✳️ غزلی از صوفی غلامنبی
عشقری🔻 دیوان صوفی
عشقری را صفحهآرایی میکنم. و چه کار خوبی انجام شده است، یک دیوان جامع، کامل و با تصحیح و ویرایش خوب، بهکوشش محمدداوود نظام و ویراستاری عنایتالله باور بامیک.
🔻 چیزی که نگاهم را جلب میکند، غزلی است با ردیف «کجاستی» که مرا خیلی به یاد جملهٔ معروف «جان پدر کجاستی» میاندازد. ببینید که این غزل چقدر با فضای حادثهٔ تروریستی دانشگاه کابل نزدیک است. گویا صوفی مرحوم، آن را نیم قرن پیش برای امروز سروده است. بیتهایی از این غزل را میخوانیم.
🔻🔻🔻ای رفته از نظر چه شدی، در کجاستی؟
بی خط و بی خبر چه شدی، در کجاستی؟
بودی صفای دیده و هم راحت دلم
ای جان و ای جگر! چه شدی، در کجاستی؟
با قد و قامتی که خدا بر تو داده بود
مانند نیشکر چه شدی، در کجاستی؟
چون بر سرت هوای سفر بود، جان من!
میکردیام خبر چه شدی، در کجاستی؟
بودی تو آرزوی دل و نور دیدهام
ای نخل پرثمر! چه شدی، درکجاستی؟
سودای تو مرا سر آتش نشانده است
دنیاست پرخطر، چه شدی، در کجاستی؟
یادم نمانده حرف دگر، غیر این سخن
گویم به بام و در چه شدی، در کجاستی؟
بودی مگر تو یوسف کنعانی، ماه من!
گم گشتی از پدر چه شدی، در کجاستی؟
جانا، تو احتیاج نبودی به هیچ چیز
با علم و با هنر چه شدی، در کجاستی؟
از غصه مادر و پدرت جان به حق سپرد
یکپای پیشتر چه شدی، در کجاستی؟
دزد و دغل به راه تو بسیار برخورد
بی تیغ و بی سپر چه شدی، در کجاستی؟
درکوچههای شهر، جوانبازی،
عشقری!
گردیدی دربهدر چه شدی، در کجاستی
🔻چیز دیگری که در حین صفحهآرایی دیوان به نظرم رسید، شعرهای بسیاری از صوفی
عشقری است که به صورت آهنگ در افغانستان خوانده شده است. به نظر نمیرسد که از میان شاعران متأخر افغانستان کسی بیش از
عشقری مورد توجه اهل موسیقی ما بوده باشد. اینها چند نمونه از شعرهای
عشقری است که آوازخوانان افغانستان بارها آنها را خواندهاند.
🔸 عمری خیال بستم من آشناییات را
🔸 گر بهشتم میسزد وصل نکویانم بس است
🔸 همسر سرو قدت نی در نیستان نشکند
🔸 کس نشد پیدا که در بزمت مرا یاد آورد
🔸 از یاد رخت گشتم بتخانه به بتخانه
🔸 عرض مرا به خدمت آن سیمبر کنید
🔸 دنیاست خوب دنیا، لیکن وفا ندارد
🔸 ساز من ساز مستآهنگ است
عکس: صوفی غلامنبی
عشقری، چهارباغ روضهٔ مبارک، سال ۱۳۴۶ هجری خورشیدی. عکاس: نثاراحمد نثاری.
#عشقری#شعر_افغانستانhttps://t.me/mkazemkazemi/4761