《افسانه فولکلور و ادبیات حماسی》

#رویای_نمادین
Канал
Логотип телеграм канала 《افسانه فولکلور و ادبیات حماسی》
@legendfolkepicПродвигать
6,54 тыс.
подписчиков
6,59 тыс.
фото
243
видео
665
ссылок
زمینه فعالیت کانال: پژوهش و بازنشر کتب و مقالات شاخص در حوزه اسطوره‌شناسی، آئین‌پژوهی، فرهنگ عامه، ادبیات حماسی و زمینه‌های مرتبط @Epiclore :ارتباط
《افسانه فولکلور و ادبیات حماسی》
Photo
💢مکاشفه حزقیال نبی : یهوه در هیاتی انسان واره سوار بر گردونه جنگی 💢
[به فرسته رپلای شده نیزتوجه شود ، محققان معتقدند بخشهایی از روایات تجسیم در میان اهل سنت ملهم از این مکاشفه است ، امشب در این باره هم خواهیم نوشت]

❇️مطابق قاموس کتاب مقدس پس از شکست یهویاکین شاه یهودا از نبوکدنصر بابلی ،حزقیال هنوز به نبوت نرسیده بود نیز بهمراه بزرگان قوم بنی اسراییل در در سده ۶ پیش از میلاد به شهر بابل تبعید شد و در روستای تل ابیب ( تل بهاران) کنار نهر خابور سکنی گرفت ، در آنجا یک سلسله از رویاهای مکاشفه آمیز بدو دست داد که شاید معلول ناخوداگاه متلاطم این جوان اسیر تبعیدی و گذار وی از دهشت و رنج جلای وطن به نوعی ارامش و سکینه درونی که حاصل الهام الهیانه بود رویایی وحیانی،نشانگر این که با وجود رنج و آوارگی بنی اسراییل در بابل ، خدا قومش را فراموش نکرده ،استعاره ای از پشت سر نهادن سرخوردگی و یاسی که از شکست قوم خدا در برابر کفار بت پرست و نابوی اورشلیم شهر مقدس و هتک حرمت بیت همیقداش عبادتگاه یهوه ، بر او عارض شده بود چرا که میپنداشت خدا ایشان را به حال خود وا نهاده.

❇️ شبی خارج از دهکده کنار سا‌حل خابور نشسته بود که رویایی متحیر کننده به وی عارض شد
باد شدیدی میوزید حزقیال رعد و برق و دود دید و در میان این تیرگی طوفانی چهار موجود عجیب دید که گردونه ای جنگی را در هوا میکشیدند و بالهایشان را با صدایی گوش خراش بهم میزدند
《 مثل صدای شَدای مثل طوفان ، مثل صدای همهمه اردوگاه》
روی گردونه چیزی مانند تخت بود که بر آن موجودی انسان واره اما پرهیبت جلوس نموده بود در حالی که گویی شعله های آتش از او برمیخواست
" با اینهمه به جلال یهوه خداوند خدا میمانست!"
دستی بیرون آمد و طوماری را گرفته بود که "نوحه و ماتم و وای بر آن مکتوب بود" و حزقیال پیش از آنکه بتواند آن پیام الهی را به قدمش برساند مجبور شد آن را بخورد! دردناکانه رنج و دهشت و نگونبختی زمانه اش را فرو خورد.

❇️خدا برای قوم اسراییل درنیافتنی شده بود و همانقدر بیگانه به نظر میامد که حزقیال در بابل.
ضربه شدید تبعید از اورشلیم و نابودی شهر و معبد ،آن خدایی که اوصافش در سفر تثنیه آمده بود را خرد میکرد ، دیگر محال بود یهوه را دوستی ببینیم که با خنوخ قدم میزد و با ابراهیم همسفره میشد ،رویای حزقیال معنایی روشنی نداشت ،خلسه ای فرانمودین و ورای مقولات انسانی بود طوماری بدست او دادند که حاوی هیچ پیام روشنی نبود و یقین و آرمشی را باعث نمیشد، یک رویای نظامی بود مملو از آشفتگی و وحشت جنگ، یهوه بجای آن که روی تخت یا عرشی آسمانی نشسته باشد، در گردونه جنگی یا مرکاوا که معادل تانک یا جت جنگنده امروزی بود ( از قضا نام تانک های اسراییلی مرکاواست) خود در هیبتی جنگاورانه به سراغ حزقیال امد و او را مامور نبوت کرد ، پیامی که حزقیال میبایست میرساند چیزی بجز تهدید نبود ، گویای اینکه خداوند انچه بایددبه قوم ابلاغ شود را رسانده خواه بشنوند یا نشنیده بگیرند،
سرانجام در واپسین پرده مکاشفه حزقیال را بالا بردند حس میکرد یهوه بر وی سنگینی میکند، دلش پر شد از تلخی خشم ،.،و یک هفته در تل ابیب افتاده بود .."مانند مردی متحیر"


#ادبیات_مکاشفه
#کتاب_مقدس
#رویای_نمادین
#تجسیم_در_متون_آئینی

@Legendfolkepic