#شعر📖تمام این شعر که سه واژهاش را هنوز بیشتر نسرودهام
قبل از این نسرودهام
میخواهد بگوید که هوا برای زندگی کافی نیست
و نور نیز لازم
و این میرساند که اگر رسانا باشد
شعر آنکه میسراید،
میتواند مرده باشد
و میتواند کور کامل
و این میرساند، که آنکه میرساند عاشق است،
که کور میتواند باشد و مرده
پس هوا را از او بگیر
خندهات را نه
هوا را از او بگیر
گریهات را نه
که موی گندیده؟ به چشم نامدهات هم مازاد بر مصرف من است
من همان هشتاد برگ برجسته یک خطم
و تو زیبا نفس ناسلامّت منی اکنون
اصلا تو خورشیدی
از این شعر تکراریتر ممکن است؟
اصلا تو شرارهای
نه!
همان خورشیدی که پشت ابر نماندهای و نمیمانی و نخواهی ماند و نمانی خواه ...
سیها سال میگذرد که بتوانم تشدید بر سلامتم بگذارم اگر تو بخواهی
و تو!
آآآآی تو!
ناسلامت کرده مرا و سلامت میکنم من ...
هوا را از من بگیر
خندهات را نه
هوا را، فضا را از من بگیر
غذا را و فضا را و قضا را از من بگیر
حظّها را از من بگیر
خندهات را نه
نور را از من بگیر
شعلهات را نه
وفا را از من بگیر
گریهات را نه
حالا لختم و پختم از دستت دیگر مردهام فکر کنم اما...
خندهات را نه
بعید است زنده باشم ...
مردهام سعید است دستی که پاره میکند گردهام
سعید است... امامیست
سعید امامیست
من قتلهای اخیر زنجیرهای توام
من همجیرهای تو، که جیره را، شیره را از من بگیر
باغ پر خندهات را نه
کشتهاند مرا لبانت و دندانانت
و همه؟ آن رستهها بر جانت
که خندهات را نه
کشتهاندم و جسدم در جایی پنهان است
تویی که میشناسمت ای آئینه بردار
ای سردار آینهای
نظر میکنی بر آینه
چون نظر کردی بر آینه جسدم بر تو پنهان است
لاله روئیده است بر کفنم کشتهاندم
و زیر لاله؟ گوشت انداختهاند
لاله؟ گوشت
همان هاله؟ لاله؟ گوشت که ابتدا آغاز تمام جهان بود
جهان را از من بگیر
امان را، خزان را، باد وزان را
ای باد وزنده
از برج پرتابم کن که بیافتد این شاعر تمام این شعرها را سروده
که بیافتد مرد مرده؟ زیر لاله بوده
سیها سال چهلها سال میگذرد که آن زیر پنهان است این شاعر
هوا را از او بگیر
هوای وزنده، باد وزنده را از من که خودمم هم هم او یک شعر تکراری میسراید...
من کلیشهام
هشتاد برگه برجسته یک خط،
دوخط
و دهها خط هم که بسرایم آزاد نمیشود عشقم
عشق یعنی مغز بیست هزار تخمه؟ آفتابگردان را میانه قوطی کبریت ریختن
عشق یعنی از یکدگر آویختن
وقتی تمام جهان در راه است و ول است و رهاست
رها را از من بگیر
خندهات را نه
خطا را از من بگیر گریهات را نه .... زود
وفا را، صفا را، نگارا نه .... زود
نگارا....
نگارا.... نه ... زو
آرا ....نه ... زو
آرا ...
زو
آرا ...
زو
تمام این شعر قبل از آنکه بسرایمش
میخواست همین را بگوید.
#محسن_نامجو@khodnevischannel