#کتابخوانی@literature9> «از پاریز تا پاریس» | خوشهچین
> محمدابراهیم
باستانی پاریزیبسیاری از کلمهها هست که کمکم در تمدن جدید محو میشود. یکی از آنها کلمۀ «خوشهچین» است. سابقاً وقتی که گندمها «بور» میشدند، زارع از ارباب کسب اجازه میکرد و به درو میپرداخت. روز درو، در «دروزار» غلغلهای بود. کشاورزان «حشری» با «ارداس» و «مَنگال» دستهدسته ساقهها را میگرفتند و میبریدند و روی هم مینهادند. هر «بافه» مرکب از مقداری از این ساقههای بریدهشده بود. سنگی روی بافه مینهادند تا دور از آسیب باد، خوب در مزرعه خشک شود. بعد بافهها را روی هم خرمن میکردند؛ «پنجه» وسیلۀ این کار بود. آنگاه «گرجین» (گردون) را به گاو میبستند(۱) و بچهای به روی آن مینشست و چندان میگشت تا دانهها از پوست جدا میشد. پس با «اوشین» (افشان) آن را «کاهباد» میکردند. کاه جدا میشد و دانه به زمین میماند که از آن «داغ» تشکیل میشد. داغ را مهر میکردند تا روزی که ارباب بیاید و خرمن کشیده شود. مقداری بهعنوان «مرسوم» سهم دلاک و نجار و آهنگر و حمامی و سید و چارپادار و غیره میشد و بقیه را «منال و انصبا» میکردند؛ منال را ارباب میبرد و انصبا را زعيم؛ و معمولاً سهم زارع از ۱۸درصد تا ۳۳درصد بود.
خوشهچینها کسانی بودند که وقتی درو انجام میشد، همراه گاوها و گوسفندها، پشت سر «دروگران» به مزرعه میرفتند. گوسفندان تهماندۀ آنچه را که از زیر «ارداس» نجات یافته بود(۲) میخورند، و خوشهچینها دانههای خوشههایی را که از لای چنگ دروگران به زمین افتاده بود، جمع میکردند. در کوهستان ما، هر خوشهچینی از صبح تا غروب معمولاً حدود نیم تا یکمن خوشه بهدست میآورد.
همۀ این کارها که گفتم، اینروزها کمکم از میان میرود.(۳) انقلابات صنعتی، وسایل کار و افزار قدیم را کنار گذاشته است و یک تراکتور، کار همۀ اینها را که گفتم آناً انجام میدهد. انقلابات اجتماعی هم، «ارباب» و «خوشهچین» را به بوتۀ فراموشی خواهد افکند.
من از اینکه تراکتور جایی در «دروزار» کمونیسم برای «خوشهچین» باقی نگذاشته است ابداً ناراضی نیستم. خدا کند همۀ مردم دنیا خرمندار و صاحب خرمن باشند و کسی کارش به خوشهچینی نکشد؛ اما دلم برای این شعر حافظ میسوزد که پس از صنعتی شدن کشاورزی عالم، برای تفسیر یک کلمۀ «خوشهچین» آن باید یکصفحه حاشیه نوشت، وقتی که میگوید:
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشهچینی
بلاگردان جان و تن، دعای مستمندان است
که بیند خیر از آن خرمن، که ننگ از خوشهچین دارد
•
> پاورقیها:
۱. مولوی گوید: بار بر گاو است و از گردون حنين. در موزۀ ویلاژ کلوژ، خرمنکوبی دیدم که با آب کار میکرد. امروز دیگر همۀ این وسایل را باید در موزه گذاشت.
۲. این باقیمانده را در محل «پخل» میگویند.
۳. مثل گلگیرسازی و عمامهپیچی و آهارزدن تنبان زنان (تذکرۀ سامی، ص۶).
> کتاب
#از_پاریز_تا_پاریس> زندهیاد استاد
#باستانی_پاریزی