«دیگر تمام شد»
ای بدمقامران، بسر آمد حسابتان
طی شد زمانتان، بهم آمد کتابتان
«چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت»
بینم که دوغ از آب درآمد شرابتان
رفتهست شورتِ دولتِ جاویدتان به باد
یعنی رسیده بر لب بام آفتابتان
گشتید گردِ حجلهی قدرت هزار سال
تا آن زمان نحس که شد فتحبابتان
لعنت به ناخجستهزمانی که نطفه بست
در بطنِ مامِ پیرِ زمانْ انقلابتان
لعنت به گشتِ چرخ، که اینجا فکندتان
تا آن دعای دیر، شود مستجابتان
تا روضههای پیش، فراموشتان شود
و افتد ز پیشِ چشمِ خلایق نقابتان
انسان از آشناییتان شرم میکند
ابلیس هم حذر کند از انتسابتان
لعنت به شکل و شیوه و آئین و دینتان
لعنت به ایدئال و خدا و کتابتان
از جمعِ ظلمِ ترک و مغول ضربدر عرب
بر ما نرفت آنچه که رفت از جنابتان
«هر نوبتی نظر به یکی میکند سپهر»
باری به خون گذشت و گذشت آسیابتان
این قولِ «سیف»، بهرِ شما بوده بیگمان
آنجا که ساختهست بدینسان خطابتان:
«این عوعو سگان شما هم گذشت و رفت»
خود یالِ شیر را چه گزند از ذُبابتان؟
یک روز اگر عروسِ امارت نگاه کرد
آخر یقین بدان نکند کامیابتان
وقتی به داریوش نپاییده سلطنت
یعنی نیاید آبِ حیات از سرابتان
این لقمه گنده بود برای دهانتان
چاهی نبود این که رسانَد به آبتان
آزادگان کجا و گدازادگان کجا!
با نیزههای مهر، چه سازد حبابتان؟
چرخ کبود، عرصهی شاهین فخر ماست
آخر چکار میکند آنجا غرابتان؟
اندرزهای ما که بنگرفت در شما
شاید کند چماقِ فقیران مجابتان
زینپس میان ما و شما دشنه داور است
حالا که حرفِ خوش ننیوشد زَبابتان
زودا که هرچه هست ز دربار و قصر و بیت
مردم کنند یکسره بر سر خرابتان
زودا که خیلِ خلقِ خروشانِ خشمگین
داخل شوند سرزده بر رختخوابتان
بوی حلیمِ سلطنت آمد شتافتید
وآخر به دیگِ مرگ فکند این شتابتان
دوران عیشونوش سرآمد برادران!
نک مژده میدهم به زمان عذابتان
ای راندگان دنیا وی ماندگان دین
در دادگاهِ خلق، چه باشد جوابتان؟
الحق که دیدنیست خدا را چه دیدنیست!
با پیچوتابِ دارِ جزا پیچوتابتان
من زنده ماندهام که گلوگیرتان شوم
وین بیتهای بافته دارم طنابتان:
لعنت به شیرِ مادر و نسلونتاجتان
خورشید را شکست نیارد سراجتان
#مهران_خدری ای غوکها که موج برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطمِ شطّ شتابتان
استاد شفیعی کدکنی
https://t.center/khedripoetry