👪 خــانواده ے 💏 شـاد 💑

#قسمت_دوم
Канал
Логотип телеграм канала 👪 خــانواده ے 💏 شـاد 💑
@khanevade_shaadПродвигать
1,71 тыс.
подписчиков
12,2 тыс.
фото
2,73 тыс.
видео
3,27 тыс.
ссылок
#قسمت_دوم
🌹مثالهای اولویت🌹


نماز خواندن😇
در نماز خواندن رعایت ترتیب اهمیت داره, اول وضو... همه کارهای وضو هم باید به ترتیب باشد, برای نماز هم رعایت ترتیب و موالات از ضروریات است
اگه ترتیب در آنها رعایت نشه وضو باطل و نماز باطله😕
به نظرتون بین همسر و بچه اولویت با کدومه؟👱‍♀👼👨
همسر💑 چون احترام و اتحاد میان زوجین برای فرزند اثر آموزنده بسیاری دارد
اما در عمل زن و شوهر طرف چه کسی را میگیرند؟؟ 😃
💟وقتی اولویت رعایت نمیکنیم....تمام لطف های امروز بابا کشک میشه 🤨
پس فردا وقتی بچه بزرگ میشه خرجی از بابا میخاد اما تو انتخاباش نظر بابا مهم نیس😟
وقتی میگیم :
بابات مهمه, بابات خسته اس, رفته به خاطر ما از صبح تا شب کار کرده ... باعث ایجاد حس مسئولیت پذیری در بچه هامی شیم🤩
وقتی میگیم مامانت تو خونه خیلی تلاش میکنه, امروز حالش خوب نبوده یا کار داشته نرسیده غذا حاضر کنه, تو که از صبح خونه بودی درست میکردی تا بدونی مادرت چقدر دلسوز هست, بچه بیشتر به والدین احترام میگذاره
بین نماز اول وقت🕌 و درخواست پدر و مادر 💑چی؟
درخواست پدرومادر💑, چون نماز اول وقت مستحب هست اما احترام و توجه به والدین واجب☺️
بین خواهر و برادرها کدوم ؟🙋‍♂🙋‍♀
هر کدوم که بزرگتره, چون احترام به بزرگتر مهم است😊
اولویت بین پدر و مادر کیست؟؟ 💏
در روایات داریم سه بار توصیه نیکی به مادر 👸و بعد یکبار نیکی به پدر 🤴آمده است.
نیکی و احترام به مادر به معنی نادیده انگاشتن پدر است؟؟؟ 🤔😟😳
هرگز⛔️⛔️⛔️
با مهر و محبت رضایت پدر را به دست می اوریم. 💙💙
بقیه اولویت ها چی؟؟؟


ادامه دارد....

حتما دنبال کنید عاااالیه.

‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌زن همانند گل🥀 است
@khanoOomaneha
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
#پس_انداز پول با ۴۴ روشی که برای روز مبادا باید بدانید.

مترجم:احسان عبدالباقی

#قسمت_دوم


۱۹. از مشاوران مالی کمک بگیرید
۲۰. به‌جای خرید کتاب، از کتاب‌خانه استفاده کنید
۲۱. وسط هفته سینما بروید
بلیت سینماها در وسط هفته ارزان‌تر است
۲۲. هدیه‌ها را محدود کنید
۲۳. هدیه‌ها را از قبل برنامه‌ریزی کنید
از حراجی هدیه بخرید
۲۴. سیسمونی را خرج دانشگاه بچه کنید

۲۵. لباس‌های ارزان را به‌خاطر ارزانی نخرید
فکرش را بکنید در یک حراج، کاپشن ارزانی را خریده‌اید و فکر می‌کنید سود کرده‌اید. دی‌ماه که تمام شد، اواسط بهمن زیربغل پاره‌شده‌اش به شما لبخند می‌زند و از شما عاجزانه تقاضا دارد او را با کاپشن دیگری عوض کنید. چه حسی خواهید داشت؟

۲۶. با فامیل و دوستان، اقلام مورد نیازتان را مبادله کنید
۲۷. یک روز در هفته را «روز بدون خرج‌کردن» بنامید
هفته‌ای یک شب را بدون هیچ‌ خرجی تعیین کنید
۲۸. ناهارتان را سر کار ببرید
۲۹. هر ماه، مصرف غذای بیرون را کمتر و کمتر کنید
۳۱. بر حسب قیمت واحد خرید کنید

۳۲. مواد اولیه‌ی غذا را دوبرابر کنید
دفعه‌ی بعدی که اعضای خانواده را به یک شام یا ناهار خوشمزه مهمان کردید، میزان مواد اولیه را دوبرابر کنید و مقدار غذای باقی‌مانده را فریز کنید و دفعه‌ی بعدی بخورید.
۳۳. مرتب بازبینی‌های پزشکی انجام دهید
۳۴. قیمت داروهای تجویزشده را با هم مقایسه کنید
۳۵. قیمت بیمه‌های خانه را مقایسه کنید
۳۶. مصرف انرژی داخل منزل را کاهش دهید
۳۷. دیوارهای خانه را درزگیری کنید
۳۸. پرده‌های اتاق‌ها را تیره کنید
استفاده از پرده‌های تیره در تابستان، مانع تابش آفتاب گرم می‌شود و هوای داخل خنک‌تر خواهد ماند.
۳۹. مصرف آب را کمتر کنید
۴۰. مصرف پودر لباس ‌شویی را نصف کنید
۴۱. درجه‌ی آبگرمکن را کم کنید
با هر درجه کاهش می‌توانید ۵ درصد در هزینه‌های گرمایش آب صرفه‌جوبی کنید.
۴۲. به‌جای ماشین شخصی از وسایل حمل‌ونقل عمومی استفاده کنید
۴۳. ماشین خود را منظم معاینه کنید
۴۴. انواع وب‌سایت‌های فروش بلیت سفر را بررسی کنید
منبع:americasaves
۳۲موردی که باید بخاط آن ها شکرگزاری کنید.

#قسمت_دوم

۱۷. ناامیدی هایتان
ناامیدی موقتی شما اگرچه باعث ناراحتی تان شد، اما همیشه به شما یاد داد که از پس ناراحتی بربیایید و دوباره به سمت شادی حرکت کنید.

