«فریاد الله اکبر:
سنّتی بهجایمانده از
تبریز عهد مشروطیت»
@literature9فریاد الله اکبر صدای اعتراض سیاسی است
یا بیعت با نهادهای دینی؟
تجدید عهد با رهبران سیاسی و قدرتمداران مستبد است
یا فریاد آزادیخواهی؟
روحیهبخش است یا هولآور؟
«نه» است یا «آری»؟
در صد سال گذشته و در وقایع تاریخی معاصر
بارها فریادهای «الله اکبر» آسمان شهرها
و روستاهای ایران را شکافته است؛
فریادهایی که گاه همچون در سال ۱۳۵۷ سرخ بوده،
گاه همچون در سال ۱۳۸۸ سبز،
و گاه همچون «گلبانگ انقلاب» در دهۀ فجر مدارس بیرنگ.
گاه علما و نهادهای رسمی روحانیت آن را تشویق کردهاند و گاه مبارزانی آن را سر دادهاند که هیچ علقه و گرایش اسلامی نداشتهاند.
این صدا از کجای تاریخ ما برخاسته است؟
کدام پدر این عبارت دو کلمهای را، که نطفهاش همزمان نفی است و اثبات، در زهدان شب نشانده است؟ کجا و کی بوده است نخستین باری که «الله اکبر» به مثابه تکبیری سیاسی فریاد شده است؟ این سنت شبانه از کی و چرا روزانه نیز ادا میشود؟
قدیمیترین جایی که من از آن سراغ بانگ اللهاکبر را گرفتهام (و چهبسا از این تاریخ قدیمتر هم باشد و من ندیده و نیافتهام)
#تبریز عهد مشروطه است:
در دوران مقاومت
تبریز مقابل قوای محمدعلی شاه و پایمردیهای جانانۀ ستارخان و باقرخان.
میرهاشم دوهچی، مشروطهخواهی که پس از به توپ بستن مجلس ضدمشروطه شده بود و در صف محمدعلی شاه با مجاهدین مشروطه میجنگید، دریافتکنندۀ تلگراف فتح و ظفر محمدعلی شاه و توصیۀ او برای رفع مفسدین بود:
«جناب مستطاب شریعتمدار آقا میرهاشم آقا، سلمه الله تعالی، با کمال قدرت فتح کردیم، مفسدین را تمام گرفتار کرده، سید عبدالله را به کربلا فرستادم و سید محمد را به خراسان، ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیر را سیاست کردم، مفسدین تماماً محبوس، شما هم با کمال قدرت مشغول رفع مفسدین باشید و از من هر نوع تقویت بخواهید حاضرم. منتظر جواب هستم. محمدعلی شاه قاجار»
میرهاشم دوهچی انجمن اسلامیه را به سنگری علیه مشروطه بدل کرد و در روزنامۀ آملاعمو، که خرجش را بازاریان طرفدار شاه میدادند، مشروطهخواهان را بابی و دهری و طبیعیمذهب معرفی میکرد تا مردم از آنان رو برگردانند. آملاعمو به زبان عامیانه نوشته میشد و مردم کوچه و بازار از آن تأثیر میگرفتند و اتهام کفر به مشروطهخواهان چهبسا سبب شکستن صفوف مردمی میشد. اللهاکبر تمهید مشروطهخواهان بود علیه این فریب. ساکنان محلههای مشروطهخواه
تبریز به پشتبامها میرفتند و اللهاکبر میگفتند تا نشان دهند مسلماناند و اتهام خروج از دین به آنان باطل است.
این اقدام و ابتکار با پایان محاصرۀ
تبریز پایان نگرفت و رفتهرفته به سنتی حقخواهانه بدل گشته که در مقاطع تاریخی پس از مشروطیت نیز تکرار شده است. در قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ «كمیته تمركز مبارزات ملی» اعلام كرد كه زن و مرد، جوان و پیر در شب اوّل مرداد «به پشتبامها بروند و برای سعادت و استقلال ایران اذان گفته و دعا و مناجات نمایند. این تصمیم به وسیله اعلامیه و تلگراف و تلفن به تمام نقاط كشور اطلاع داده شد.» در ماههای منتهی به انقلاب 57 این سنت جان و جلایی بیشتر گرفت و در شبهای محرم سال ۱۳۵۷ به اوج رسید. بعد از حکومت نظامی و در تاریکی شبانه، که مبدا صدا اغلب تشخیص داده نمیشد، این رشتۀ الله اکبر بود که قلب متحدان را از شمال تا جنوب شهرها به هم میدوخت. بعد از انقلاب ۵۷ این سنت در قالبی متناقض تداوم داشته است: از طرفی نهادهای رسمی آن را «گلبانگ انقلاب» میخوانند و در مراسم دولتی و حکومتی آن را چون آئینی به جا میآورند و در مناسبتهای دینی به آن سفارش و از آن حمایت میکنند، و از طرفی دیگر این بانگ در مبارزات ضددولتی و ضدحکومتی و اعتراضی مردم، حتی بیرون از مرزهای ایران، همچنان سر داده میشود و، فارغ از بار مذهبی آن، به صدای عمومی حقطلبی تعبیر میشود. بدین ترتیب، کارکردی متناقض بر عبارتی مذهبی بار شده است؛ عبارتی که بسته به بافتها و زمینهها و موقعیتهای مختلف معانی و مدلولهای متعدد میپذیرد.
با اینهمه و علیرغم دگردیسیها و چرخشهای مختلف مدلولی، الله اکبر در اصل و اصالت خود صدایی است علیه استبداد. ندایی است مقابل خودکامگی و ریشهای است که از مشروطیت آب میخورد. و تا ریشه در آب است امید ثمری هست.
@Sayehsaar