🔻 #مقایسه_ترجمه🔺 #مقایسه_کتاب📓خالکوب آشویتس
#هدر_موریس/ مترجم:
#سارا_حسینی_معینی /
#نشر_کوله_پشتی/ 264 صفحه/ چاپ چهارم 1398/ قیمت: 32هزار تومان
📗 خالکوب آشوویتس
#هدر_موریس/ مترجم:
#سودابه_قیصری/
#نشر_ثالث/ 304 صفحه/ چاپ اول 1398/ قیمت: 32هزار تومان
ا***ا
📓پس از دو روز دوباره توقف میکنند. این بار از بیرون سر و صدای زیادی میآید. سگها پارس میکنند. به زبان آلمانی و با صدای بلند دستورهایی داده میشود. قفلها باز میشوند و در واگنها نیز.
سربازها فریاد میزنند: «از قطار پیاده شید. وسایلتون رو بگذارید همون جا بمونند.»
«زود باشید، زود باشید! وسایلتون رو بگذارید زمین.» لالی که در دورترین گوشهی واگن ایستاده است، جزو آخرین نفراتیست که پیاده میشود. وقتی به در میرسد، چشمش میافتد به جسدی که در درگیری کشته شده است. با چشمهایی بسته، زیر لب دعایی برای او میخواند و از واگن پایین میآید. بوی بدی پخش شده است؛ بویی که لباسها، پوست و هر سلول بدنش را گرفته است.
ص 17
📗پس از دو روز، قطار احشام دوباره متوقف شد. اینبار، بیرون آشوبی بزرگ برپاست. سگهاعوعو میکنند، دستورات به آلمانی فریاد زده میشوند، زبانهی قفل آزاد و در واگنها باز میشوند.
سربازان نعره میزنند: «از قطار پیاده شید، وسایلتون رو بذارید اون جا! یالا، یالا، سریعتر! چیزهاتون رو زمین بذارید!» لالی در انتهای واگن ایستاده و به همین خاطر از آخرین نفراتی است که پیاده میشود. نزدیک در، جسد مردی را میبیند که در زد و خورد کشته شده بود. فورا چشمانش را میبندد و برایش دعا میخواند. سپس از واگن پیاده میشود، اما بوی گند را هم با خود میبرد؛ در لباسهایش، روی پوستش، در هر سلول بدنش.
ص 13
ا***ا
📓لالی سوسیس را در کیفش میچپاند و میگوید: «میبینمتون.» در راه بازگشت به بلوکش، برف به آرامی بر سرش میبارد. دانههای برف زیر آخرین پرتوی آفتاب، نور را منعکس میکنند و او را به یاد زیبابینی میاندازد که در کودکی با آن بازی میکرد. مشکل این تصویر چیست؟ در حالی که لالی شتابان سمت بلوکش میرود، احساسات بر او مستولی میشود. برفهای آب شده بر صورتش با اشکهای او یکی شدهاند.
ص 78
📗لالی سوسیس را در کیفش پنهان میکند و میگوید: «میبینمتون.» وقتی به بلوک خود برمیگردد، دانههای برف در اطرافش به پرواز در میآیند. دانههای برف آخرین اشعههای خورشید را میبلعند، بارقههای نور را بازتاب میدهند و او را به یاد لولهی منشور میاندازند که در کودکی با آن بازی میکرد. مشکل این تصویر چیست؟ همانجور که شتابان به سوی بلوکش میرود، به شدت احساساتی میشود. بر گونههایش، برف ذوب شده از اشک قابل تفکیک نیست.
ص 82
📌منظور از زیبابین و لوله ی منشور، کالئیدوسکوپ است.
ا***ا
📓لالی شمارهی او را خالکوبی میکند. کارش که تمام میشود به اطراف نگاهی میاندازد. نگهبانان اس اس خسته هستند و به کسی توجه نمیکنند. لالی یاکوب را به پشت سرش هدایت میکند، جایی دور از روشنایی نورافکنها.
«اینجا بمون تا من بیام.»
آخرین زندانی که خالکوبی میشود، لالی و لئون وسایل و میزشان را جمع میکنند. لالی با لئون خداحافظی میکند و معذرت میخواهد که دوباره او از شامش بازمانده است. قول میدهد که فردا از اندوختهی خود چیزی برایش بیاورد. یاکوب هنوز در اختفاست. لالی تعلل میکند تا اس اس برود. به برج مراقبت نگاهی سریع میاندازد و مطمئن میشود که کسی حواسش به آنها نیست.
ص 94
📗لالی خالکوبی شمارهی یاکوب را آغاز میکند. کارش که تمام میشود، نگاهی به دور و بر میکند و متوجه میشود اس اسهای محافظ آنها خستهاند و توجه چندانی به آنچه روی میدهد، ندارد. لالی، یاکوب را به پشت خودش، به درون تاریکی، جایی که نورافکنها به آن نمیرسد، میکشد.
«اینجا بمون تا کارم تموم بشه.»
پس از خالکوبی آخرین زندانی، لالی و لئون ابزار و میزشان را جمع میکنند. لالی برای لئون دست میتکاند و از او عذرخواهی میکند که باز غذای شبش را از دست میدهد و قول میدهد که فردا صبح چیزی از جیرهاش برای او ببرد. یا شاید دیگر صبح شده باشد؟ با توجه به پنهان بودن یاکوب، لالی وقتکشی میکند تا مطمئن شود همهی افراد اس اس رفته باشند. بالاخره هیچکسی دوروبر نیست. با نگاهی سریع به برجهای نگهبانی متوجه میشود که هیچکس به آنها توجهی ندارد.
ص 100
📌این کتاب را
#نشر_چترنگ هم با همین عنوان و با ترجمه
#فرشته_شایان منتشر کرده است.
📘@klidarnews