۱۸. شغلتان

۱۹. دشمنانتان
دشمنانتان به شما یاد دادند که چگونه باید جنگید، آن‌ها به شما خودِ واقعی تان را نشان دادند و مهم‌تر از همه، این که نباید به چه کسی تبدیل شوید.

۲۰. معلم هایتان
معلم‌ها کسانی هستند که همیشه شما را تشویق کردند، اشتباهاتتان را تصحیح کرده، به شما انگیزه دادند و در عوض هیچ چیزی از شما نخواستند.

۲۱. شکستن قلبتان
مطمئنا خودتان بهتر می‌دانید که هر شکست عشقی چطور قلب شما را قوی‌تر کرد و شما پس از آن، تبدیل به انسان باهوش‌تر و مجرب تری شدید. شکست‌های عشقی به شما فرق میان ایمان و وفاداری، دروغ و حقیقت، و نهایتاً تفاوت بین واقعیت و انتظار را یاد دادند.

۲۲. شوخ طبعی شما

۲۳. بدنتان

۲۴. دردتان
نکته‌ی خنده دار راجع به درد این است که شما درد را احساس می‌کنید؛ اما وقتی که تمام شد، دیگر نمی‌توانید میزان و مقدار آن را به یاد بیاورید. متوجهید که زمانی درد فجیعی داشتید، اما نمی‌توانید آن را به یاد بیاورید. پس به خاطر این که تمام دردهایتان از بین رفته اند و شما را با لذت آرامش و سلامتی پس از آن تنها گذاشته اند، شاکر و سپاسگزار باشید.

۲۵. خواهر و برادرتان
خواهر و بردار شما اولین و آخرین دوستانتان هستند. پس واقعا شایسته است که به خاطر داشتن چنین افرادی شاکر و سپاسگزار باشید.

۲۶. خورشید

۲۷. درختان

۲۸. امتیازات
شکرگزاری به خاطر تمام امتیازاتی که در زندگی دارید هم لازم است.

۲۹. انتخاب هایتان

۳۰. برق
گرم است؟ کولر داریم. سرد است؟ بخاری برقی داریم. زندگی کسانی را تصور کنید که هیچ یک از این وسایل را ندارند، اما شما از نعمت برق محروم نیستید. برق یک حق نیست، بلکه یک وسیله‌ی لوکس است.

۳۱. نوشیدن آب

۳۲. اسمتان
در هر صورت اسم شما اولین هویت شماست.
پس به خاطر این هویت، شاکر و سپاسگزار باشید.

برترینها_مترجم:یگانه سهرابی
منبع: lifehack
نحوه درخواست زنان از مردان. قسمت دوم دکتر محسن محمدی نیا مشاور…
نحوه درخواست زنان از مردان. قسمت دوم دکتر محسن محمدی نیا مشاور…
🌹 #نحوه_درخواست #زنان از #مردان:

بویژه زمانی که وارد منزل می شوند. هنگام بازی با گوشی #موبایل, لب تاپ، تماشای #فوتبال 🏈 و...
#قسمت_دوم

#دکتر_محسن_محمدی_نیا #معین
#مشاور #روانشناس

‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌زن همانند گل🥀 است
@khanoOomaneha
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
#قسمت_دوم

شخص كرده بنشينيد و بي اذن و اجازه جا به جا نشويد مگر اين كه بسيار خودماني باشيد و با خصوصيات و اخلاق شخص و نيز وضعيت خانه و خانواده آشنايي داشته باشيد كه در اين موارد هم بهتر است ادب مهماني را به جا آورده و خودسرانه جابه جا نشويد. به قول معروف مهمان بايد خود را اسير صاحب خانه بداند نه اين كه ميزبان اسير مهمان شود.

10- جا دادن به ديگري: در مهماني عمومي تر، هر تازه واردي با چشم، دنبال جايي مي گردد. در اين حالت بهتر است كه به اين اشخاص تعارف كنيد و جا بدهيد و نگوئيد كه ميزبان با آوردن اين مهمان جا را تنگ كرده است. اگر كسي درخواست جايي كرد به او جا بدهيد. «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُواْ فىِ الْمَجَالِسِ فَافْسَحُواْ يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ  وَ إِذَا قِيلَ انشُزُواْ فَانشُزُواْ يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ  وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِير»(مجادله، آيه11).

11- احترام: به هر كسي كه وارد شد احترام بگذاريم و با سلام و تحيت به استقبال كلامي از او برويم.

12- بلند شدن به پاي مهمان: به احترام و تكريم تازه واردان بلند شويم. اگر مهمان تازه وارد مومني است بيشتر تكريم و احترام بگذاريم و در بلند شدن و اعمال ديگر پيشتاز باشيم.

13- شتاب در پذيرايي: اگر مهمان وارد شد، در پذيرايي شتاب كنيد حتي با يك ليوان آب و شربت. اگر مهمان به دعوت شما وارد شده در تهيه غذا شتاب كنيد و به ياري همسرتان بشتابيد و به او در تهيه غذا كمك كنيد. «فَرَاغَ إِلىَ أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِين»(ذاريات، آيه26).

14- چشم انتظار غذا نبودن: مهمان وقتي وارد شد، چشم انتظار فوري غذا نباشد و چشم به اين ظرف و آن ظرف ندوزد كه غذا آماده است يا نه و يا اين كه غذا چيست. (احزاب، آيه53))

15-ياري به همسر: در تهيه غذا براي مهمان به ويژه مهماني هاي ناگهاني به همسرتان كمك كند.

16- غذاي حلال: غذايي كه ميزبان تهيه مي كند بايد حلال، پاك و طيب باشد. «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَ اشْكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُون»(بقره، آيه 172 و مومنون، آيه 51 و آيات ديگر).

17- بهترين غذا: در پذيرايي از مهمان كوشا باشيد و بهترين غذا را تهيه كنيد، چنان كه حضرت ابراهيم(ع) حتي براي مهمانان سرزده اش گوساله اي چاق و چله را مي كشد و به كمك همسرش كباب مي كند. «فَرَاغَ إِلىَ أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِين» (ذاريات/26).

18- سفره انداختن: سفره را پيش مهمان ببريد و بيندازيد، نه اين كه مهمان را از جايي بلند كنيد و به جايي ديگر ببريد و بگوييد: بفرماييد اين جا.

