...:
❤️❤️#داستاݧ_شبانہ#عاشقانہ_دو_مدافع#قسمت_دوم-آخــــر هفتہ قـــرار بود بیاݧ واســــہ خواستگارے
زیاد برام مهــم نبود کہ قــرارہ چ اتفاقے بیوفتہ حتے اسمشم نمیدونستم
فقط بخاطــر ماماݧ قبول کردم کہ بیان برای آشنایے ....
ترجیح میدادم بهش فکر نکنم
-عادت داشتم پنج شنبہ ها برم بهشت زهرا پیش
🌹 شهید گمنام
🌹شهیدے ک شده بود محرم رازا و دردام رفیقے ک همیشہ وقتی ی مشکلے برام پیش میومد کمکم میکرد ...
🌹فرزند روح الله
🌹این هفتہ بر عکس همیشہ چهارشنبہ بعد از دانشگاه رفتم بهشت زهرا چند شاخہ گل گرفتم
کلےبا شهید جانم حرف زدم احساس آرامش خاصے داشتم پیشش
-بهش گفتم :شهید جان فردا قـــراره برام خواستگار بیاد...
از حرفم خنده گرفت ههههه
خوب ک چی الان این چی بود من گفتم ...
من ک نمیخوام قبول کنم فقط بخاطر ماماݧ..
احساس کردم یہ نفر داره میاد ب ایـݧ سمت پاشدم
دیر شده بود سریع برگشتم خونہ
تا رسیدم مامان صدااااام کرد
-اسمااااااااء
-(ای واے خدا ) سلام ماماݧ جانم؟؟؟؟
-جانت بے بلا فردا چی میخواے بپوشے؟؟
-فردا؟؟؟؟
-اره دیگہ خواستگارات میخواݧ بیاناااااا
اهاݧ ..
یه روسری و یہ چادر مگہ چہ خبره یہ آشنایی سادست دیگہ عروسے ک نیست..
این و گفتم و رفتم تو اتاقم
ی حس خاصے داشتم نکنه بخاطر فردا بود ؟؟؟؟
وای خدا فردا رو بخیر کنه با ایـݧ ماماݧ جاݧ مـݧ...
همینطووے ک داشتم فکر میکردم خوابم برد....
@khanoOomaneha @khanevade_shaad