⛵️#تابستان⛱#کودکان🛴#نوجوانان📚#کتاب🎯#کلبهکتابکلیدر🛶📕جادو فروش
اول کتاب نویسنده آب پاکی رو دستمون میریزه و میگه: «آغاز کردن داستانی زیر سایه غم و اندوه آزاردهنده است.» که اگه این قسمت رو نخونین از شروع داستان که دزدیده شدن پدر و مادر یک پسر هفت ساله درست جلو چشمش هست، شوکه میشید.
ماجرا از این قراره که این پسر هفت ساله یا همون «اوزی» با پدر و مادر دانشمندش از شهر محل سکونتشون یعنی نیویورک به نقطهای دورافتاده وسط جنگلی انبوه نقل مکان میکنن که در ابتدا علت این جابهجایی فرارگونه برامون نامشخصه. خصوصا اینکه این خونه وسط جنگل نه تنها از تکنولوژی روز دنیا بیبهرهاس، بلکه برق هم نداره، اما در ادامه و با پیشرفت داستان متوجه چرایی این محرومیت میشیم و با اوزی همراه خواهیم بود برای پیدا کردن والدینش و ماجراهایی که تو این راه از سر میگذرونه. پسری که حالا چهارده ساله شده یعنی هفت سال تک و تنها وسط جنگل زندگی کرده.
📙#چند_سطر_کتاب اوزی خیلی شبیه هری پاتر بود. او هم مثل هری، پدر و مادر نداشت. او هم زخم داشت که البته زخم او، جای قدیمی خراش یک شاخه درخت بود. او هم مثل هری پسر بود. اما غیر از اینها، با هم فرق داشتند. برعکس هری، اوزی مجبور نبود انیفورم مدرسه بپوشد. به خاطر همین هم، صبح روز بعد یک دست لباس تازه پوشید، موهایش را ژل زد و با خمیردندان گیلاسی دهانش را مسواک زد. بعد روبروی آینهی اتاق پدر و مادرش ایستاد و با تعجب به خودش و تغییرهایش خیره شد. ص91
🔹 ادامه این داستان فانتزی هم ترجمه شده و با نام: «جادو فروش، به یک کارآموز جادوگری نیازمندیم» در دسترس علاقمندان قرار داره.
#جادو_فروش،
#اوبرت_اسکای،
#زهرا_توفیقی،
#نشر_پرتقالwww.klidar.irt.center/klidarnewsinstagram.com/instaklidar