق زد،
برقی از شیطنت.😜

میشناختمش. نیشخند که گوشه لبش می نشست، مثل روز برام روشن بود که داره چه نقشه های پلیدی😈 تو ذهنش می گذره.😅

همیشه همین بود. از شیطنتاش یا یکی کله پا میشد یا از ترس زهره ترک.😄

جونمو گرفتم تو دستمو و دویدم بالای تپه.😰

هر چقدر داد میزد که بیا پایین کاریت ندارم، ابرو بالا انداختم و پایین نیومدم.🤓

میدونستم بخواد کاری بکنه تا شب🌙 هم که شده معطل می‌مونه تا نقشه اش رو عملی کنه.😩

متوسل شدم به حاج حسین.🥺
عبدالله با حاج حسین رودروایسی داشت. هم رفیق چندین و چند ساله بودند، هم تنها کسی بود که ازش حساب می برد.😝☺️

حاج حسین با لبخندی فرياد زد:
بیا پایین، تو در امان منی.😁

اینو که گفت خنده ای از خوشحالی زدم و با خیال راحت، اومدم پایین.😉

رو به عبدالله که مثل مرغ از قفس پریده🐔 نگاهم می کرد،گفتم:
من از فرماندت امان نامه دارم. دستت به موهام بخوره، بهش شکایتت رو میکنم.😌😆

از من که ناامید شد. رفت سراغ محمد.😁

با چشمکی که زد و اشاره کرد. عین قوم مغول🔪 ریختیم سرش.😎

دست و پاش رو گرفتیم و کت بسته آوردیمش پیش عبدالله.🤪

بیچاره سرش رو تکون میداد. داد و هوار 🗣می کرد ولی اِفاقه نمی کرد.😅

عبدالله با خنده ریش تراشو در آورد و برخلاف داد و قال های محمد، یه خط انداخت رو موهاش.😂

محمد ناامید، وقتی دید کار از کار گذشته، بیخیال دست و پا زدن شد و تسلیم ما شد و خودش رو سپرد به عبدالله.🤣


📚مجموعه کتب روایت فتح/ جلد بادیگارد/ روایت شهید عبدالله باقری/ با اندکی تلخیص


#باهم_بخندیم😂


❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
#طنز_جبهه


🍂بار اولم بود که مجروح مي‌شدم و زياد بي ‌تابي مي ‌کردم.😫

🍃 يکي از برادران امدادگر بالاخره آمد بالاي سرم و با خونسردي گفت: « چيه، چه خبره ؟ تو که چيزيت نشده بابا! 😕
تو الان بايد به بچه‌هاي ديگر هم روحيه بدهي آن وقت داري گريه مي‌کني ؟! 😑
تو فقط يک پايت قطع شده ببين بغل دستي است سر نداره هيچي هم نمي‌گه!😐😁

🍂اين را که گفت بي‌اختيار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدايي که شهيد شده بود! 😳😅

🍃بعد توي همان حال که درد مجال نفس ‌کشيدن هم نمي‌داد کلي خنديدم 😂😂

🍂و با خودم گفتم عجب عتيقه ‌هايي هستند اين امدادگرا...😝😅


#باهم_بخندیم 😂


❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
#طنز_جبهه


🤏گاهی در جبهه های دفاع از حق در برابر باطل به تابلو نوشته ها، سنگرنوشته ها و لباس نوشته هایی برخورد می کردیم که در بردارنده نوعی طنز و شوخی بود.😜

👇👇👇👇👇👇


1⃣ لبخند بزن دلاور. چرا اخم؟!!😊☺️


2⃣لطفا سرزده وارد نشوید🙂
(همسنگران بی سنگر) 🥲

🤌(سنگر نوشته است و خطابش موشها 🐀و سایر حیوانات و حشرات موذی هستند که وقت و بی وقت در سنگر تردد می کردند.)😁


3⃣ مادرم گفته ترکش نباید وارد شکمت شود لطفا اطاعت کنید.😃


4⃣مسافر بغداد😎
(خمپاره نوشته شده قبل از شلیک)😆


5⃣معرفت آهنینت را حفظ کن و نیا داخل😅
(کلاه و سربند نوشته)😉


6⃣ ورود اکیدا ممنوع حتی شما برادر عزیز 😇

🤌(در اوایل میادین مین می نوشتند)😄


7⃣ ورود ترکش های خمپاره به بدن اینجانب اکیدا ممنوع🙌

8⃣ورود گلوله های کوچکتر از آرپی چی به اینجا ممنوع😂
(پشت کلاه کاسک نوشته بود)😁

9⃣ورود هر نوع ترکش خمی از 60،81،120 و کاتی به دست و پا و سر و گردن و شکم ممنوع می باشد.😅

