تقدیم شما عزیزان امید که خوشتان آید ازاین ماجرا و داستان اندکی تفکر
🌷💐❤️
⭕️✍#داستان_کوتاه
روزی ملانصرالدین وارد یک اسیاب گندم شد ؛ دید اسیاب به گردن الاغ بسته شده الاغ میچرخید و اسیاب کار میکرد به گردن الاغ یک زنگوله آویزان بود .
از اسیابان پرسید: برای چه به گردن الاغ زنگوله بسته اید؟
اسیابان گفت: برای اینکه ایستاد بدانم کار نمیکند...
ملانصرالدین دوباره پرسید: خب اگر الاغ ایستاد وسرش را تکان داد چه؟ آسیابان گفت:ملا خواهشا این پدرسوخته بازی هارو به الاغ یاد نده !
═ೋ❅
🖋☕️❅ೋ═
❥↬
╭✹••••••••••••••••••
🌸
📖╯
@marenmkl