احساس میکنم هرچه بیشتر میگذرد، چیزهایی که برای نگفتن دارم از چیزهایی که برای گفتن دارم بیشتر میشوند. اصلا تعجب میکنم که آدمها چطور میتوانند اینقدر درباره اتفاقاتی که در مترو افتاد، درباره مجلس عروسی که شب پیش رفتهاند، درباره اتفاقاتی که در محل کار افتاد، درباره گفتوگویی که با کس دیگری داشتهاند و خلاصه درباره خیلی چیزها صحبت کنند. حالا وقتی کسی از من میپرسد: « چه خبر؟ » نمیتوانم خبری انتخاب کنم. انگار حجم اتفاقات آنقدر زیاد شده که نمیدانم کدام را انتخاب کنم و دربارهاش صحبت کنم. یا بهتر بگویم، نمیدانم کدام یک ارزش تعریف کردن و انتخاب شدن دارد. همین میشود که هرچه میگذرد فکر میکنم چیزی بیشتر از همین حرفهای معمولی نخواهم داشت. چیزی بیشتر از اینکه:
« - سلام
- حالت چطوره؟
- واقعا؟ چه جالب
- آره خیلی گرم شده
- یک پیتزای پپرونی میخواستم
- خبری نیست
- خدا رو شکر
- و...»
همین است. هرچه بیشتر میگذرد، چیزهایی که برای نگفتن دارم از چیزهایی که برای گفتن دارم بیشتر میشوند. و این یعنی سیر تدریجی من به همیشه ساکت بودن.
#مجید_ترکابادی#روزنوشت ۱۴۰۱/۰۳/۲۳
@majid_torkabadi