کتابخانه مجازی

#حکایت
Канал
Логотип телеграм канала کتابخانه مجازی
@ketabkhaneh2015Продвигать
53,37 тыс.
подписчиков
5,45 тыс.
фото
83
видео
2,09 тыс.
ссылок
آدرس اينستاگرام: Https://instagram.com/ketabkhaneh20155 نرخ تبليغ در كانال https://telegram.me/joinchat/BVL6fD9kc0hb876VhARhXQ کد شامد: http://shamad.saramad.ir/_layouts/Sh
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📚🤔
#حکایت...
میگویند ماهاتما گاندی بزی داشت که سمبل عدم وابستگی بود. از مویش لباس تهیه میکرد و شیر و فراورده های شیری بز قوت روزانه اش بود.
زمانی قرار شد که گاندی برای مذاکراتی به بریتانیای کبیر سفر کند ولی حاضر نبود بدون بزش سوار هواپیما شود.
اما در قوانین انگلیس چنین اجازه ای داده نشده بود. این موضوع مشکلی برای مذاکرات میان هند و انگلستان شده بود. به ناچار قانونی از تصویب پارلمان انگلستان گذشت که در آن بیان شد: ورود حیوانات به پارلمان انگلیس ممنوع است بجز بز گاندی...
اصالت داشته باش
خودت باش
و بر باورهایت استوار باش
به ناچار همه خودشان را برای پذیرشت تغییر میدهند...
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
#حکایت

🔷عیب کسی را نگو!!!!

یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب ها بر می خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم. شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می خواندم.

در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند. پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند. پدر گفت: تو نیز اگر می خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!

📕 #گلستان_سعدی

@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📚🤔
#حکایت

حاکمی رسم بنهاد تا هر که دزدی کند آن شخص را سوار بر الاغ به مدت یک هفته در شهر بگردانند.
این گذشت تا که شخصی از دیگری حلوا بدزدید و بخورد.
به جرم دزدی به محکمه اش بردند و چون محکوم شد طبق حکمِ حاکم سوار بر الاغی او را در شهر بچرخانیدند و مردم در کوچه و بازار با دیدن آن حالت بسیار هیاهو بکردند.
هنگام چرخاندن نگهبان از دزد پرسید :
بسیار سخت میگذرد ؟
دزد گفت نه ! حلوا را که خوردم الاغ را هم که سوارم ، مردم هم که شادی میکنند و شادند ، از این بهتر چه بود !!!!؟
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015
اينستاگرام كتابخانه مجازي 👇🏿👇🏿👇🏿
https://instagram.com/p/BiEL-UKHQuz/
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
#حکایت

🔷خوبی مرده ها!!!

از بهلول پرسیدند درقبرستان چه میکنی؟؟؟

او در جواب گفت:
با جمعی نشسته ام که به من آزار نمیرسانند
حسادت نمی کنند
دروغ نمی گویند
طعنه نمیزنند
خیانت نمی کنند
قضاوت نمی کنند
مرا به یاد سرای آخرت می اندازند
و
بالا تر از همه ی اینها اگر از پیششان بروم...
پشت سرم بد گویی نمی کنند...!


@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
#حکایت

🔷آدم بدحساب!

مردی، به حلوافروشی گفت: «کمی حلوای نسیه به من بده.» حلوافروش گفت: «بچش، حلوای نیکی است.» مرد گفت: «من به قضای رمضان سال پیش روزه دارم.» حلوافروش گفت: «پناه بر خدا اگر با آدمی چون تو معامله کنم! تو قرض خدا را یک سال به عقب اندازی، با قرض من چه خواهی کرد؟!»

📚برگرفته از #کشکول_شیخ_بهایی

@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
#جایگاه_دوستی_و_صمیمیت👆👆

گوینده: #سمینا
#حکایت
#صوتی
#اختصاصی
#حکایت_صوتی
@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
#حکایت

🔷شباهت بهلول با مرد ثروتمند!!

شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمع به سخره بگیرد. به بهلول گفت: هیچ شباهتی بین من و تو هست؟ بهلول گفت: البته که هست. مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما شبیه هم است؟ بگو. بهلول جواب داد: دو چیز ما شبیه یکدیگر است، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هر دو تو پر است

📚 برگرفته از کتاب #حکایت_های_بهلول

@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📚🤔
#حکایت :
حکایت آن دزد کی پرسیدند : چه می‌کنی نیم‌شب در بُن این دیوار؟ گفت : دهل می زنم.

این مثل بشنو که شب دزدی عنید
در بن دیوار حفره می‌برید

نیم‌بیداری که او رنجور بود
طقطق آهسته‌اش را می‌شنود

رفت بر بام و فرو آویخت سر
گفت او را در چه کاری ای پدر

خیر باشد نیمشب چه می‌کنی
تو کیی گفتا دهل‌زن ای سنی

در چه کاری گفت می‌کوبم دهل
گفت کو بانگ دهل ای بوسبل

گفت فردا بشنوی این بانگ را
نعره یا حسرتا وا ویلتا

آن دروغست و کژ و بر ساخته
سر آن کژ را تو هم نشناخته

#مولانا
#مثنوی_معنوی
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
📚🤔
#حکایت :
سوال کردن از عیسی علیه‌السلام کِی در وجود از همهٔ صعبها صعب‌تر چیست؟

گفت عیسی را یکی هشیار سر:
چیست در هستی ز جمله صعب‌تر؟

گفتش ای جان صعب‌تر خشم خدا
که از آن دوزخ همی لرزد چو ما

گفت ازین خشم خدا چه بْوَد امان
گفت ترک خشم خویش اندر زمان

پس عوان که معدن این خشم گشت
خشم زشتش از سبع هم در گذشت

چه امیدستش به رحمت جز مگر
باز گردد زان صفت آن بی‌هنر

گرچه عالم را ازیشان چاره نیست
این سخن اندر ضلال افکندنیست

چاره نبود هم جهان را از چمین
لیک نبود آن چمین ماء معین
🌿🌸صبح آدينه بخير🌿🌸

#مولانا
@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
📚🤔
#حکایت
مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید که چیست. سقراط به مرد جوان گفت که صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه بیاید. هر دو حاضر شدند.

سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد.

مرد تلاش می کرد تا خود را رها کند اما سقراط قوی تر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد محکم نگاه داشت. سقراط سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولین کاری که مرد جوان انجام داد کشیدن یک نفس عمیق بود.

سقراط از او پرسید، " در آن وضعیت تنها چیزی که می خواستی چه بود؟" پسر جواب داد: "هوا"

سقراط گفت:" این راز موفقیت است! اگر همانطور که هوا را می خواستی در جستجوی موفقیت هم باشی، بدستش خواهی آورد" رمز دیگری وجود ندارد.
@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
Forwarded from کتابخانه آزاد
📚 #حکایت_دولت_و_فرزانگی📚
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#مارک_فیشر
توضیحات کتاب:

روزگاری جوانی هوشمند می‌زیست که می خواست دولتمند شود. او به ستاره بخت خود اعتقاد نداشت. آکنده از نومیدهای دیگر دست و دلش به کار نمی‌رفت.در این فکر و رؤیا بود که به کارجدیدی دست بزند و تنگناهای مالی‌اش را یکباره و برای همیشه از بین ببرد.او می‌خواست نویسنده شود تا داستانهایش او را دولتمند و پر آوازه کند، اما جرأت نداشت به کسی بگوید که چه رؤیایی در سر دارد.
#ادبیات_خارجی
🍂🍂🍂🍂🍂
▶️@freebook