کاش بفهمی دوست داشتنت خورشید نیست که دَمِ صبح طلوع کنه، غروب بره پی کارش. حتی مثل ماه هم نیست که فقط شبامو درگیر خودش کنه. تو و دوست داشتنت واسه من مثل آسمونه همیشه سر جاش هست حتی اگه یه وقتایی تاریک باشه و یه وقتایی آبی روشن. حتی اگه از چشمام بارون بیاد و قلبم از سردی تو یخ بزنه...
این زندگی منه چیزی که تکرار شدن یا نشدنش برام مهم نیست حالم خوبه گاهی فکرا و خاطرات به مغزم هجوم میارن جنایتهایی توی اعماق ذهنم که تمومی ندارن از جام بلند میشم ضعف میکنم و میفتم تا به قرص برسم انگار زور اون فکرا از ذهنم بیشتره و منو پرت میکنه زمین حال جسمم خوب نیست چند وقته حتی به اونم سر نزدم روزمو میگذرونم تا شب شه و تایم بخرم واسه ی فکر کردن شب میشه و سعی میکنم با جملهی "امیدوارم موفق باشی " جلوی اشک ریختن واسش رو بگیرم دوباره فکرا هجوم میارن دوباره و دوباره به تک تکشون فکر میکنم چرا اینجوری شد؟ به خودم مییام از ناخن و لبم داره خون میاد سروصداهای مغزم ساکت نمیشن ولی حالم خوبه این زندگی منه!
حال این روزام یه چیزی تو مایه های همون لحظه ایه که وسط یه مکالمه بغض خفت میکنه ولی صدات رو صاف میکنی، چشم هات رو میبندی و یه نفس میکشی تا یکم بیشتر دووم بیاری، با اینکه میدونی تهش فروپاشی مطلقه...