19- تعارف كردن: ميزبان وقتي سفره پهن شد، تعارف كند و بفرما بزند تا مهمان دست به غذا برد: «فَقَرَّبَهُ إِلَيهِْمْ قَالَ أَ لَا تَأْكلُُون»(ذاريات، آيه 27).

20- اندازه نگه داشتن در خوردن و نوشيدن و دوري از اسراف: در خوردن و نوشيدن اندازه نگه داريد و به مقداري بخوريد كه مصداق اسراف و زياده روي نباشد: « يَابَنىِ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكمُ‏ْ عِندَ كلُ‏ِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُواْ وَ اشرَْبُواْ وَ لَا تُسرِْفُواْ  إِنَّهُ لَا يحُِبُّ الْمُسرِْفِين»(اعراف، آيه 31) بسياري از مردم چون به مهماني مي روند خودكشي مي كنند و اين دور از ادب مهماني است.

21- پرهيز از ريخت و پاش و تبذير: ميزبان در تهيه غذا بايد اندازه نگه دارد و آن قدر غذا و خوراكي تهيه نكند كه خورده نشود و دور ريخته شود. تفاوت اسراف و تبذير اين است كه اسراف هرگونه زياده روي در هر كار و فكري حتي امور اعتقادي است، ولي تبذير اين است كه شخص نعمتي را استفاده نكند و تباه و ضايع سازد. بذر به معناي پاشيدن است. غذاهايي كه زياد از حد و اندازه تهيه و سپس در سطل زباله ريخته مي شود نمونه بارز و آشكار تبذير است. كساني كه تبذير مي كنند دوستان و ياران شيطان هستند و در مسير شيطاني گام بر مي دارند؛ از اين رو خداوند كساني را كه تبذير مي كنند و ريخت و پاش در زندگي دارند دوست نمي دارد. «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كاَنُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ  وَ كاَنَ الشَّيْطَنُ لِرَبِّهِ كَفُورًا»(اسراء، آيه 27).

22- خوردن غذاي پاك و پاكيزه: در هنگام خوردن دقت كنيد كه هر چيزي را نخوريد، «فَلْيَنظُرِ الْانسَانُ إِلىَ‏ طَعَامِه»(عبس، آيه 24) بلكه طعامي پاك و پاكيزه بخوريد. «يَأَيهَُّا الرُّسُلُ كلُُواْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ اعْمَلُواْ صَالِحًا  إِنىّ‏ِ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيم»(مومنون، آيه 51 و بقره، آيه 172).

23- شكر و سپاس: پس از خوردن غذا شكر خدا گوييد و سپاسگزار ميزبان باشيد، «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَ اشْكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُون»(بقره، آيه 172) و غر نزنيد كه اين چه غذايي بوده است.
180526_0706
وابستگی و دلبستگی. قسمت دوم. دکتر محسن محمدی نیا معین
🌹#وابستگی و #دلبستگی: #قسمت_دوم
آیا وابستگی آفت رابطه است؟
چگونه در یک رابطه عاشقانه #وابسته نشویم؟
بشنوید از:
#دکتر_محسن_محمدی_نیا #معین


.
@mehr_baanu
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
#رمان 🌸
#تاپروانگی 🦋
#قسمت_دوم 📍

کیک اسفنجی پخته بود،هر چند شخصا هوس شیرینی گردویی کرده بود،اما ارشیا کیک های ساده ی خانگی دوست داشت.گور بابای دل خودش ...
مهم او بود و همه ی علایقش!
پودر قند را که برداشت،حضورش را حس کرد.می دانست حالا چه می کند حتی با اینکه پشت سرش را نمی دید!او پر از تکرار بود.
در یخچال باز شد،بعد از هزاران بار تذکر باز هم آب را با پارچ سر کشید.در را محکم بهم کوبید،طوری که عکسشان از زیر آهن ربای چسبیده به یخچال سُر خورد و افتاد ...حتی دست خودش هم لرزید و خاک قندها کمی روی میز ریخت.
برگشت و کوبنده گفت:
_ارشیا!
شانه ای بالا انداخت و از جلوی چشمش دور شد.این همه وسواس و تمییزی کجا دیده می شد؟
کیک برش زده‌ را در سینی چایِ تازه ریخته گذاشت .طبق عادت کاسه ی کوچک سفالی را پر کرد از توت خشک و کشمش و هر چیزی جز قند ...
ارشیا قند نمی خورد!
صندل نپوشیده بود و پایش تازگی ها روی کفپوش یخ می کرد .باید جوراب زمستانی می بافت،شاید هم نه ...می خرید اصلا!از این گل و منگوله دارهای خوش رنگ و رو که بدجور دلش را می برد...
خجالت کشید از ذوق بچه گانه اش و لبش را گزید...
مردش از شنیدن‌ صدای قژ قژ دمپایی روی کفپوش و حتی ذوق زدگی های بچگانه خوشش نمی آمد!
چقدر تمام زندگی ،پر از خواسته های او بود ...
سینی را جلوی رویش نگه داشت .با اخم فقط چای را برداشت.
همیشه تلخ بود و تلخ می خورد.تازگی نداشت...
سینی را روی عسلی گذاشت .دوباره وزوز گوشی ... هنوز خیلی سر و صدا نکرده بود که ارشیا با صدای خش دارش گفت :
_خیلی رو اعصابه!
همین یک جمله اعلان جنگ نامحسوس بود...سریع حمله کرد سمت گوشی و با دیدن دوباره ی عکس پر از مهر خواهرش لبخند زد.
چند دقیقه صحبت کردن با ترانه،عوض تمام سکوت امروز کفایت می کرد.
_الو سلام ریحانه
_سلام عزیزدلم خوبی؟
_من آره،تو چطوری؟
_خوبم
_ده بار میس انداختم چرا جواب نمیدی؟
_دستم بند بود شرمنده
_نیومدی دیگه جات خالی بود
_کجا؟
_به!!تازه میگی لیلی زن بود یا مرد
_باور کن مغزم ارور داده
_وقتی سه چهار روز از محرم گذشته و هنوز یه چای روضه نخوردی معلومه که اینجوری میشی خب خواهر جانم!
_ای وای،امشب بود نذری مادرشوهرت؟
_بله،انقدرم منتظرت شدم که نگو...نوید میگفت در دیگ رو وا نکنید خواهرزنم تو راهه..یعنی رسما آبرومو بردیا
_شرمندتم،بخدا...
_قسم نخور ریحان،دیگه من که از همه چی باخبرم.حالا غصه هم نخورا برات گذاشتم کنار فردا میارم
_مهربونه من
_یاد بگیر شما
_به زری خانوم سلام برسون،بگو قبول باشه
_چشم کاری نداری فعلا؟
_نه خدانگهدارت
_یاعلی
انقدر انرژی مثبت و خوب نصیبش شد از این دقایق همکلامی شان که کیک دست نخورده ناراحتش نکرد که هیچ، خوشحال هم شد!و زیرلب گفت:
_بهتر،بمونه برای مهمون فردام
ادامه دارد..