🔟مرگ بر صدام موجی🤣


📚کتاب فرهنگ جبهه جلد دوم (تابلو نوشته ها) نوشته سید مهدی فهیمی


#باهم_بخندیم 😂


❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
#طنز_جبهه


👈عرش رفتی
مواظب ضدهوایی‌ هاش باش😉


رو به قبله که قرار می‌گرفت، مثل اینکه روی باند پرواز نشسته.😄

و با گفتن تکبیر، دیگه هیچ کس شک نداشت که از روی زمین بلند شده.😁

خصوصاً در قنوت که مثل ابر بهار گریه می‌کرد. 🥺

مثل بچه‌های پدر، مادر از دست داده.😓

راستی راستی آدم حس می‌کرد که از آن نمازهاست که دو رکعتش را خیلی‌ها نمی‌توانند بجا بیاورند.😎

نمازش که تمام می‌شد محاصره‌اش می‌کردیم.😜

یکی از بچه‌ها می‌گفت:
عرش رفتی مواظب ضد هوایی‌هایش باش.😌😅

دیگری می‌گفت:
اینقدر می‌ری بالا یه دفعه پرت نشی پایین بیفتی رو سر ما.😝

و او لام تا کام چیزی نمی‌گفت.😊

و گاهی که ما دست بردار نبودیم، فقط لبخندی می‌زد و بلند می‌شد و می‌رفت سراغ بقیه کارها.🙂


#باهم_بخندیم 😂


❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
#طنز_جبهه


🐔مرغ میدان مین🐔


آن روز تقسیم کننده غذا، من بودم.😕

ناهار چلومرغ بود.🍗

از هر ۱۰ تا یکی ران 🍗نداشت.🦴😁

البته اغلب برادران می‌خوردند و دم نمی‌زدند.😖

دوستی داشتیم که نسبت به بقیه با من رُک تر و صمیمی‌تر بود.🙂

گفت:
کاظم این مرغ‌های خوشخوان و بی‌بال و پر مادرزاد معلول بوده‌اند یا در جنگ به این روز افتاده‌اند؟ 🤨😅

فهمیدم چه می‌خواهد بگوید. 😁

گفتم:
احتمالاً از میدان مین جمع کرده‌اند و آورده‌اند.😉

گفت:
یعنی می‌خوای بگی تخریب‌چی بوده‌اند؟😄

گفتم:
بعید نیست.😄😂


#باهم_بخندیم 😂


❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
#طنز_جبهه


خیلی هیجان داشت.🤩
در حالی‌که نوک گلوله‌ی آرپی‌جی را می‌بوسید گفت:

«همین یک دونه را داریم، اگر درست نشونه بگیری و به خدا توکل کنی، برجکش را بردی هوا.»😙😍

گفتم: «آمدیم، زدیم و نخورد. آن وقت چه؟»😕

اخم‌هایش را تو هم کرد و گفت: «مگه الکیه پسر؟ 😠
خود خدا گفته شما منو یاری کنید، من هم شما رو یاری می‌کنم. 😌
تازه اگر هم نخورد، جِر می‌زنیم، می‌گیم قبول نیست.😐

از اول من میرم روی خاکریز می‌گم:
جاسم هوی! اون گلوله‌ی آرپی‌جی ما رو بیندازید این ور.»😜

خنده‌ام گرفته بود. 😅

بیشتر خنده‌ام از قیافه و لحن کاملاً جدی او بود.😂


#باهم_بخندیم 😂


❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
#طنز_جبهه


خیلی هیجان داشت.🤩
در حالی‌که نوک گلوله‌ی آرپی‌جی را می‌بوسید گفت:

«همین یک دونه را داریم، اگر درست نشونه بگیری و به خدا توکل کنی، برجکش را بردی هوا.»😙😍

گفتم: «آمدیم، زدیم و نخورد. آن وقت چه؟»😕

اخم‌هایش را تو هم کرد و گفت: «مگه الکیه پسر؟ 😠
خود خدا گفته شما منو یاری کنید، من هم شما رو یاری می‌کنم. 😌
تازه اگر هم نخورد، جِر می‌زنیم، می‌گیم قبول نیست.😐

از اول من میرم روی خاکریز می‌گم:
جاسم هوی! اون گلوله‌ی آرپی‌جی ما رو بیندازید این ور.»😜

خنده‌ام گرفته بود. 😅

بیشتر خنده‌ام از قیافه و لحن کاملاً جدی او بود.😂


#باهم_بخندیم 😂


❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️