دشوارِ سهلنما
تفاوت آدمها را تا زمانی که در نقششان فرو نروی، نخواهی فهمید.
قدمی فراتر از دقت میطلبد.
نگاهت باید همچون صیادی در کمین باشد، که نگریزد هیچ ذرهای از حرکات پیرامونش.
حساسیت ضرورتیست انکار و اجتنابناپذیر.
آنقدر حساس که به هر تکانهای واکنشی جُنبد،
به هر نشانهای.
به چشمها،
به ریز کردنشان و کش آمدن خطهای کنار شقیقه تا بناگوش،
به گشاد شدن و بیرون زدن حدقهها،
به نیمهباز بودن یکی و بسته شدن دیگری،
به حرکت مردمکها به سمت و سوهای متفاوت
به باز و بسته شدن پلکها،
به شدت و سهل بودنش
به انحنای ابرو،
به تناوب بالا و پایین رفتنشان یا پرشهای گاه و بیگاهشان
به تعداد خطهایی که روی ابرو و میانش جا خوش میکنند
و افقی که به سمتش کشیده میشوند
به تکانهای لب،
به پیدا و ناپیدا بودن دندانها
به فشار سرخی زیر لب بر روی دندان یا زبان یا لبِ دیگر
به کشیده شدن لبها به داخل
به لپها و چانه که فرو میروند،
جمع میشوند،
به سمت جاذبه کشیده میشوند
یا همراه لبها به آسمان تمایل پیدا میکنند.
و این تازه بخشی از حالات چهرهایست که مینویسیاش.
تا انگشتانِ پا چندین عضله و سلول وجود دارد؟
عضلات و اندامهایی که هر کدام بهگونهای نقش خود را بر صحنهی وجودیت و موجودیت فرد اجرا میکنند.
و کاری انجام میدهند که در موقعیتهای متفاوت، بهکلی دیگرگون مینماید.
چگونه میتوانیم انسانی را توصیف کنیم،
تصویر کنیم،
تصور کنیم
تا زمانی که دزدانه و حریصانه تکتک حالاتش را نبلعیم؟
#پارهنویسی
@mahdiseghbal