#الهام_تیموری

@khanoOomaneha @khanevade_shaad
#رمان_پناه 🌸
#قسمت_دوم

با نفرت می گویم :
_بیا برو دنبال کارت !
با وقاحت زل می زند به چشمانم
+من بیکارم آخه
زیرلب ناسزایی می گویم و برای اولین ماشین دست بلند می کنم ، ترمز که می کند با دیدن چهره ی خلافش یاد سفارش های لاله می افتم و پشیمان می شوم . دستش را توی هوا تکان می دهد و گازش را می گیرد ...
ماشین بعدی پیرمرد مهربانیست که جلوی پایم می ایستد . سوار می شوم و نفس راحتی می کشم . مثل آدم های مسخ شده شده ام ، نمی دانم کجا بروم و فعلا فقط مستقیم گفته ام ! به ساعت مچی سفیدم نگاه می کنم ،چیزی به غروب نمانده و من هنوز در به درم ... رادیو اخبار ورزشی می گوید ،چقدر متنفرم از صدای گوینده های ورزشی ! پیروزی پرسپولیس را تبریک می گوید ...
پیرمرد دوباره می پرسد :
_کجا برم دخترم ؟
بی هوا و ناگهان از دهانم در می رود :
_پیروزی و خودم تعجب می کنم ، محله ی سال ها پیش را گفته ام .
مادر ...مادربزرگ...خانه ی قدیمی و هزاران خاطره ی تلخ و شیرین من ... با تمام بی دقتی ام ،خودش انگار خیابان ها را از بر باشد راه را پیدا می کند و من را می برد درست انتهای همان کوچه ی آشنای قدیمی ....
دسته ی چمدانم را گرفته ام و روی زمینی که مثلا آسفالت است اما در حقیقت از زمین خاکی هم بدتر است می کشانمش ، می ایستم ... پلاک 5 چند قدمی به سمت وسط کوچه عقب گرد می کنم و به خانه نگاه می اندازم، خودش است . چقدر خاطره داشتم از اینجا ... نمای بیرونش کلی تغییر کرده ، مثل آن وقت ها آجری نیست و حتی در ورودی را عوض کرده اند. از داخلش هنوز خبری ندارم اما امیدوارم رنگ و بویی از قدیم هنوز مانده باشد بر پیکره اش ... با یادآوری حرف های چند دقیقه پیش مغازه داری که چند سوال ازش پرسیده ام ،ترس می افتد بر جانم . حواست باشه خواهر من ، اینجا که میری خونه ی حاج رضاست ! یعنی کسی که توی کل محل اعتبار و آبرو داره و حرف اول و آخرُ می زنه ، همه رو سر و اسم زن و بچه ش قسم می خورن از من می شنوی برو شانست رو امتحان کن دل رحمن یه نیم طبقه ی خالی هم دارن که مـستاجر نداره ... شاید اگه دلشون رو به دست بیاری بتونی یه گلی به سرت بزنی
نفس حبس شده ام را بیرون می فرستم و زنگ را فشار می دهم ، پسر نوجوانی که از کنارم عبور می کند با تعجب جوری خیره ام می شود که انگار تا حالا آدم ندیده ! بی تفاوت شانه ای بالا می اندازم و منتظر می شوم تا یکی آیفون را جواب بدهد .من به این نگاه ها عادت کرده ام !
_بله ؟
صدایم را صاف کرده و تقریبا دهانم را می چسبانم به زنگ
_سلام
+علیک سلام ، بفرمایید
_منزل حاج رضا ؟
+بله همینجاست .
_میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم ؟
+شما ؟
_پناه هستم
می خندد انگار ..
+میگم یعنی امرتون؟
_میشه حضوری بگم ؟
بعد از کمی مکث جواب می دهد
+الان میام پایین
_مرسی
شالم را درست می کنم ، خیلی معطل نمی شوم که در باز و دختری با چادر رنگی پشتش ظاهر می شود .. با دیدنش لبخند می زنم. اما او لبش را گاز می گیرد و با چشم های گرد شده نگاهم می کند .فکر می کنم هم سن و سال خودم ، شاید هم کمی بزرگتر باشددست دراز می کنم و با خوشرویی می گویم:
_دوباره سلام
چشمش هنوز ثابت نشده و رویم چرخ می خورد .دست می دهد ...

+علیک سلام
_ببخشید که مزاحم شدم
+خواهش می کنم .بفرمایید
عینک آفتابی ام را از روی موهایی که حجم وسیعش از گوشه و کنار شال بیرون زده بر می دارم و می گویم :
_شما همسر حاج آقا هستید ؟
+خدا مرگم بده ! یعنی انقدر قیافم غلط اندازه ؟ من دخترشونم
_معذرت ، حاج آقا هستن ؟
+نه چطور مگه ؟
_راستش یه صحبتی با ایشون داشتم
چشم هایش تنگ می شود
+در چه موردی ؟
_می تونم خودشون رو ببینم ؟
تردید دارد ، از نگاهش می فهمم که با شکل و شمایلم مشکل دارد !
+والا چی بگم ! الان که رفتن نماز
_می تونم منتظرشون بمونم ؟
+حدودا نیم ساعت دیگه تشریف بیارید حتما تا اون موقع برگشتن
می خواهد در را ببندد که با دست مانع بسته شدنش می شوم .

