درد هنوز زیاد و لجن همچنان. مهجوری، مهجوری، مهجوری. روزی که دلتنگ نباشم، همچنان صورتم افتاده و چروکهایش عمیق؟ هفتههای سخت. خارج از نوبت. فرار. سنگینم. در زمین فرو میروم. در مرگ. دست و پا زدن، تقلا. اضطراب تو را با خودش به فردا خواهد برد. تو [به دنبالش] روی زمین کشیده میشوی. زنده بمانی یا نمانی کسی نخواهد فهمید. ساعت ۶ کسی برای درمان میآید. مرگ اگر نزدیک باشد، بیخبر میمیری.