@khodneviis ✒
"بە تعویق افتادن دریا در پنجرە"
بە تعویق افتاده است تنهاییم
بە تعبیر امروز جمعە
کە قدغن است در آن پرواز
باید تبریک بگویم فصل آینده را
به درختی که دیر اتفاق افتاده در زمان
خواهد ریخت بعدتر تصویر سایهاش
بر دیوار خاطرم
سایهی سفر در میانهی دوزخ
سایهی عبور از زنی
که سرآغاز آشوب
سایهی باد
در نهانگاه مجسمههای سنگی شهر
که پرنده میشدند
در آتش
سایهی خودم نیز که رودخانهای خواهد شد
و در روزی تعطیل
در غربت میگسترد
تا فراسوی مرزهای غروب
اگر زمان تنهاییام دیر نمیشد
شاید
شعری برای خلوت کوچه میسرودم
تا از خواب بیدار میشدند بیدهای مجنون
دختران گیسوانشان را
از پنجرهها رها میکردند در باد
تا به خاطر آوردند افسانه
و من آرام آرام ورق میزدم فصلها را
مثلن مینوشتم فرخنده باد اسفند
تا گیج میرفت سر آتش
در واژههام
اعتراف میکردم فرخنده است ماهی
در آخرین دقایق تابستان
با ستارهای که شباهنگ است نامش
تا دختری اسمش را بازمییافت
در زبانام
و در تاریخام هم ستارەای دور درخشیدن میگرفت
شاید مینوشتم فرخندە باد آذر
منظورم مستی نبود اما
بلکه بر درختان
خوشهی دریا نگاهم
دقایق دیگری هم فرخنده میشدند
و حتی فروردین
جز دقایق تاریک تنهاییاش
در یک روز تعطیل
نام چند نفر را باید بنویسم
که مترادف باغچهاند
در دفتر تلفن شمارههای اورژانسی
خورشید گرفتگی شاید اتفاق بیافتد فردا
شمارهای خواهم گرفت
کە در خود دارد
تمام نامهای مستعار آفتاب را
هلاک شوم نیم روزی اگر
در هجوم خیالی نو
شمارهای بگیرم تعبیر کند تمام روئیاها را
غروبی
که سایهام به درازای خیابان
آتش میگیرد ناگهان
شمارهای را خواهم گرفت
اولین پاسخاش باران
امروز
که سرآغاز ماه میلادی درد است
بازیهای بیشتری باید.
پشت پنجره
کتاب دریا در دست
در فکر بیابانام هنوز
به پایان نخواهم رساند صحبت از نهنگها را و
به خاطر خواهم آورد
تک درختی را از حکایت مادرم
پشت پنجره ذره ذره
صدا خواهم زد زنی را ناماش لیلا
میگوید: به تعویق افتاده است تنهاییت
بیاندیش به نقشهی میهن و
ببند پنجره را
به عشق درختی بیاندیشم باید
دیر خواهد شد اگر نه
هر آنچه شعر فرداست.
📝 #شعر
👤 #یونس_رضایی
📝 #ترجمە
📣 #جبار_شافعی_زادە
✒ Telegram.me/Khodneviis