دگرگردی گواراتر از خودگردی
نمیشود سالها آرزویی را با خود حمل کرده باشی و بعد دایرهی روزگار آنقدر بچرخاندت که درست در مرکز آن آرزو قرار بگیری و تو جو زده و از خود بیخود نشوی.
خب چه اشکال دارد؟
شاید بشود گاهی بیشتر از خود، خود بود.
حتی اصلن بیخود بود.
امروز در یکی از باخودترین لحظات زندگیام زیستم، با آدمهایی که همه از جنس نوشتن بودند. آدمهایی که آرزویم را زندگی میکردند. آدمهایی که در عین تفاوت، من بودند، منی دیگر در کالبدی دیگر. شاید یکی از معناهای
دگرگرد همین باشد، جستجوی خویش در دیگری و پیروی از قدمهایی که بیش از من شکست و پیروزی را پیمودهاند حتی به اندازهی یک گام.
جایتان خالی، بسیار دلپذیر و چسبنده بود آغاز دگردیسی.
#یادداشت_روز
@mahdiseghbal