🔺از روزنگاه امید تا گریزگاه بعید
🖋دکتر#حکمت_اله_ملاصالحی
🔸چهاردهه و نیم. به شمار انگشتان یک دست بیش، نیم قرن در تاریخ یک انقلاب اجتماعی، زمان کوتاهی نیست.هرچند کوتاهی و بلندی قامت زمان را درجه و دامنه و کیفیت رخدادها و پیامدشان رقم میزنند.
🔸چنان که کوتاهی و بلندی قامت عمر ما را کیفیت زندگی ما و درجه و دامنه ژرفناکی تجربههای زیسته ما به ویژه تجربههای زیسته ژرف وجودی ما که هماره رازی سر به مهر و ناگشوده و نهان از ما و نهفته برما میماند؛ رقم میزنند .
🔸هیچ یک از ما همسن با دیگری زاده نشده است و همسن با دیگری نزیسته و همسن با دیگری چشم از جهانی که درآن زیستهایم فرونبسته است. هر انسانی تجربههای زیسته خود را در درنگی که در جهان کرده است داشته است. سیر وجودی خود را از سرگذرانده است .
🔸هیچیک از ما هرگز و هیچگاه نخواهد دانست چند صباح و چه مدت ازهنگام تولد تامرگ در جهان درنگ کرده است. یک هزاره و پنجاه سال بیش عمرنوح براو گذشته است یا یک روز و یانیمی از روز در جهان درنگ کرده و زیسته است!
🔸انسان بودن ، یک راز است. هرچه ژرفتر و ژرفتر، کاویده و کشفش کردهایم ناشناختگیاش را بیشتر و بیشتر احساس کردهایم. فرهنگها نیز چنینند. هیچ فرهنگی هیچ دوره تاریخی با فرهنگ و دوره تاریخی دیگر معاصر نبوده است و نیست.معاصرت میان فرهنگها، میان دورههای تاریخی امری نسبی است.
🔸هم زمانی لزوما" معاصرت یا هم عصری نیست. رگ و پی تاریخ انسان نیز چونان رگ و پی هستی و حیات آدمی لایه به لایه با تمامیت هستی در تنیده است. هیچ تاریخی نه در عدم و نه در برهوت تاریخی نبوده است تاریخ آدمی با "تمامیت" هستی و جهان در تنیده است. در پیچیده است. گره در گره خورده است.
🔸امر الوهی و قدسی و خدا نیز الوهیت و قدسیت و خدائیتش را در تاریخ بر ما آشکار کرده است. مشاهده نامستقیم و کشف این کهکشان و آن منظومه و این سیاره و آن گونه گیاهی و جانوری و یا این دوره و اثر تاریخی راز زدایی نیست. ابهام زدایی در مقیاسی خُرد است.راز زدایی نیست.
🔸 راززدائی آنجاست که دیگر هیچ پرسشی و ابهامی و حیرتی در میان نیست. آنجاست که ذهن چونان نقطه پرگاردر مرز کرانگی وبیکرانگی بودن و نبودن این سوی دایره وجود و آنسوی دایره، سرگشته و حیرت زده و حیران میچرخد و میگردد. تنها خفتگان و خوابگردها نه میپرسند نه حیرت میکنند.
🔸هرجا بیداری ژرفتر و ریشهای تر و سرچشمهای تر ، پرسشها مرزی تر ، آنجا نسیمی از حیرت در وزش، و هرجا نسیمی از حیرت در جان و وجدان ما در وزش ، آنجا سُنبه رازانگیزی و خیزش راز بودگی هستی و نیستی ، بودن و نبودن چیزها پر زور و پرقوّت تر.
🔸دامن مقدمه را فرومی چینیم و باز میگردیم به مسئله روزنگاه امید و گریزگاه بعید و معضل پیچیده میراث فرهنگی و میراث خواران تاریخ ناشناس و دولتیان خفته و خوابگرد جامعه پسا انقلاب ایرانِ زخم خورده .
🔸توفان انقلابهای اجتماعی در هرجای جامعه و جهان بشری ما به پا خاسته و اتفاق افتادهاند؛ علی المعمول در گام نخست، نظامهای سیاسی و اقتصادی و فکری و فرهنگی و اعتقادی و ارزشی و ساختارها و نهادهای اجتماعی پیشین را با پتک خشم و تیشه قهر و شور وشرارت انقلابی ویران کرده و کوبیده و چونان آوار بر سر جامعه انقلابی و انقلابیون فروریختهاند. عامه انقلابی بپاخاسته ، در گام سپسین با تعصب وتبختر و شورانقلابی کوشیده اند روی آوار ساختارهای فرویخته طرحی نو در اندازند و آرمانشهرانقلابی خود را با مهندسی ومعماری و هم سویی وهم راهی و هم دستی" هم جنسان" و هم فکران خود، بنیاد نهند و به پاکنند.
🔸جمعیتهای عظیم و پرشمار محروم از نام ونان و دانش و دانایی و تحقیرشده و تشنه قدرت و گرسنه مکنت که قاعده هرم جمعتی جامعه را تشکیل میدهند وقتی برصدر مینشینند نه گوشی برای شنیدن دارند نه هوشی برای فهمیدن نه چشمی برای دیدن واقعیتها و نه بصیرتی در تدبیر هوشمندانه هرآنچه در درون و بیرون جامعه رخ میدهد.
🔸قاب و قامت ذهن و فکر و عقل و فهمشان کوتاه است و ناتوان و ناکام از گستره و فراخی دیدن رخدادها و بیبهره از هوشمندی و دانش و دانایی و ردیابی و رصد و تحلیل واقعیتها و تبیین موقعیت و تفسیر درست فرصتها.
🔸در وصف روان و رفتاراین عامه که قاعده هرم جمعیتی جامعه را تشکیل میدهند آنقدر گفتهاند و نوشتهاند که ضرورت به تکرارشان در نوشتار فشرده و کوتاه پیشارو نیست.
🔸روی سخن این قلم معضل میراثناشناسی و میراث خواری دولتیان و مدیران جامعه پسا انقلاب میهن ما ایران است که کارنامهشان سیاه است و حجم ویرانیهایی را که دامن زدهاند و آوارهای عظیمی را برسرمُلک وملت ما فروریختهاند ؛ بیش و کم به لحاظ وسعت در تاریخ ملت ما بیسابقه! خلاف آمد عرف تاریخ را ببینید!
🔻ادامه در کامنت
🔻instagram.com/miras_bashi@mirasbashi