_من اینجاها رو بلد نیستم ، توی کوچه هم که خیلی جالب نیست ایستادن،میشه بیام تو ؟قبل از اینکه جوابی بدهد ،دختر بچه ی بانمکی از پشت چادرش سرک می کشد و شیرین می گوید :
_علوسکم کوش ؟خم می شود و بغلش می کند ... اصلا نمی خورد مادر شده باشد، با ذوق لپ تپلش را می کشم و با صدای بچگانه قربان صدقه اش می روم .پشت چادر سنگر می گیرد ،یاد خودم و مادر می افتم . دوباره و با پررویی می گویم :
_اشکالی نداره بیام تو؟
نگاهی به کوچه می اندازد و با دودلی جواب می دهد :
_نه ... بفرمایید
با خوشحالی اول نگاهم را می فرستم توی حیاط و بعد خودم پا می گذارم به این دفتر مصور خاطرات...

ادامه دارد ....
#الهام_تیموری
...:
❤️❤️
#داستاݧ_شبانہ
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_دوم
￿
-￿آخــــر هفتہ قـــرار بود بیاݧ واســــہ خواستگارے
زیاد برام مهــم نبود کہ قــرارہ چ اتفاقے بیوفتہ حتے اسمشم نمیدونستم

فقط بخاطــر ماماݧ قبول کردم کہ بیان برای آشنایے ....
ترجیح میدادم بهش فکر نکنم

-عادت داشتم پنج شنبہ ها برم بهشت زهرا پیش🌹 شهید گمنام 🌹
شهیدے ک شده بود محرم رازا و دردام رفیقے ک همیشہ وقتی ی مشکلے برام پیش میومد کمکم میکرد ...
🌹فرزند روح الله🌹
این هفتہ بر عکس همیشہ چهارشنبہ بعد از دانشگاه رفتم بهشت زهرا چند شاخہ گل گرفتم
￿ کلےبا شهید جانم حرف زدم احساس آرامش خاصے داشتم پیشش
-بهش گفتم :شهید جان فردا قـــراره برام خواستگار بیاد...
از حرفم خنده گرفت ههههه
خوب ک چی الان این چی بود من گفتم ...
من ک نمیخوام قبول کنم فقط بخاطر ماماݧ..
احساس کردم یہ نفر داره میاد ب ایـݧ سمت پاشدم

دیر شده بود سریع برگشتم خونہ
تا رسیدم مامان صدااااام کرد
-اسمااااااااء
-(ای واے خدا ) سلام ماماݧ جانم؟؟؟؟
-جانت بے بلا فردا چی میخواے بپوشے؟؟
-فردا؟؟؟؟
-اره دیگہ خواستگارات میخواݧ بیاناااااا
اهاݧ ..
یه روسری و یہ چادر مگہ چہ خبره یہ آشنایی سادست دیگہ عروسے ک نیست..

این و گفتم و رفتم تو اتاقم
ی حس خاصے داشتم نکنه بخاطر فردا بود ؟؟؟؟
وای خدا فردا رو بخیر کنه با ایـݧ ماماݧ جاݧ مـݧ...
￿ همینطووے ک داشتم فکر میکردم خوابم برد....

@khanoOomaneha @khanevade_shaad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جوفراست
#کودک_بد_غذا
#قسمت_دوم

وقتی کودک متوجه شود که با نخوردن غذا مرکز توجه والدین میشود بقیه روزها هم از این تکنیک برای جلب توجه استفاده میکند. راه چاره چیست؟

@khanevade_shaad
Forwarded from خانواده شاد
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
🌼
#از_پدرم_متنفرم

این داستان را تا انتها بخوانید.
مخصوصا #بانوان


#قسمت_دوم

از همون اولم مشخص بود بابام نمیتونه کاری از پیش ببره
کم اورد و سوپری و جمع کرد
کلی بدهکار بودیم
بدهکار پشت بدهکار
میومدند در خونه و دعوا راه مینداختند
تازه رفته بودم دبستان
وضعیت تغذیه مون وحشتناک بود
چیزی واسه خوردن نداشتیم
یادمه مادرم از شدت فقر برامون آماج درست میکرد
وقتی میخوردیم و میرفتیم مدرسه دل درد میگرفتیم
یادمه یه روز مدیر صدام کرد تو دفتر و پرسید چرا همش دل درد داری
بهش گفتم که وضعمون بده و پول نداریم غذای خوب هم نداریم بخوریم
وقتی واسه ی افروز تعریف کردم که به مدیر چی گفتم کلی فحشم داد که چرا ابرو ریزی کردی
گفتم چه اشکالی داره شاید اگه بفهمن چقدر فقیریم بهمون کمک مالی کنند
چند روز بعد صدام کردند تو دفتر مدرسه و یکم لوازم تحریر بهم دادند
خیلی خوشحال شدم چون خیلی به وسایل مدرسه نیاز داشتم
اما وقتی رسیدیم خونه افروز حسابی کتکم زد و گفت تو شخصیت نداری
همه ی همسایه ها میدونستند چقدر وضعمون خرابه چون هر روز و هر روز طلبکارا دمه خونه بودند
یادمه یه روز زنگ خونمونو زدند وقتی در و باز کردم دیدم
یه دیس برنج و یه ظرف خورشت گذاشتند دمه در و رفتند
خیلی ذوق کردم
خواهر و داداشامو صدا کردم بیاین غذا بخوریم اما افروز عصبانی شده بود و
گفت میخوام خالی شون کنم تو پاکت اشغالی و بذارم دمه درخونه اما مادرم اجازه نداد
اومد یکم از غذا ها رو برداشت واسه ی بابام و بقیه رو داد ما خوردیم البته افروز نخورد
چند بار دیگه هم تکرار شد یه نفر میومد غذا میذاشت دمه در و میرفت
مادرم میگفت یه دفعه که از بیرون میومده دیده که عممه برامون غذا میذاره
عمم تو کوچه ی خودمون زندگی میکرد اما چند سالی بود که با پدرم قهر بودند
خواهرم همیشه میگه تو درک و فهمت خیلی پایینه
فکر میکنم راست میگه
هیچ وقت نتونستم فقر مادرمو بفهمم
وقتی میخواست از خونه بره بیرون واسه ی خرید
به زور دنبالش میرفتم و انقدر دمه مغازه ها گریه میکردم که مادرم مجبور میشد به جای خریدن وسایل مورد نیاز خونه
خواسته های منو بر اورده کنه
یا زمانهایی که میرفتیم خونه ی مادر بزرگم یا بقیه ی فامیل میرفتم سر کیفشون و پولاشو بر میداشتم
و باعث میشدم همه به مادر و خواهر برادرام به یه چشم دیگه نگاه کنند
و وقتی میرفتیم خونه شون همه چیزو از دستمون قایم کنند
خواهرم میگفت فراز انقدر نامرد نباش چون بابامون دزده اگه از این کارا بکنیم میگند این کارها رو از باباشون یاد گرفتند
اما واسه ی من مهم نبود پولای دیگران و بر میداشتم و میرفتم کیک و نوشابه میخریدم و یواشکی میخوردم
به یاد ندارم مادرم جرات پیدا کرده باشه بره سر جیب بابام
اما یه روز من رفتم سر جیب بابام و پولاشو برداشتم و باعث شدم مادرم از بابام یه کتک حسابی بخوره
نمیدونم چرا ولی هیچ وقت دلم واسه ی هیچکدومشون نسوخته

ادامه دارد......

