💢روزهای
یونگ در بولینگن
(رابطه کارل
یونگ با طبیعت معماری و اشیاء پیرامونش)
بخش نخست
❇️مساله بسیار جالبی که در باب
یونگ جلب توجه مینمود این بود که دانش او منفك از وجود خودش نبود ،ونقشی عمده در زندگی خصوصی اش داشت. خانه اش «برج بولینگن» درنمودی از هنر چگونه زیستن او است.
یونگ بعد از وفات مادرش قطعه زمینی در كنار دریاچه زوریخ خرید تا به قول خودش بتواند تخیلات و مضامین ضمیر ناخودآگاه خود را در آن پیدا كند.
در طول دو دهه پس از آن ، پس از وفات همسرش طی مراحلی مختلف خانه ای در آن زمین ساخت كه به قول اكثر نزدیكان و آشنایانش نمودگاری از نظام روان شناسی اوست.
❇️ منشی مخصوص او دوشیزه بیلی در آخرین روزهای زندگی
یونگ آن خانه را برای میگوئل سرانو این گونه ترسیم می كند :
"
یونگ این برج را در كنار دریاچه ای بر اثر انگیزه ای ناگهانی بنا كرده بود و نحوه ساختمان آن را رؤیاهایش مشخص كرده بودند. او با ساختن آن برج خواسته است مفهومی را كه از نفس دارد در سنگ نشان دهد. بدین ترتیب این برج بیانگر نظام روان شناسی
یونگ است."
❇️ یونگ با ساختن برج بولینگن ایمانش را نسبت به سنگ اعتراف كرد و افكار درونی و دانشی را كه كسب كرده بود ، در جسمی سنگی متجلی ساخت. طرح برج بولینگن به مرور كامل شد ؛ در حقیقت طرح خانه نیز مانند دانش
یونگ محصول سلوك او بود. او در ابتدا می خواست كلبه ای بدوی با اقسامی از حیوانات اهلی بسازد اما نظرش عوض شد و خانه ای مدور ساخت. میگفت "این برج آتش دان مادری را در نظرم متجلی میساخت.
❇️چهار سال پس از احداث اولین بنا ، ساختمان مركزی را با برجی ضمیمه بر آن افزود و با گذشت چهار سال دیگر یعنی با الهام از خانه های هندی گوشه عزلتی به خانه خود افزود : «می خواستم این خانه دارای اتاقی باشد كه بتوانم در آن فقط برای خودم زندگی كنم. چیزی را در ذهن داشتم كه فقط در خانه های هندی دیده بودم. معمولاً در این خانه ها فضایی وجود دارد كه گرچه ممكن است در گوشه یك اتاق باشد و فقط پرده ای آن را جدا كند ، اما اهل خانه می توانند در آن خلوت گزیند و نیم ساعت یا یك ساعتی را به مراقبه و یا تمرینات یوگا بپردازند. در هند كه مردم عیال وار زندگی می كند وجود چنین كنج خلوتی حیاتی است.»
❇️چهار سال پس از احداث كنج خلوت ، با احساس نیاز به پیوند با آسمان ، مكان پرچین داری را در هوای آزاد برای خود ساخت تا رابطه اش را با طبیعت گسترش دهد. پیوند با طبیعت همان طور كه همواره در روان شناسی اش تكرار می شود ، میل پیوستن به پیكر مادری است ؛ او در برج بولینگن خود را پسر پیر مادرش می دانست :
«در ابتدا احساس كردم كه برج به نحوی از انحاء جایگاه رسیدن به بلوغ است. رحم مادری و یا پیكری مادرانه كه می توانستم در آن چیزی بشوم كه بودم ، چیزی كه هستم و خواهم بود. این برج در من احساسی بوجود آورد كه گویی مجدداً در سنگ متولد شده ام. این همان واقعیت یافتن فرایند تفرد است ، یادگاری بادوام چون مفرغ.»
❇️ پس از وفات همسرش طبقه ای دیگر به برج افزود كه آن را نمایان گر خود یا «شخصیت من» خود می دانست. در آن خانه او با طبیعت در توازنی متعادل بود. چیزی كه آن را در شهرهای مدرن آن روز و امروز نیز می توان یافت. میراث كهنی از اقوامی كه خانه ساختند ، همان گونه كه خود را می ساختند ؛ به عكس انسانی كه امروز خانه را نمی سازد و خودش را نیز. خانه ها جزیی از وجود انسان ها بودند ، كه دیگر امروز نیستند ، زیرا زندگی انسان جزایری پراكنده مانند است ؛ كلیت این جزایر پراكنده فاقد وحدت دیگر در اختیار انسان نبوده و بسیاری از مناسباتش از حیطه اختیار انسان خارج است.
❇️امروز بسیاری از عناصر و جزییات زندگی خارج از دسترس ما رقم می خورد و به قول هایدگر داخل دست تو است. اما خانه
یونگ در بولینگن محصول دستان او بود ؛ همه اجزایش جان داشت و گویی اندامی در امتداد اندام های سازنده اش ، و آشنا و دوست قدیم او بودند.
منشی مخصوصش می گوید :«صبح ها وقتی كه به آشپزخانه كوچكش می آمد به هر یك از ظروف سلام می داد.
❇️كماجدان ها ، دیگ ها و ماهی تابه ها ، به من می گفت آنها می فهمند و از این عمل قدردانی می كنند ، همیشه از همان ماهی تابه ها و دیگ ها استفاده می كرد ، زیرا آنها دوستان او بودند. آنها را آشنایان قدیم خود می انگاشت كه با او در تنهایی گوشه عزلتش نجواها دارند در چشم
یونگ هر چیزی با زندگی مخصوص به خود یا زندگی یی كه او به آنها می دهد جان دارند.»
#یونگ#طبیعت_بی_جان#معماری#روان_سنجشگری⚜ @Legendfolkepic ⚜