مَذْهَبٖےـہٰاٰ عٰاشِـ😍ـقْٺَـرَنْد

‍ #عاشقانہ_های_شہدا 🌹

شـب عروسـے💐 هنگام برگشـتـݧ ازآتلیـہ📸 علـے آقـا به مـݧ گفتند:
اگـر موافـق باشیـد قبـل ازرفتـݧ پیش مهمانهـا اول برویـم خانـہ خودماݧ ونمـازمـاݧ📿 راباهم بخوانـیـم یـک نماز دونفره عاشقانـہ😍

وایـݧ هم درحالـے بود کـہ مرتب خانوادهاموݧ👵👴 به ایشاݧ زنگ میزدند کہ چرا نمی آیید مهمانها منتظرند📞

مـݧ هم گفتم قبول فقط جواب آنها باشمـا😉

ایشاݧ هم گفتند مشکلـے نیست😐 موبایلم را براے یک ساعت میگذارم روے بی صدا تامتوجه نشویم 😄

بعـد باهم به خانـہ💒 پرازمـہرو محبتماݧ رفتیـم وبعد ازنماز📿
بـہ پیشنهاد ایشاݧ یک زیارت عاشوراے دلچسب دونفره خواندیم📖💑

بناے زندگیماݧ را بامعنویت بنا کردیم😇 وبـہ عقیـده مݧ ایݧ بهتریݧ زیارت عاشورایـے بود کـہ تا حالا خوانده بودم 😊ومن آن شب بیشتر به عمق اخلاص ومعنویت همسرم پـے بردم ☺️
وسفارششاݧ هم به مݧ همین بود کہ هیچ موقع خواندݧ زیارت عاشورا رافراموش نکݧ🙂
که من هرچه دارم ازبرکات همین است...🙏🏻

حتـے ازسوریـہ🕌 هم که تماس میگرفتند مرتـب ایݧ موضوع رایادآورے میکردند💚

#شهید_مدافع_حرم_علی_شاهسنایی🌺
@Mazhabiha_asheqtarand❣

……

‍ #عاشقانہ_های_شہدا 🌹

وقتایـے کـہ ناراحـت بودم😔 یا اینکـہ حوصلم سر میرفت☹️ و سرش غر میزدم...
میگفت:
"جاااݧ دل هادے...؟😍
چیـہ فاطمـہ...؟❤"

چنـد هفتـہ بیشـتـر از شـہادتش نگذشتہ بود یـہ شـب کہ خیلـے دلم گرفتـہ بود...💔
فقط اشک میریختم و نالـہ میزدم...😭
دلم داشت میترکید از بغض😞 و دلتنگـے قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتـݧ...✍🏻
از دل تنگم گفتم😔💔

#جانا_ز_فراق_تو_این_محنت_جان_تا_کی...💔
#دل_در_غم_عشق_تو_رسوای_جهان_تا_کی...

از عذاب نبودنـش😣 و عشقـم نوشتم بـراش...💕️
نوشتم "هادے💞
فقط یہ بـار
فقط یه باره دیگـہ بگو جاااݧ دل هادے..."😭
نامـہ💌 رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم😴
بعد شہادتش بهتریݧ خوابـے بود کہ میتونستم ازش ببینـم😊
دیدمـش😉
با محبـت و عشـق درست مثـلہ اوݧ وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد...☺️

#مـن_صدایش_زدم_و_گفٺ_عزيـزم_جانـم…💕
#با_هـمـين_یک_کلمه_قلـب_مـرا_ريخت_بهم...

صداش زدم و بهتریݧ جوابی بود که میشد بشنوم...
"جاااان دل هادی...؟❤️😇
چیه فاطمه…؟❤
چرا اینقده بیتابی میکنـی...؟😞
تو جات پیش خودمہ شفاعت شده اے...💚

#شهید_هادے_شجاع🌺
@Mazhabiha_asheqtarand❣

‍ #عاشقانہ_های_شہدا 🌹

نگاش کردم و گفتم：
"مصطفی…!
یعنی فردا که برے...دیگه نمی بینمت...؟!"
"نه...نمی بینی..."

#دلــت_را_می_بُری_از_من_و_من_درگیـــر_چشمــانت
#عمیقاً_گیـــر_کردم_بین_ِاسم_دل_بُـــر_و_دلـــبَــر…

اون شب عجیب ...صبح شده بود...

#نمیشه_باورم_که_وقت_رفتنه….....

لباس و اسلحه شو آماده کردم...😔
آب خنک واسـہ تو راه دادم دستش...
گرفت و گفت：
"تو خیییلی دختر خوبی هستـے غاده...❤"

کلید برقو زدم...
چراغ روشـݩ شد و یهو سوخت...
یه جورے شدم....
"خدایاااا...
یعنی امروز...شمع وجود مصطفای من خاموش میشه...؟!"😭💔
یقیـݧ پیدا کردم که بره دیگه برنمیگرده...
رفت و...
#من_خود_به_چشم_خویشتن...
#دیدم_که_جانم_میرود...

دم ظهر بود...اومدن دنبالم...
"دکتر مجروح شده...بیمارستانـہ..."😱
به محض رسیدݧ...
یـہ راست رفتم سمت سرد خونہ...!!!
مطمئن بودم كه مصطفی شهـید شده..😞.
.
#استخوان_سر_فرهاد_فرو_ريخت_ز_هم…

نگام که به پیکر بی جونش افتاد...
صدا زدم：
😣
#أَلْلّهُمَّ_تَقَبَّلْ_مِنَّا_هَذَا_أَلْقُرْبَانْ...

بغلش كردم...❤

#خاکت_به_سر_دنیا_که_دنیامو_گرفتی...
#باشه_دنیااااا....💚.
#شهید_مصطفی_چمراݧ 🌺
@Mazhabiha_asheqtarand❣

‍ #عاشقانہ_های_شہدا 🌹

دلم میخواسـت بـہش اقتدا کنم☺️
بـہم میگفت："نمـازت خراب میـشہ
بعـد نـماز سر بـہ سجـده میذاشت و میزد زیر گریـہ😭
چقـدددددد طولانـے بود سجده هاش...
دلم طاقت نمـے آورد...❤
"بسـہ دیگـہ...!!!😒
یـہ کم استراحت کن...خسته شدے آخـہ😞
آخـہ مگـہ تو چهههه گناهـے دارے مصطفی...؟!😔
همیـݧ که نیمـہ شبا پا میشـے خودش یـہ جور توفیقـہ..."😇
گریـہ هاش😭 میشـد هق هق و میگفت：
"واسـہ ایـݧ توفیق...شکـرش نکنـم...؟!🙂🙏🏻"

#ای_که_منع_گریه_ی_بی_اختیارم_می_کنی…
#گر_بدانی_حال_من_گریان_شوی_بی_اختیار…💚
#شهید_مصطفی_چمراݧ 🌺
@Mazhabiha_asheqtarand❣