@khanoOomaneha @khanevade_shaad
Forwarded from خانواده شاااد
#رمان_عاشقانه

بسم رب الصابرین
#قسمت_دوم
#ازدواج_صوری

کتاب تاریخچه وهابیت بستم خیلی سخت بود این مقاله ،گاهی تو کتب غربی دنبال مطلب میگشتم و تو این کتب توهین های بود که دل هر شیعه ای رو به درد میاره


یادم رفت خودم معرفی کنم
من پریا احمدی هستم
۲۴سالمه بچه دوم یه خانواده شش نفره 😍

پوریا ،پریا ،پریسا ،پرستو

خواهرا و برادرم همه ازدواج کردن و من مجردم

خخخخ من فراری از،ازدواجم

یه خواهرزاده ۵ماه دارم که اسمش پرنیاست

شوهرپریسامون مهندسه اسمش مهدی هست

پرستو هم عید غدیر میره خونه خودش شوهرش اسمش سجاده
این دامادمون مغازه پارچه فروشی داره

پدرم دبیربازنشته است
مادرم خونه دار

من فکر میکنم اگه ازدواج کنم به کارای مذهبیم نمیرسم

خانواده من معمولی هستن نه خیلی مذهبی نه دور از مذهب



برادرم معلمه


ما همه محجبه هستیم

یهو صدای پریا پریای سارا منو به خودم آورد
سارا: کجا سیر میکنی باجی جان😂😂

_هیسسسسسسسس😡🤐اروم تر کتابخونس
یه لبخندژکوندی تحویلم داد ودستاشو به نشونه معذرت بهم گره زد🙏

-خب بسه این ادا و اتفارا پاشو بریم پایگاه شصت تا کار دارم

سارا:پریا جان یه دونشو بگو بقیه اشو نخواستم

-بریم پایگاه جلسه بذاریم درمورد محرم
بریم دانشگاه آماده کنیم برا محرم
بریم مقاله به استاد نشون بدیم

سارا :بسه بابا غلط کردم


پس حرف نزن


از کتابخونه زدیم بیرون
-سارا ماشین آوردی؟
سارا:نه با ماشین حسن آقا اومدیم برد هئیت

-‌سارا پیاده بریم ؟🙈🙈
سارا:پس بیا بریم سر راهمون بریم حوزه مقاله به استاد نشان بدیم بعد بریم

-اوکی

من سارا طلبه سال اول سطح دو حوزه ایم
ما از بس شر و شیطونیم دوستان بهمون میگن اخراجی😂


نویسنده بانو....ش


ادامه دارد....

@khanoOomaneha👰👰


💮🔅💮🔅💮🔅💮🔅💮🔅

#جو_فراست
#جدا_کردن_اتاق_کودک
#قسمت_دوم

💌صبور و مصمم باشید💌

شکی نیست که این کار در شب‌های اول بسیار سخت خواهد بود. او هر کاری که لازم باشد انجام می‌دهد تا خودش را به کنار شما برساند و باز هم در تخت شما بخوابد. شاید او پشت در اتاق شما بخوابد تا نشان دهد نمی‌خواهد از شما جدا شود.
👈در این حالت می‌توانید از سیستم محرومیت استفاده کنید و به او بگویید اجازه ندارد بازی مورد علاقه‌اش را انجام دهد. به این ترتیب او می‌فهمد که شما در این کار جدی هستید و باید تسلیم شوید.

🔴به این نکات توجه کنید🔴

📍 او را روی تختش بخوابانید، او را در آغوش بگیرید، ببوسید، به او بگویید وقت خواب است و بعد نزدیک تخت روی زمین قرار بگیريد ولی به هیچ‌وجه با او به تختخواب نروید یا لب آن ننشینید.

📍 صورت خود را به سمت کودک نگیرید زیرا اگر به چشم‌های شما نگاه کند، صحبت‌ را آغاز خواهد کرد. به او یادآور شوید که زمان خواب است بنابراین باید چشم‌هایش را ببندد.

📍 از خاموش بودن چراغ‌ها و باز بودن در اتاق  خواب کودک  مطمئن شوید.

📍 در سکوت بنشینید، طوری که صورت‌تان به طرف او نباشد و منتظر بمانید تا خوابش ببرد. اگر بچه خواست با شما صحبت کند فقط بگویید «بخواب».

📍 هر شب همین کار را تکرار کنید ولی کمی دورتر از تخت بنشینید تا آن‌که به بیرون اتاق و پشت در باز، برسید.

📍 کودک مدتی پس از تکرار عمل نشستن شما پشت در باز اتاق خواب، یاد می‌گیرد که به تنهایی بخوابد. برای جا انداختن این موضوع باید اندکی زمان صرف کنید اما به این ترتیب عادت زیانباری را که ممکن است سال‌ها ادامه پیدا کند، تغییر داده‌اید.

