🔹 سفارش🔸 محمدکاظم کاظمی
توضیح: این شعر بهاری، طرحی است از یک گفتوگو میان دو آواره، یکی در این سوی و دیگری در آن سوی آبها. در اینجا کوشیدهام که دغدغههای متفاوت هر یک را بازگو کنم. این توضیح ضروری است که «نامه» در این شعر برای مهاجرین ما، یادآور «نامۀ تردد» است که نیاز به تمدید دارد و بدون آن تمدید، ثبت نام در مدرسه و بسیاری از تسهیلات دیگر زندگی فراهم نمیشود. سفرکردن هم به نامه نیاز دارد، که در جایی با کلمۀ «قطار» بدان اشاره شده است. گفتنی است که «نوروز» از اسمهایی است که در افغانستان بر افراد میگذارند.
🔻🔺ـ «تسبیح و فال حافظ و قندان نقرهکار
فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار
مُهر امین و پستۀ خندان و زعفران...»
ـ «بگذار تا حقوق بگیرم، بزرگوار!»
▫️
گفتی که در اوایل اسفند میرسی
اسفند، ماه آخر سال است و اوج کار
اسفند کودکی است که تعطیل میشود
از پشت میز میرود آخر به پشت دار
اسفند پستهای است که مادر میآورد
تا بشکند به مزد و نشیند به انتظار
اسفند دختری است که آسوده میشود
از درد زندگی به مداوای انتحار
اسفند لوحهای است که آماده میشود
بر قطعۀ صد و سی و شش، قبر شصت و چار
اسفند نامهای است که تمدید میشود
آری، اگر که یار شود بخت و روزگار
ـ این نامهها به بال کبوتر نمیشود
باج و خراج بایدمان داد، بیشمار ـ
اسفند ناله میکند و دود میشود
در دفع چشم زخم بزرگان روزگار
▫️
گفتی «قطار خرّم نوروز میرسد»
نوروز را نداده کسی راه در قطار
نوروز، گرم کوره و نوروز پشت چرخ
نوروز مانده آن طرف سیم خاردار
▫️پرسیدهای که «سالِ فراروی، سال چیست؟
نومید بود باید از آن یا امیدوار؟»
وقتی که سال، سال کبوتر نمیشود
دیگر چه فرق میکند اسپ و پلنگ و مار؟
این خرّمی بس است که سنجاق میشود
بر سررسید کهنۀ من برگی از بهار
تا شعر تازهای بنویسم بر آن ورق
از ما همین دو بیت بماند به یادگار
فروردین ۱۳۸۶
#شعر_کاظمی#سفارش@asarkazemi