▪️ برشی از خاطرات استاد باستانی پاریزی
@literature9▫️برای اینکه متوجه شوید عوامل گستردگی فرهنگ در دنیا چه کسانی و چه نیروهایی هستند، خدمتتان عرض میکنم که مرحوم سید احمد هدایتزادهی پاریزی “معلم کلاس سوم چهارم من“ روزها ، ساعتهای تفریح میآمد روی یک نیمکت ، در برابر آفتاب زیر ِ هلالی ِ ایوان ِ مدرسه «که پدرم ساخته بود» مینشست و صفحاتی از رُمان بینوایان
#ویکتورهوگو را برای پدرم میخواند و پدرم چنانکه گویی یک کتاب مذهبی را تفسیر میکند آنچه در باب فرانسه و رجال کتاب بینوایان میدانست و از این و آن شنیده یا خوانده بود به زبان میآورد و من نیز که نورسیده بودم در اطراف آنها میپلکیدم و اغلب گوش میکردم.
▫️ حقیقت آن است که سی چهل سال قبل که به پاریس رفتم، بسیاری از نامهای شهر پاریس و محلات آن مثل مونپارناس ، فونتن ، بلو و امثال آن کاملاً برایم شناخته شده بود. بهخاطر دارم که آن روزها که در سیته یونیور سیتر در آن شهرک دانشگاهی کوی دانشگاهی پاریس، منزل داشتم. یک روز متوجه شدم که نامهای از پاریز از همین هدایتزاده برایم رسیده و در آن نوشته بود:
« نورچشم من، حالا که در پاریس هستی خواهشی دارم یک روز بروی سر قبر
#ویکتورهوگو و از جانب ِ من ِ سیّدِ اولاد ِ پیغمبر یک فاتحه بر مزار این آدم بخوانی»
▫️ تکلیف مهمی بود و خودم هم شرمنده بودم که چرا در این مدت من به سراغ قبر مردی که آن همه در روحیه من مؤثر بوده است نرفته بودم. بالاخره پانتئون را پیدا کردم و رفتم و از پشت نردهها فاتحهی معلم خود را خواندم و در همان وقت با خودم حساب کردم که نه نیروی ناپلئون و نه قدرت ِ ژنرالدوگل و نه میراژهای دوهزار، هیچکدام آن توانایی را نداشتهاند که مثل این یک مُشت استخوان ِ ویکتورهوگو از طریق ِ رمان ِ بینوایان؛ فرهنگ فرانسه را به زوایای روستاهای ممالک دنیا از جمله ایران، خصوصاً کرمان و بالاخص پاریز برسانند !
منبع: مجلهی
#بخارا شماره ۴۶ ،
آذر و دی ماه سال ۱۳۸۴