💮🔅💮🔅💮🔅💮🔅💮🔅

@khanevade_shaad
#سنجش_بیش_فعالی_کودک
#دلبندتان با این تست
🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀
#قسمت_دوم

💟 #تفسیر_آزمون
اگر شما هم فکر می‌کنید فرزندتان بیش‌فعال است، این آزمون به شما کمک می‌کند تا این حدستان را ارزیابی کنید، اما دقت داشته باشید که این آزمون به تنهایی نمی‌تواند و نباید ملاک تشخیص قرار گیرد. همچنین پاسخ مثبت به یک یا چند سوال نشانه وجود مشکل نیست. برای تفسیر نمره‌های آزمون به نکته‌های زیر توجه کنید:
🎗 الف) اگر بین سوال‌های ۱ تا ۹ حداقل به ۶ سوال پاسخ «اغلب» یا «تقریبا همیشه» داده‌اید و در بین سوال‌های ۴۸ تا ۵۵ حداقل یك پاسخ «مشکل اندکی دارد» یا «مشکل جدی دارد» دارید، احتمالا كودكتان با اختلال کم‌توجهی روبروست.
🎗 ب) اگر در بین سوال‌های ۱۰ تا ۱۸ حداقل به ۶ سوال پاسخ «اغلب» یا «تقریبا همیشه» داده‌اید و در بین سوال‌های ۴۸ تا ۵۵ حداقل یک پاسخ « مشکل اندکی دارد» یا «مشکل جدی دارد» داشته‌اید، احتمالا فرزندتان با اختلال بیش‌فعالی روبرواست.
🎗 ج) اگر هر دو نتیجه «الف» و «ب» را از آزمون گرفته‌اید، احتمالا كودكتان با اختلال بیش‌فعالی و کم‌توجهی (ADHD) روبراست.
قسمت دوم: عملکرد کودک
۴۸) عملکرد کلی فرزندتان در مدرسه چگونه است؟
۴۹) خواندن فرزندتان چگونه است؟
۵۰) نوشتن فرزندتان چگونه است؟
۵۱) ریاضی فرزندتان چگونه است؟
۵۲) ارتباط او با والدینش چطور است؟
۵۳) ارتباط او با خواهر و برادرش چطور است؟
۵۴) ارتباط او با همسالانش چطور است؟
۵۵) مشارکت او در فعالیت‌های جمعی (مانند بازی‌های تیمی) چگونه است؟
چه می‌توان کرد؟
اگر نتایج الف، ب، یا ج گرفته‌اید، حتما فرزندتان را نزد یک روان‌پزشک یا روان‌شناس ببرید. تشخیص اختلال کم‌توجهی و بیش‌فعالی (ADHD) به این سادگی‌ها نیست. حتی بعد از انجام این آزمون نیز نمی‌توان به تشخیص قطعی رسید، بنابراین بهتر است قبل از اینکه هرگونه برچسبی به فرزندتان بزنید، برای ملاقات با یک روان‌پزشک یا روان‌شناس برنامه‌ریزی کنید. بدون مشورت با روان‌پزشک در مورد وضعیت فرزندتان تصمیم نگیرید و به خصوص در حضور کودک در مورد بیش‌فعالی حرفی نزنید.

@Khanevade_shaad
💟جذاب ترین شخصیت چیست⁉️

#قسمت_دوم

🌺خیلی ساده است، بعد سالها مطالعه در خصوص جذابیت به این نتیجه رسیدم که تنها جذاب ترین شخصیت، فقط و فقط شخصیت خود فرد است «خود بودن»
این بدان معنی است که جذاب ترین حالت انسان زمانی به وجود می اید که خودش باشد (با تمام صفت های مثبت و منفی اش). اما چگونه؟

🌺تا بحال حتما برایتان اتفاق افتاده که در جمعی به علت انکه فردی محبوب است، خواسته باشید رفتار او را (علی رغم شباهت به شخصیت خودتان) تقلید کنید تا شما هم فرد محبوبی شوید، ولی با کمال تعجب دیده اید که نه تنها جذاب تر نشده اید حتی ممکن است دیگران از رفتار مصنوعی شما خسته هم شوند!
به قول یکی از اساتید عزیزم : جک گفتن هم نیاز به مهارت دارد و به هر تیپ شخصتی نمی آید!

🌺پس چه باید کرد؟
هیچ کس در این خصوص حق ندارد به کسی توصیه کند که چنین باش و چنان باش که جذاب شوی (مثلا تو باید مثل من شوی تا جذابیت داشته باشی) چون هیچ کس به طور کامل شبیه هیچ کس نیست و نمی شود!
راهی که بعد سالها مطالعه به ان دست یافته ام این است که هیچ راه کار کلی وجود ندارد و هر انسانی می تواند جذاب ترین باشد به شرط انکه خودش باشد. این بدان معنی است که ما ابتدا باید صفات خود، چه مثبت و چه منفی را کاملا بشناسیم، در واقع مسیر جذابیت با خود شناسی بوجود می اید نه دگر شناسی!! و بعد ان که متوجه صفات خود شدیم سعی بران کنیم که صفات مثبت خود در جهت جذابیت را قوی تر و صفات منفی خود را ابتدا پذیرفته (نه انکه انکار و قایمش کنیم) و مدیریت کنیم (برای مثال اگر پرخاشگر هستیم و این عامل ما را از دیگران دور می کند به یک کلاس مدیریت خشم برویم) ولی قبل ان باید صفات منفی خود را با دل و جان بپذیریم.


🌺در اینجا ممکن است 2 سوال در ذهن شما ایجاد شود:
1) اگر قرار بود که هر کس با خودش بودن جذاب باشد که الان همه مردم شهر جذاب بودن!
نکته مهم ان است که شما چند نفر را می شناسید که واقعا خودشان باشند (منظور همان چیزی که در بالا گفتم) اکثر ادمها زندگی می کنند، پول در میاورند، رستوران و مهمانی می روند ، دکتر می شوند، ازدواج می کنند، کتاب می خوانند و... که شبیه دیگران باشند نه خودشان!

🌺شاید سالهاست که این جمله تکراری را می شنوم: که شما به من بگویید که من چکار کنم که موفق و جذاب شوم شما مثلا استاد هستید و انچه بگویید من را جذاب می کند! و این سوال یعنی خود نبودن یعنی مثل شما بودن و این فاجعست!
البته خیلی از عوامل همانند تربیت غلط، مقایسه های پدر و مادرمان (یه کم از فلان کس یاد بگیر) موجب این چنین تمایلی در ما شد که دیگر خودمان نباشیم و راه نجات خود را از دیگران بخواهیم! به تعداد همه ادمها راه است برای رسیدن به خدا و هر انسانی می تواند در حد خود جذابترین باشد...

