Смотреть в Telegram
Forwarded from خودنویس
@khodneviis تا قله چقدر مانده است راه؟ خاموش نخواهد شد شعله از پس شعله زبانه می‌کشد آتش روح طغیانگر عاشق‌ام دور شو از من برو تا نیافتد گناه من بر گردن‌ات تیپاخورده‌ی سرنوشت شوم‌ام من گوی سرگردان میدان نفرت خدای‌ام! بیزار است از بودن‌ام زندگی زیر بار تن‌ام ضجه می‌کشد زمین پرتواش را دریغ می‌دارد از صورت‌ام آفتاب گنجشک پر و بال شکسته‌ی فصل سیاه گردباد‌م از زمین تا آسمان فاصله است میان آرامش و روح‌ من لبریزم از ضجه و گوش هستی از شنیدن التماس‌ام کر سقف آسمان‌ام کوتاه قد که راست کنم آوار می‌شود بر سرم پوشانده است پیکر‌م را ابری سیاه به تاریکی درمی‌نشیند افق تا افق راه تنها یکی است که آغاز می‌شود از تن‌ام و ختم می‌شود به پرتگاه روح‌ام چە باریک کورە راهی چە تاریک افقی‌ست باران ... باران، بارانی سیاه خیس می‌کند تن‌ام را روح‌ام را اما نمی‌شوید در کولاک فصل یخبندان عمر یخ زده‌ام به کدامین سو روانه‌ام؟ از کدام جهت آمده‌ام؟ شیر برفی دست ساز کودکان سرنوشت‌ام چنان اژدهای افسانه‌ها می‌بلعد‌ام آفتاب تا قله چقدر مانده است راه؟ آی خدایان کوچک و بزرگ عصر وجدان مردە بر قلە‌ی کدامین کوە است جلجتای من؟ اندازه‌ی هزار عیسای ناصری کشانده‌اندم به صلیب هر آنچه یهوداست آنسوی پرچین بوسه معصومیت روح‌ام را به سخره گرفته‌اند آی خدایان کوچک و بزرگ عصر وجدان مردە تا قله چقدر مانده است راه؟ مگذارید، مـ ... این بار که به قله در رسیدم سنگ جان‌ام بغلتد نمی‌خواهم این زمین آغشته به هر چه گناه بچرخد زیر پام نمی‌دانید مگر دیر زمانی است که سنگ "سیزیف" را کشیده‌ام به دوش؟ تا قله چقدر مانده است راه؟ آری آن که از آتشدان شما برای انسان آتش ربود و از آتشکده‌ی روح‌اش نور و روشنی را قسمت کرد میان‌شان من بودم گناه کردم چرا که هم اینک در کوهستانی صعب العبورم و آتشی را که ربوده بودم انداخته‌اند به جان‌ام نگاه‌ام کنید که چه سان می‌سوزم نجات‌ام دهید به صلیب‌ام کشانده‌اند سیراب می‌کنند هر شب به زهر زندگی دشت روحم را سوار روح خستە‌ام شدە این کابوس و پیادە نمی‌شود آسمان ویار خون دارد عقاب می‌زاید از پس عقاب عقاب‌ می‌آید و جگرم را می‌خورد عقاب می‌زاید این آسمان عقاب می‌زاید عقاب شما را به خدا "گل شوران"۱ در کدامین کوهستان است؟ سنگ بە سنگ هر چە کوهستان را شستە‌ام بە خون خویش راە چە بود رفتە‌ام نمی‌رسم بە آن نشانە کە "شۆڕە خەزاڵ" ۲ گذاشته است بر سر راه قدم به قدم زخم چرکابه می‌زند از سینه‌ام گل هزار اشتیاق شکفتە در کوهستان دل‌ام راە بازگشت ناپیداست پل‌های پشت سرم همە خراب دشت "خاتوو خەزاڵ" را سرزمینی سوختە کردە‌اند تا قله چقدر مانده است راه؟ آی خدایان بزرگ و کوچک زمانه‌ی وجدان مردە تا قله چقدر مانده است راه؟ من چگونە زین سان دوام آورده‌ام؟ ۱. تمثیل عاشقانه لاس و غزال ۲. خزال یا غزال معشوقەی لاس است 📝#شعر 👤#جلال_ملکشاه 📝#ترجمه 👤#جبار_شافعی_زاده Telegram.me/Khodneviis
Telegram Center
Telegram Center
Канал