@khanevade_shaad
Forwarded from درج زیرنویس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جوفراست
#کودک_بد_غذا
#قسمت_دوم

وقتی کودک متوجه شود که با نخوردن غذا مرکز توجه والدین میشود بقیه روزها هم از این تکنیک برای جلب توجه استفاده میکند. راه چاره چیست؟

@khanevade_shaad
💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼💝


📌📌علل و علائم اختلال برانگیختگی (تحریک) جنسی در زنان

#قسمت دوم


📍ذکر این نکته ضروری است که تفاوت زنان و مردان در زمینه ارگاسم این است که برای زنان ارگاسم یک واکنش آموختنی است نه خودکار. حدود 5 تا 10 درصد از زنان هرگز از هیچ فعالیت جنسی به ارگاسم نمی رسند (شرایطی که به آن فقدان اوج جنسی گفته می شود). این فقدان اغلب در اثر بی تجربگی در رابطه جنسی، برقراری رابطه جنسی با عصبانیت و فقدان آمادگی روانی یا تجارب گذشته مانند آسیب های جنسی و یا تربیت خاص و سخت گیرانه جنسی که مانع بروز پاسخ جنسی مناسب می شود، به وجود می آید.
📍برخی زنان قادرند از فعالیت جنسی لذت ببرند ولی به ندرت و یا حتی هیچ گاه به ارگاسم نمی رسند. اختلال ارگاسم زنانه FOD تنها در صورتی که تاثیر منفی بر ارضای جنسی زن در رابطه با شوهرش داشته باشد مشکل تلقی می شود. به این معنا که برخی از زنان صرف برقراری رابطه جنسی با همسرشان برایشان ارضا کننده و لذت بخش است، و اصراری برای رسیدن به مرحله ارگاسم ندارند. اما برخی دیگر از زنان خواهان این هستند که حتما در طی رابطه جنسی به مرحله ارگاسم برسند.

💡پیشگیری و درمان اختلال برانگیختگی (تحریک) جنسی زنان
برخی تحقیقات جدید نشان داده است که استفاده از داروهای ناباروری مردان ممکن است، درمان اختلال های جنسی در زنان را از طریق افزایش جریان خون در اندام های جنسی و در نتیجه افزایش تحریک فیزیکی در آن ناحیه کمک کند. اما این شواهد هنوز بطور رسمی توسط مجامع علمی تایید نشده است.

📍تستسترون هم به عنوان یک دارو مورد بررسی قرار گرفته است. اما باز هم نتایج آنطور که باید مثبت نبوده است. در حال حاضر پزشکان بر روی حذف داروهایی که ممکن است روی انجام رابطه جنسی اثر منفی داشته باشند، متمرکز شده اند. همچنین متخصصان، در حال بررسی روش های جلوگیری از بارداری هستند، تا مطمئن شوند آیا این وسایل هم یکی از فاکتورهای تعیین کننده هستند یا خیر.

📍زنانی که از خشکی واژن رنج می برند، ممکن است به استفاده از لیز کننده ها در هنگام رابطه جنسی توصیه شوند. برخی پزشکان تمرین های خاصی را که باعث توسعه و پیشرفت ماهیچه های بخش خارجی واژن (که در احساس لذت تاثیر بسیاری دارند) می شوند، به زنان توصیه می کنند. مشاوره های روان شناسی نیز می توانند در درمان زنان مبتلا به مشکلات جنسی کمک فراوان کنند. مثلا می توانند تکنیک های تحریک و پیش نوازی جنسی را به این دسته از زنان بیاموزند.

🌼💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼


@khanevade_shaad👈👩‍👩‍👧‍👧
💥💥💥💥💥💥

#روزی یک قدم تا موفقیت

#فایل صوتی

#دکتر شاهین #فرهنگ

#موضوع : خانواده موفق

#قسمت دوم 27 دقیقه

دوستان در این فایل تفاوت ساختاری مردان وزنان را یاد میگیرید


دوخانواده باهم میرید رستوران شوهر شما بلند میشه وهمه را حساب میکنه چرا؟

ولی خانم ها پیشنهاد میدند دنگی حساب کنیم چرا؟


زن وشوهر دارند میرند عروسی آدرس را بلد نیستند خیلی هم دیر شده ولی آقا از کسی نمی پرسه میدونید چرااا؟


آقایان اگه در حین رانندگی هستید خانم بهتون گفت بپیچ به راست نپیچیداااا
ازش بپرسید کدوم راست......


بشنوید علت کارهای بالا را

💥💥💥💥💥💥

@khanevade_shaad👈👩‍👩‍👧‍👧

👇👇👇👇👇👇
👪 خــانواده ے 💏 شـاد 💑
🍃🍂🌸🍃🍂 #داستان_بدون_تو_هرگز #قسمت_اول 💞💞 @khanevade_shaad 💞💞 💟💟قسمت اول: مردهای عوضی همیشه از پدرم متنفر بودم ... مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه ... آدم عصبی و بی حوصله ای بود ... اما بد اخلاقیش به کنار ... می گفت: دختر درس می خواد…
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱


#بدون_تو_هرگز
#قسمت_دوم

💞💞 @khanevade_shaad 💞💞

💟💟قسمت دوم: ترک تحصیل


بالاخره اون روز از راه رسید ... موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پاین بود ... با همون اخم و لحن تند همیشگی گفت ... هانیه ... دیگه لازم نکرده از امروز بری مدرسه ...

تا این جمله رو گفت، لقمه پرید توی گلوم ... وحشتناک ترین حرفی بود که می تونستم اون موقع روز بشنوم ... بعد از کلی سرفه، در حالی که هنوز نفسم جا نیومده بود ... به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم ... ولی من هنوز دبیرستان ...


خوابوند توی گوشم ... برق از سرم پرید ... هنوز توی شوک بودم که اینم بهش اضافه شد ...

- همین که من میگم ... دهنت رو می بندی میگی چشم... درسم درسم ... تا همین جاشم زیادی درس خوندی ...
از جاش بلند شد ... با داد و بیداد اینها رو می گفت و می رفت ... اشک توی چشم هام حلقه زده بود ... اما اشتباه می کرد، من آدم ضعیفی نبودم که به این راحتی عقب نشینی کنم ...


از خونه که رفت بیرون ... منم وسایلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه ... مادرم دنبالم دوید توی خیابون ...

- هانیه جان، مادر ... تو رو قرآن نرو ... پدرت بفهمه بدجور عصبانی میشه ... برای هر دومون شر میشه مادر ... بیا بریم خونه ...

اما من گوشم بدهکار نبود ... من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم ... به هیچ قیمتی ....

💜 @khanevade_shaad 💜


🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
Ещё